داستان بازی Assassins Creed: Origins
بازی در زمان حال پیگیری میشود، جایی که «لیلا حسن» یک پژوهشگر از بخش پژوهش تاریخی «آبسترگو» همراه با دوست و همکارش «دیانا گری» به دنبال یک اثر باستانی در مصر هستند. آنها به جای اثر مورد نظر، معبدی را کشف میکنند که در آن مومیاییهای متعلق به دو اساسین با نامهای «بایک» و «آیا» وجود دارد. لیلا با این امید که اطلاعاتی برای حفظ جایگاهش در پروژهی «آنیموس» پیدا کند، با آنیموسِ اصلاح شده خود، تصمیم میگیرد بدون اطلاع مافوقانش و بر خلاف مخالفت دیانا، خاطرات بایک و آیا را زنده کند.
در ۴۹ سال پیش از میلاد، بایک یک «مِدجای» و محافظ مورد احترام در «سیوا» همراه با پسرش «خمو» توسط گروهی پنجنفره که ماسکی به صورت داشتند، ربوده شده و به یک مخزن زیرزمینی در معبد آمون منتقل میشوند. مردانی که به صورتشان ماسک داشتند یک گوی طلایی را به بایک میدهند و از او میخواند که به وسیلهی آن یک مخزن مخفی را باز کند. خمو به پدرش کمک میکند تا فرار کند اما هنگام یک درگیری وقتی بایک به یکی از افراد گروه حملهور میشود، این فرد خود را کنار میکشد و بایک به طور سهوی خنجرش را در سینه پسرش فرو کرده و خمو کشته میشود.
یک سال بعد، بایک برای گرفتن انتقام از پنج مرد ماسکدار از سیوا خارج میشود. او اولین عضو این گروه با نام مستعار «ماهیخوار» را پیدا کرده و او را میکشد. سپس به سیوا برمیگردد تا یک کشیش محلی به نام مستعار «لکلک» که اهالی سیوا را برای باز کردن همان مخزن شکنجه میکرد، به قتل برساند. بعد از آن بایک آمادهی سفر به اسکندریه میشود، جایی که «آیا» رد یکی دیگر از مردان ماسکدار را گرفته بود. «آیا» در هنگام دیدار با بایک، خبر از کشتن دو عضو دیگر با نامهای مستعار «کرکس» و «گوسفند» را میدهد و حالا تنها یک عضو دیگر با نام «مار» باقی مانده بود. «آیا» همچنین اعلام میکند که با کمک «سیسیلی» و «کلئوپاترا» هویت مار را کشف کرده است. او نخستین خنجر پنهان را به بایک میدهد تا «یودوروس»، کسی که با نشان مار شناخته میشد را در حمام به قتل برساند. کشته شدن یودوروس توسط بایک به بهای از دست دادن انگشت انگشتری دست چپ بایک تمام شد که به واسطهی استفاده از تیغه پنهان قطع شد.