نقد فیلم District 9
شاید در سال (۲۰۰۹) میلادی کمتر کسی فکرش را میکرد که با حضور عناوینی همچون( آواتار ، مهلکه، حرامزادههای لعنتی ، بالا ، نقطهکور و…) که یا از بودجهها و امکانات وسیع و قدرت تبلیغات رسانهای و یا از اعتبار وپیشینه خالقان خود بهره میبردند، اثر کم هزینه و در عین حال سرپا و تماشایی همچون(منطقه۹، ساخته نیل بلومکمپ) بتواند دوستداران هنر هفتم و منتقدان را اینچنین غافلگیرنماید.( با بودجهای معادل ۳۰ میلیون دلار که طبیعتا برای چنین اثر شکوهمندی ،بودجه اندکی محسوب میشود) . منطقه۹ را نیل بلومکمپی ساخته که در کارنامه کارگردانیاش سابقه ساخت آثار کوتاه متعدد و همچنین ساخت چند کار بلاک باستر نه چندان مهم وماندگار را دارد(الیزیوم ،چپی) . به اعتقاد نگارنده این متن، اثر مذکور همچنان مهمترین و بهترین اثر خالقش بوده و به راحتی اثبات میکند که هنوز هم نبوغ و خلاقیت فردی میتواند در برابر بودجههای سنگین و کمپانیهای غولآسا، قدعلم کرده و خروجی شگفت انگیزی را پیش چشمان مخاطب قراردهد.
منطقه۹ به مانند دیگر آثار ارزشمند هنر هفتم در ابتدا متکی به ارزشهای (درون متنی) است ودر ضمن ، نیم نگاهی به (فرامتن) هم دارد. آشکارا ساختار فیلمنامه منطقه۹ از عناصر پستمدرن بهره میبرد . (مولتیژانر) است و فیلمنامهاش با اکشن، سایفای، کمدی و حتی (بادیهارور) گره خورده است.
نقد فیلم District 9
نقد فیلم District 9
فیلمنامهای جذاب و پرکشش که با خلق انواع گرههای داستانی و به طبع گرهگشاییهای مورد نیاز، به اکشن متوسل میشود و با درجه نمایشی بزرگسالانهاش ،ابایی از نمایش خون و سبعیت حاکم در داستان ندارد. همچنین موضوع تکنولوژی موجودات فضایی و تلاش انسانها برای دستیابی بدان، آن ورِ سایفای راتقویت میکند. تقویتی که البته به رسم آثار پاپکرنی معمول ، صرفا برای پیشروی داستان درنظر گرفته شده و آن بحث تحقیق بر بدن موجودات فضایی و کلنجار رفتن با DNA آنها و … آنچنان پررنگ و موشکافانه در اثر جای ندارند. فضای شوخ و شنگ اثر در لحظات ابتدایی و زمانی که قرار است بشکلی مستندوار با زیست موجودات فضایی درمنطقه ۹ و تعاملشان با انسانها و… آشنا شویم، به کمدی تکیه میکند و تقابلها بیشتر از آنکه خشن وآزاردهنده باشند به شکلی کمیک و سرخوشانه تصویر سازی میشوند. تلاش انسانها برای اقناع نمودن موجودات فضایی و امضا زدن آنها زیر فرمهای مربوطه یا حضور یک موجود فضایی با لباسی زنانه و یا گاز زدن لاستیک ماشین انسانها و… خود از این دست موارد به شمار میآیند. تمهیدی که در صرفا در همان دقایق ابتدایی کارکرد و معنا داشته و هرچقدر به دقایق پایانی نزدیک میشویم از آن کاسته و بر تلخی و خشونت اثر افزوده میشود.
در ضمن با وقوع نقطه عطف فیلمنامه (مسموم شدن قهرمان توسط مایع فضایی ناشناخته) ،مسیر روایت به سمت بادیهارورها میرود. تغییرات تدرجی که از دست چپ آغاز شده و به مرور دندانها ، چشم و… را نیز درگیر کرده و هویت انسانی را به چالش میکشد .به واقع چاشنی ترس هم به اثر افزوده تا پازل مولتی ژانری شامل قطعات متنوعی باشد.
همچنین اثر مذکور (هجوی) است بر تعدادی از شناخته شده ترین سایفای اکشنهای تاریخ سینما (روز استقلال ، جنگ دنیاها، مسافران کشتی فضایی و…) چنانچه در این اثر موجودات فضایی بر خلاف پیش زمینه فکری مخاطب، در موضع ضعف بوده و انسان است که بر آنها مسلط شده و نه برعکس! حتی چنانچه در ابتدای اثر هم در غالب نریشن بر این مهم آگاه میشویم که مکانِ روایت (ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی) است ونه شهری همچون نیویورک یا شیکاگو و… در آمریکا! ضمنا این اثری است که انسانها بشکلی عادی و روتین با موجودات فضایی، دیالوگ برقرار کرده و اصولا ترسی از آنها ندارند! گویی با همنژاد خود طرفند و تعاملی عادی میان آنهادر جریان است . تمهیدی پستمدرن که البته علاوه بر سطح ظاهری و بازیگوشی در ژانر، بر سطح درونی اثر هم تاکید میکند که در ادامه بدان نیز خواهیم پرداخت.درنتیجه اثر مذکور از همان ابتدا درتلاش است تا تمام کلیشههای ژانر و پیشفرضهای ذهنی مخاظب را به چالش بکشد و بدین شکل یونیک بودنش را تثبیت نماید.
روایت نیز (غیرِخطی) پیش میرود و به وفور شاهد نماهایی هستیم که افراد مختلف در زمانِ حال روبروی دوربین نشستهاند و از حوادثی در گذشته میگویند که ما خودِ آن حوادث را در دل سکانسهای مختلف به نظاره مینشینیم. مدلی که ممکن است در دقایق ابتدایی اثر قابل تشخیص نباشد ،چرا که هم افراد مختلف و هم قهرمان داستان، به حالت مصاحبههای تلویزیونی مشغول نطق کردن بوده و به مرور و با بسط وگسترش پیرنگ براین غیرخطی بودن آگاه میشویم.
بلومکمپ در فرم اجرایی نیز کوشیده تا درامی مستندوار را تصویر سازی کند . از همان گفتگوهای رو بروی دوربین گرفته تا نماهایی که از( POV) دوربینهای مداربسته در اماکن مختلف شکار شده تا دوربینی که غالبا روی دست بوده و از سه پایه و ریل پرهیز میکند و با تکانهای پیاپی و (زومهای ناگهانیاش) درتلاش است تا فضایی واقعگرایانه به اثر بخشیده و التهاب بیرونی را عینیسازی کند. همچنین از آنجا که اثر مذکور روایت کشمکش میان انسانها با موجودات فضایی در وضعیتی نا به سامان و تاسف برانگیز بوده ،پس خودِمنطقه۹ بعنوان کلیدیترین لوکیشن اثر بشکلی دفرمه با ساختمانهایی درب و داغان و انبوهی از زباله ها و با آکساسواری چرک و غیرچشمنواز همراه گشته تا فضاسازی مقبولی شکل بگیرد .
دربخشِ درونمایه نیز، منطقه۹ با پیش کشیدن بحث سواستفاده و ظلمی که انسانهای فیلم به موجودات فضایی روا داشتهاند به نوعی (آپارتاید) سابق در کشور آفریقای جنوبی را یادآور شده و بشکلی آلترناتیووار، آن را وارد فضای داستانی میکند. بلومکمپ به شکلی هوشمندانه مکان روایت را ژوهانسبورگ درنظر میگیرد تا با این انتخابِ نیشدار بر گذشته ننگینِ کشورش تاکید کند. موجودات فضایی بر اثر نقص فنی سفینه عظیمشان بر فراز شهر ژوهانسبورگ گیر افتادهاند و زیستِ اجباری آنها در کنار ساکنان زمین، ماحصلی جز ظلم ونکبت برایشان ندارد. به واقع هم نشینی آنها با ساکنان زمین ، ایشان را از موجوداتی باهوش وتوانمند با تکنولوژی پیشرفته به موجوداتی حقیر و گاها خشن تنزل داده تا برای ادامه حیات در زمین به هر ذلتی تن دهند. از کشته شدن توسط مهاجران نیجریهای و سازمانهای دولتی (به منظور دستیابی به تکنولوژی سلاح آنها) گرفته تا محتاج بودنشان به کنسروهای غذای گربه و زیست در بیقولهای کثیف و به دور از تمدن .گویی قدرت تفکر و تعقل و عزم و ارادهشان برای تغییر و گذر از این شرایط ملتهب و (دیستوپیایی) ،کاملا خنثی گشته و اصولا کنشمندی مفید و منتج به تغییری اساسی ، به جز در چند تن از آنها ، برای باقی این جمعیت معنا و مفهومی ندارد!
نقد فیلم District 9
حوادثی مشابه با آنچه بر سر سیاهپوستان آفریقای جنوبی آمد و با روی کار آمدن (نلسون ماندلا ) ،جلوهای متفاوت و شورانگیز به خود گرفت. حوادثی که از استعمار توسط انگلستان و هلند به عنوان سرمنشا آن یاد میشود.
منطقه ۹ اگرچه اثری است پیرنگ محور و با ضرباهنگی بالا که کشمکش های بیرونی و تعلیق نقش پررنگی در آن ایفا میکنند اما درتلاش است تا نگاهی انسانی به قهرمان و موجودات فضایی هم داشته باشد و با توسل به کشمکش های درونی پازل شخصیت پردازی را تکمیل کند. قهرمان اثر در دل روایت به نوعی با قوس شخصیت پردازی مواجه شده و از جایگاهش در موضع قدرت و توانمندی به موضع ضعف و حقارت (همردیف با جایگاه موجودات فضایی) تغییر میکند. تغییری که آشکارا او را نیز در جبهه شکار قرارمیدهد و انسانهای دیگر را در جبهه شکارچی.
این تغییرات اگرچه جسم و روح قهرمان را دچار فرسایش میکنند و اضطراب و ناامنی را برایش به ارمغان میآورند اما همرمان نیز بنوعی او را دچار کاتارسیس نموده و نقشش را از کارمندی که تنها به فکر جا به جا کردن موجودات فضایی از منطقهای به منطقه دیگر بود(قهرمانی پوشالی و باب طبع مردم و رسانه) به نقشی کنشمندتر و قهرمانانه تر ارتقا میدهند. چنانچه در اکشن پایانی تا پای جان برای نجات موجودات فضایی می ایستد و در انتها نیز اگرچه گره از کارش باز نشده و نمیتواند به زیست انسانیاش بازگردد اما دست کم جان چند نفر دیگر را نجات میدهد. چنانچه در میزانسنِ نمای پایانی نیز در حالیکه دیگر هیچ نشانی از ظاهر انسانی در او یافت نمیشود ، او را مشغول درست کردن گُلی با ورقههای آهن در همان منطقه موجودات فضایی میبینیم. قهرمانی با هیبت هیولایی اما با قلبی انسانی. کسی که هم چند فضایی را نجات داد و هم، همچنان با عشق و یاد و خاطره همسرش به زیست خویش ادامه میدهد .حتی اگر هیچیک از انسانهای دیگر او را نشناسند.
یکم از نقد رو خوندم. چه نقد پیچیده ای