نقد فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی
نقد فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی
اصولا چه (اصغرفرهادی) و جنس سینماییش رادوست داشته باشیم و با اشتیاق ساختههای جدیدش را پیگیری کنیم و یا چه درجبهه مخالفش قرار بگیریم ، نمیتوانیم اهمیتش در فضای سینمای این مملکت را انکار کنیم . فرهادی وآثارش همواره خوراک محافل مجازی وحقیقی سینمایی بوده و همواره مسائل مختلف متنی و حاشیهای و فرامتنی و.. موجب شده تا درمورد او و آثارش بحثهای مختلفی شکل گیرند. قهرمان بعنوان واپسین ساخته او نیز از قاعده مستثنی نبوده و اثری است بحث برانگیز که بشخصه آنرا به مراتب قویتر از (گذشته و همه میدانند) دانسته و قصد دارم کوتاه به زوایای منفی ومثبتاش اشاره کنم .
قهرمان با (لانگشاتی) از زندان آغاز و با (لانگشاتی) از آن به پایان میرسد. منتهی اگر در آغاز ماجرا، رحیم (ولو برای زمانی اندک) طعم آزادی را میچشد ،درانتها بشکلی قرینه میبایست به دوران حبس بازگشته و گویی انزوا و تنهایی مجدد شریک و همدمش خواهند بود. اصل روایت نیز طبیعتا به حدفاصل میان این دو وضعیت قرینه اختصاص دارد. فیلمساز کوشیده تا پیرنگش را با ضرباهنگی مناسب پیش برده و با تمرکز بر وقایع مهم داستانی(دیدار رحیم با داماد و معشوقهاش، سرزدن به مغازه شاکی و درنهایت تلاش برای فروش سکهها و آن تصمیم اخلاقی مبنی بر پیداکردن صاحب سکهها و تبدیل شدنش به قهرمانی امروزی بعنوان نقطه عطف ابتدایی )
درمخاطب کشش ایجاد کرده و او را مشتاق پیگیری باقی ماجرا کند. منتهی مشکل آنجاست که اولا نمیفهمیم همین نقطهعطف مبنی بر انصراف رحیم از فروش سکهها به ویژگی اخلاقی او مبنی بر صاف و صادق بودن و اعتقادش به حلال و حرام ، برمیگردد یا به مسئله پایین آمدن قیمت سکه یا خودکاری که ناگهان نمینویسد و جوهر تمام میکند. یعنی مثلا اگر قیمت سکه بالا رفته بود و خودکار درست انجام وظیفه میکرد ، رحیم به نیتش میرسید و پول فروشِ سکهها را به طلبکار میداد یا بازهم همین تصمیم را میگرفت.
نقد فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی
همچنین درادامه روایت و با پیش کشیده شدن شاغل گشتن رحیم در فرمانداری ، چنان گره عجیب و غیر عادی شکل میگیرد که به طبع بازکردنش هم با مسیری همراه شده که کمی غیر قابل باور جلوه میکند.
زنی که صاحب سکههاست گویی کلا وجود خارجی نداشته و چنان از شهر محو میشود (نه شماره تلفنی و آدرسی وجود دارد و نه حتی تصویر بسته از چهرهاش بواسطه دوربین طلافروشی به پیدا کردنش منجر میشود!) که رحیم و خانواده برای او جایگزینی انتخاب میکنند و… کلیدواژه فیلمنامه مهندسی شده را بارها در مطالب مرتبط با آثار فرهادی مشاهده کردهایم . این محو شدن صاحب سکهها نیز درراستای همین مهندسی شکل گرفته تا خود سببیتی باشد برای ادامه حوادث قهرمان. اگرچه فیلمنامه درتلاش است تا ردیابی او را جدی برشمارد اما فرهادی چنان در محو کردن این فرد اصرار داشته تا بتواند باقی حوادث را منطقی جلوه دهد. وقتی متوجه این اصرار غیر منطقی از سمت فیلمساز باشیم طبیعتا پیگیری ادامه کار به قوت قبل نخواهد بود. چون از جایی به بعد میفهمیم اگر آن زن پیدا میشد و رحیم شغل مورد نظر را بدست میآورد ،دیگر عملا داستانی برای روایت وجود نداشت و فیلم در همان یکساعت ابتدایی به پایان میرسید.
همچنین انگیزه دختر طلبکار برای فرستادن پیامکهای رد و بدل شده میان رحیم و پدرش واضح نیست و نمیفهمیم چرا در حل شدن قضایا سنگاندازی میکند. سنگ اندازی که کل نقشههای رحیم و اطرافیانش برای حل کردن ماجرا را نقش برآب کرده، گره روی گره قبلی آمده و رحیم هم به مرور ضعیفتر از قبل شده ودرنهایت به بازگشت به زندان تن میدهد. طلاق گرفتن رحیم از خاله یا فروخته شدن جهیزیهاش از سمت پدر یا عذابهایی که دراین مدت برپدرش تحمیل گشته است، کدامیک انگیزه اوست؟ اتفاقا با این عمل فرستادن پیامکها و گند زدن به نقشه رحیم نه پولی دستشان را میگیرد و نه پدرش به آرامش روحی میرسد. منطق این رفتار چیست؟
نقد فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی
جدا از آن تصمیم ابتدایی در طلا فروشی که درابتدا بدان اشاره شد ، رحیم به عنوان شخصیت اصلی پرداختی انسانی دارد: مثلا در جایی از اثر اشاره میشود که اصل مسئله بدهکاریاش به دلیل پول نزول است نه بدهکاری با بانک . یا حضور معشوقهاش در پیدا کردن سکهها را حذف میکند تا رابطهاش لو نرود. یعنی درصورت نیاز،دروغ هم میگوید یا (تمامِ حقیقت را نمیگوید) تا بدانیم تنها با آن ورِ راستگو و شریفِ او همراه نیستیم و او هم مثل هر انسان دیگری در موقعیتهای مختلف به دروغ هم اتکا میکند.
یا مثلا رحیم را هم مثل اکثر انسانهای اطراف خود ، منفعتطلب و محافظهکار میبینیم. چنانچه بر خلاف هم بندیاش ، ابدا به قضیه خودکشی درزندان واکنشی ندارد و صرفا درتلاش است تا وضعیت خود را سروسامان دهد. رفتاری که ممکن است وقتی خود را جای او میگذاریم هم دقیقا همان را انجام دهیم.
قهرمان شامل لحظات جذابی هم هست که نمیتوان از آنها چشم پوشید. همان نمای بالا رفتن رحیم از راه و پلههای آهنین و محو شدنی که به مرور رخ میدهد و درست همان لحظه نام اثر بر قاب شکل میبندد ، هوشمندانه است.چرا که رحیم نیز از فردی عادی به قهرمان تبدیل شده و زودتر از آنچه فکرش را میکند ، بدل به دروغگویی میشود و دوران قهرمان بودنش سرمیآید. یا مثلا لحظهای که مدیر زندان رحیم را صدا زده ودرابتدا گمان میکنیم راه حلی برای او یافته اما بشکلی خشمگین او را برای محکم کوبیدن درب اتاق مورد بازخواست قرار میدهد و اینجاست که دیگر رحیم میفهمد نه تنها مردم پشتش نیستند(عدم تمایل آنها برای استفاده از پول جمع شده در مراسم گلریزان) بلکه مسئولین زندان نیز منافع خود را بر حل مشکل او ارجح میدانند. اینجاست که شریک و همراه غم و تنهایی رحیم میشویم و موضع ضعفش را حس میکنیم.
فرهادی درست در زمانهایی که انتظار داریم ،رحیم را از فردی آرام و مبادی آداب به سمت فردی پرجوش و خروش سوق میدهد. سکانس درگیری با طلبکار در مغازه و درگیری با مسئول زندان در کوچه از این دست موارد هستند. یعنی دقیقا همان بزنگاههایی که احساس میکنیم،رحیم میبایست خودی نشان دهد و اعاده حیثیت کند ،دست به کار شده و ورِ دیگر خود را نیز بتصویر میکشد.
قهرمان حکایت مردی است که زمانه روی ناخوشش را به او نشان داده. مردی که برای رهایی از وضع موجود تلاش میکند و دراین راه هم حقیقت را میگوید (و هم در مواقعی، تنها به بخشی از آن اشاره میکند) و هم به دروغ متوسل میشود و هم از خشونت بهره میجوید و در انتهای کار ،خسته و تنها به همان زندان پناه میبرد. مدتی با عزیزانش همراه میشود اما گویی ادامه حیاتش به حبس و زندان و ناامیدی ،گره خورده است. قهرمانی که آگاهانه به عادیترین شکل ممکن پیش چشم مخاطب قرار میگیرد تا بازهم ردپای خالقش را در اثر احساس کنیم.
نظرات کاربران