۰

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

بعد از نابودی «اریس» و نشستن بر تخت خدای جنگ، همچنان خاطرات کریتوس او را آزار میداد. برادر گمشده‌ی او نقطه تاریکی در زندگی‌اش بود که هرگز موفق به روشن کردنش نشده بود اما حالا که به یک خدا تبدیل شده بود، فرصت تازه‌ای پیش رویش قرار داشت تا بتواند آخرین تلاش هایش را برای پیدا کردن «دیموس» انجام دهد.

کریتوس به توصیه «آتنا» راهی سفر به معبد «پوسایدون» در شهر «آتلانتیس» می‌شود. پوسایدون در این حین، نهایت تلاشش را برای موفق نشدن کریتوس انجام می دهد. بعد از آنکه طوفان‌های دریایی مانع از رسیدن کریتوس به آتلانتیس نشد، پوسایدون، یک هیولای دریایی به نام «اسکایلا» را به استقبال کریتوس می‌فرستد. با حمله‌ی اسکایلا، کشتی غرق می شود ولی کریتوس توسط امواج دریا به سواحل آتلانتیس می رسد. کریتوس در ساحل و در گذر از مناطق شهری نزدیک ساحل چند بار دیگر با اسکایلا روبرو شده تا سرانجام موفق به کشتن او می‌شود. سپس به راه خود ادامه داده تا سرانجام به معبد پوسایدون رسیده و «کالیستو» مادر خود را در داخل معبد پیدا می‌کند. مادرش به او می گوید که برادرش دیموس هنوز زنده است و از او می خواهد تا به دنبالش برود اما درست در لحظه ای که می‌خواهد نام پدر کریتوس را با صدایی ضعیف در گوش او زمزمه کند به هیولایی بزرگ تبدیل می شود. کریتوس با هیولا جنگیده و موفق به شکست دادن او می‌شود. سپس هیولا دوباره به کالیستو تبدیل شده و از کریتوس تشکر می‌کند. در نهایت از کریتوس می‌خواهد تا برای پیدا کردن برادرش به اسپارتا برود. در راه خروج کریتوس با تایتانی به نام «ثرا» مواجه شده و طبق خواسته‌ی او، آزادش می‌کند و قدرتی از طرف او بدست می آورد اما به دلیل آزاد شدن ثرا، آتشفشان فعال شده و بر اثر فوران مواد مذاب، شهر آتلانتیس از بین می رود. سپس کریتوس راه خود را به سوی اسپارتا پیش می‌گیرد. در این راه، یکی از سربازان خود را می بیند که توسط «ارینیس» در حال شکنجه است. او با سرعت خود را به سرباز می رساند ولی دیگر دیر شده و ارینیس از آنجا رفته است. کریتوس بر بالین سرباز خود می رود و سرباز می‌گوید: «سرورم من چیزی در مورد شما به او نگفتم». کریتوس نیز او را تایید کرده و می گوید اسپارتان‌ها حتی در لحظه مرگ نیز سربلند هستند و سپس سرباز جان می‌دهد. کریتوس به راه خود ادامه می‌دهد تا به پلی باریک و بلند می‌رسد.

کریتوس در حال عبور از روی پل است که ناگهان مورد حمله‌ی «ارینیس» قرار می‌گیرد . کریتوس در چند مرحله با او مبارزه کرده و او را مغلوب می‌کند. ارینیس که نمی تواند در مقابل کریتوس کاری از پیش ببرد، تبدیل به پرنده‌ای غول آسا شده و شروع به تخریب پل می‌کند. کریتوس در حین فرو ریختن پل با جهشی بر پشت ارینیس پریده و در حین پرواز سعی در ضربه زدن به او را دارد. سرانجام موفق می شود یکی از بالهای او را قطع کرده و به همراه او سقوط می کند. آن‌ها در جنگلی نزدیک اسپارتا فرود می‌آیند. ارینیس که به شدت زخمی و درمانده است سعی می‌کند تا با آخرین توان باقی مانده‌اش به کریتوس حمله کند ولی کریتوس می‌تواند او را بکشد. سپس راهش را به سمت اسپارتا ادامه می دهد تا سرانجام به اسپارتا رسیده و با احترام مردم و سربازان، راه خود را به سوی معبد «اریس» پی می‌گیرد . در عبور از همه جای اسپارتا خاطرات دوران کودکی و قدم زدن در اسپارتا برایش زنده می‌شود. سرانجام به زندان اسپارتا می رسد تا با گذر از آن، راهی معبد اریس شود. با کشیدن اهرم ورودی زندان، به اشتباه یکی از زندانی‌های وفادار به اریس آزاد شده و با توهین به کریتوس پا به فرار می‌گذارد و کریتوس نیز به دنبال او می‌رود. فرد زندانی که راه گریزی برای خود نمی بیند، یک شیر غول‌پیکر را از جایگاه خود آزاد کرده تا به کریتوس حمله کند. کریتوس شیر را کشته و به سراغ زندانی که در بین یک در گیر افتاده می رود. ابتدا با چند ضربه در را خرد کرده و سپس زندانی را از پا در می‌آورد و با قرار دادن بدن او بر روی کلید خروجی زندان، از آنجا خارج می‌شود. با رسیدن به معبد اریس، اسپارتان‌هایی را مشاهده می کند که در حال انداختن مجسمه اریس و جایگزین کردن آن با مجسمه کریتوس هستند. کریتوس به داخل معبد رفته و در آنجا سطحی آینه مانند و شفاف را می‌بیند. اندکی که جلوتر می رود ناگهان روحی از نوجوانی خودش را می بیند که به طرفش حمله ور می‌شود. کریتوس در برابر حملات او مقاومت کرده و با پرتاب کردنش به سوی دیوار مقابل، باعث شکسته شدن آن می‌شود.

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

داستان بازی God of War: Ghost of Sparta

در راه بازگشت از معبد یکی از سربازان وفادار کریتوس، جلو آمده و سپر و نیزه‌ی ژنرال اسپارتانها بود را به کریتوس می‌دهد . کریتوس آن‌ها را گرفته و به سوی آتلانتیس بازمی‌گردد. بعد از رسیدن به شهر غرق شده‌ی آتلانتیس، کریتوس با مقاومت شدید پوسایدون به خاطر نابود شدن شهر مورد علاقه‌اش روبرو می‌شود. کریتوس به هر طریقی که شده خود را به داخل شهر و مقابل دروازه مرگ می‌رساند. کریتوس توسط کلید، دروازه را باز کرده و داخل می‌شود. او سرانجام برادر گمشده‌اش را می‌یابد که از سقف توسط زنجیر آویزان شده است. کریتوس با کمک نیزه‌اش زنجیرها را پاره کرده و برادرش را پایین می آورد. کریتوس به سمت برادرش می رود ولی دیموس که به خاطر دیر آمدن کریتوس بسیار عصبانی است، می‌گوید که هرگز او را نمی‌بخشد و به کریتوس حمله ور می‌شود. کریتوس که بعد از مدت‌ها برادرش را پیدا کرده، فقط در برابر ضربات او دفاع می کند تا اینکه دیموس او را گرفته و از لبهی پرتگاه انتهایی سالن به پایین پرتاب می‌کند. کریتوس در حالتی بین هوشیاری و بی‌هوشی است که دیموس را در کنار «ثاناتوس» مشاهده می کند. ثاناتوس، دیموس را به پایین صخره پرتاب می‌کند. کریتوس با بدنی زخمی به سرعت خود را بلند کرده و برای نجات برادرش از لبه‌ی پرتگاه به پایین می‌پرد.

در حین سقوط دیموس را مشاهده می‌کند که از لبه‌ی سنگی آویزان است. سپس شمشیرهایش را به دیواره‌ی پرتگاه کوبیده و به سرعت خودش را به دیموس می‌رساند. دیموس بعد از این اتفاق، خشمش را کنار گذاشته و کریتوس را می‌بخشد. کریتوس سپر و نیزه‌اش را به او داده و هر دو به جنگ ثاناتوس می‌روند. در ابتدا هر دو برادر موفق می‌شوند از پس ثاناتوس در حالت عادی برآیند ولی وقتی او به حالت اصلی خود در می‌آید، مبارزه مشکل‌تر می‌شود. ثاناتوس با ضربه ای سهمگین، دیموس را به کوه کوبیده و او را می کشد. کریتوس که بعد از آن همه سختی دوباره برادرش را از دست می‌دهد خشمگین شده و قدرتی دو چندان می‌یابد . سپس به ثاناتوس حمله کرده و او را به بدترین شکل ممکن از بین می‌برد. سپس به سوی بدن بی‌جان برادرش رفته و با دستان خودش او را دفن می کند و سپر و نیزه‌اش را به عنوان نشان، بر سر قبرش می‌گذارد و سپس برای بار دیگر آن گورکن عجیب که اولین بار در نسخه اول دیده بودیم را مشاهده می‌کند .او به کریتوس می گوید با کشته شدن ثاناتوس، خود کریتوس تبدیل به مرگ شده است. کسی که در آینده هرج و مرج و نابودی مطلق را برای خدایان و انسان‌ها در پی خواهد داشت.

سپس کریتوس به سمت دروازه‌ی ورودی المپ رفته و آتنا را می‌بیند. آتنا از او می‌خواهد تا کریتوس او را ببخشد ولی کریتوس اعتنایی نمی‌کند و می‌گوید خدایان باید بهای این را بپردازند و به سوی المپ حرکت می کند. بعد از رفتن کریتوس، آتنا با خود زمزمه می کند:
«مرا ببخش برادر»

با رفتن آتنا، پیرمرد گورکن، پیکر کالیستو را در کنار دیموس به خاک می‌سپارد و با حفر قبری دیگر با خود می گوید:
«فقط یک نفر دیگر باقی مانده»

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *