۱

داستان بازی Visage به صورت کامل

داستان بازی Visage

داستان بازی Visage

داستان بازی Visage

بازی به ۴ قسمت تقسیم می‌شود و هر بخش در مورد یک فرد است که زمانی در حومه شهر زندگی می‌کرده است. این بازی در سال ۱۹۸۰ با صحنه‌ای آغاز شد که در آن مردی به نام «دوین اندرسون» قبل از خودکشی، همسر و فرزندش را کشته و چند لحظه بعد، در اتاقی پر از خون بیدار می‌شود. او از اتاق بیرون رفته و سپس همسایه‌اش «رز» با او تماس می‌گیرد که ادعا می‌کند دوین، سه هفته است که خانه را ترک نکرده است. دوین بعد از این تماس، سعی می‌کند درب جلویی را باز کند اما قفل است. اتفاقات غیرطبیعی در خانه رخ می‌دهند و دوین شروع به جستجوی خانه برای پیدا کردن راه خروج می کند.

قسمت اول: لوسی
اکنون اولین قسمت از بازی با پیدا شدن یک نقاشی توسط دوین شروع می‌شود. او به زیرزمین رفته و می‌تواند یک دوربین پیدا کند. هنگامی که فلاش دوربین روشن می‌شود، می‌توان نقاشی‌های ترسناکی را روی دیوارهای خانه مشاهده کرد. او در ادامه متوجه می‌شود که درب زیرزمین به طور مرموزی، به سمت یک خانه درختی هدایت می‌شود. دوین در آن‌جا چندین نقاشی کودکانه پیدا می‌کند که با بررسی آن‌ها، متوجه می‌شود که مدت‌ها قبل، بدن دختربچه‌ای به نام «لوسی» توسط یک شیطان تسخیر شده بود. این شیطان می‌توانسته از طریق تلویزیون و رادیو با او ارتباط برقرار کرده و ادعا کند که دوست لوسی می‌باشد. دوین در همین حین، از بالای خانه درختی سقوط کرده و بی‌هوش می‌شود. بعد از این‌که در زیرزمین بیدار می‌شود، می‌بیند که تمام کلیدهای برق از کار افتاده‌اند. حالا باید همزمان با فرار از دست لوسی و شیطان، معماهای مختلفی را حل نماید. در نهایت، دوین در وان حمام نشسته و ادامه سرگذشت لوسی را از طریق فلش‌بک مشاهده می‌کند. با گذشت زمان، رفتارهای لوسی به دلیل تأثیر شیطان، غیرطبیعی شد. او یک روز، تحت تأثیر شیطان قرار می‌گیرد و با گاز گرفتن سر پرنده دست آموزش «پیکو» او را می‌کشد. پدر و مادر وحشت‌زده لوسی بعد از این فاجعه، تصمیم گرفتند او را درمان کنند ولی درمان فقط وضعیت روانی لوسی را بدتر می‌کرد. دوین از وان بیرون می‌آید و لوسی را مشاهده می‌کند که درب حمام را به روی خود قفل کرده است و سپس به طرز وحشتناکی، فک خود را پاره می‌کند. وقتی که لوسی در حال جان کندن است، پدر و مادرش با شدت بسیاری به درب حمام می کوبند و قصد وارد شدن دارند. دوین بالای جنازه لوسی رفته و فک جداشده‌ی او را به عنوان یک آیتم اصلی برمی‌دارد.

داستان بازی Visage

داستان بازی Visage

قسمت دوم: دولورس
این قسمت با برداشتن یک کلید در کنار آینه آغاز می‌شود. این کلید می‌تواند درب اتاق طبقه پایین را باز کند که در آن، یک آینه بزرگ متحرک قرار دارد. از طریق این آینه می‌توان یک صندلی گهواره‌ای در اتاق زیر شیروانی را مشاهده کرد. دوین در ادامه می‌تواند عکسی از ساکنین سابق این خانه که یک زوج به اسامی «دولورس» و «جورج» بودند را پیدا کند، در حالی که یک قلاب در چشم راست جورج فرو رفته است. دوین این قلاب را برداشته و از آن استفاده می‌کند تا نردبان اتاق زیر شیروانی را پایین بیاورد. او در آن‌جا وارد اتاقی می‌شود که تمام دیوارهای آن، سوراخ سوراخ شده‌اند. در یک نوار ویدیویی ضبط شده، صدای جورج را می‌شنویم که می‌گوید دولورس، مبتلا به چندین بیماری روانی است. دولورس نیز می‌گوید صدای مرموزی شنیده که ۵ شماره را زمزمه می‌کرده است. جورج بر این باور است که درمان به آن‌ها کمکی نمی‌کند. سپس دوین دوباره به خانه برگشته و آینه‌های عجیبی را مشاهده می‌کند که شکل طبیعی ندارند. او یک پتک را پیدا می‌کند و با آن، تمام این آینه‌های عجیب و غریب را می‌شکند.

پشت بعضی از این آینه‌ها، راهروهایی مخفی وجود دارند که دوین را به قسمت‌های دیگری از خانه هدایت می‌کنند. یکی از آینه‌ها به اتاق غذاخوری می‌رسد. اکنون در یک فلش‌بک می‌بینیم که دولورس روی میز می‌نشیند و جورج، قوطی چای را در دست دارد. در این لحظات، جورج فکر می‌کند که در این قوطی چای، مرگ موش ریخته شده و به همین خاطر، به دولورس حمله کرده و چشمش را کور می‌کند. سپس دولورس، جورج را با فرو کردن هفت چاقو به درون سینه‌اش کشته و جنازه او را داخل میز مطالعه مخفی می‌کند. اکنون دوین با پیدا کردن جنازه جورج، متوجه می‌شود که او معتاد به مواد مخدر و یک فرد الکلی بوده است. دوین در ادامه به راهرویی می‌رسد که چندین ساعت دیواری در آن آویزان شده است. دوباره یک فلش‌بک مشاهده می‌کنیم که در آن دولورس می‌گوید آن ۵ شماره که مدام صدایشان را می‌شنید، اعداد ۵۰۳۷۳ بوده‌اند. دوین مسیر خود را در راهروی ساعت‌ها ادامه داده و می‌تواند یک صفحه گرام را در اتاق زیر شیروانی پیدا کند. او این صفحه را روی گرام داخل اتاق نشیمن قرار می‌دهد که در نتیجه، صدایی مرموز پخش خواهد شد. در این صدای پخش شده، کلمه مرموز «فرولینگز استیمن» به طور مداوم شنیده می‌شود.

داستان بازی Visage

داستان بازی Visage

اکنون دوین مسیرش را در راهروهای خانه ادامه می‌دهد. وقتی که او در مسیر درستی حرکت کند، صدای در حال پخش غمناک‌تر شده و هنگامی که در مسیر درست قدم بردارد، صدا به صورت عادی به پخش شدن ادامه خواهد داد. او درب اتاقی دیگر را باز کرده و می‌بیند که دیوارهای این اتاق هم سوراخ سوراخ شده‌اند. دوین به داخل هر یک از این سوراخ‌ها که نگاه کند، تصاویری مرموز را مشاهده خواهد کرد. در صحنه پایانی از این قسمت، می‌بینیم که دولورس بعد از قتل جورج، فرزندشان را در گهواره گذاشته و خودش را در گوشه اتاق، حلق‌آویز می‌کند.

قسمت سوم: راکان
داستان این قسمت در مورد فردی ۲۸ ساله به نام «راکان الموتاوا» می‌باشد. او مدام تاکید می‌کند که «او» بازگشته است. مشخص نیست که منظور از «او» چه کسی می‌باشد. راکان در یک اتاق، همه کتاب‌ها را از قفسه به پایین پرتاب می‌کند و سپس یک سایه، نزدیک او شده و شروع به فشار دادن گلوی راکان می‌کند. حالا راکان با یک سلاح گرم از خود دفاع کرده و می‌تواند سایه مرموز را به طور موقت از خود دور کند. چند لحظه بعد، پلیس سر رسیده و راکان را مورد بازجویی قرار می‌دهد. راکان می‌گوید که آن موجود مرموز به زور وارد خانه شده است. او در گفتگویی با روانشناس، ادعا می‌کند که این حادثه، نتیجه تلاش یک شرکت شیطانی برای شستشوی مغزی اوست. پلیس شروع به بررسی خانه راکان می‌کند اما هیچ اثری از ورود به زور پیدا نمی‌کند. آن‌ها در نتیجه متوجه می‌شوند که راکان، سابقه بیماری ترس از خیره شدن یا «اسکوپوفوبیا» دارد. در ادامه بازی، تعدادی از این توهمات، به سراغ دوین نیز خواهند آمد. در ادامه راکان را به یک تیمارستان منتقل می‌کنند. راکان با درمان‌شدن مخالف است و هنگامی که توسط پزشکان و پرستاران، مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، کاسه صبرش لبریز می‌شود. پس تصمیم می‌گیرد خودش را از پنجره به پایین پرتاب کند اما پرستاران متوجه این اقدام شده و جلوی او را می‌گیرند. حالا راکان عصبانی شده و با یک اهرم، چندین پرستار را به قتل می‌رساند. پزشکان در این لحظه، راکان را با یک سرنگ، بی‌هوش کرده و به طور موقت، او را به اتاقی تک‌نفره منتقل می‌کنند. چند ماه از این حادثه می‌گذرد که پزشکان اعلام می‌کنند اکنون راکان درمان شده است. در نهایت می‌بینیم که راکان با یک شرکت شیطانی مرموز، اعلان جنگ کرده است. سپس درب اتاقش توسط فردی قدبلند قفل شده و به محض این که چراغ‌ها خاموش می‌شوند، راکان شروع به فریاد زدن خواهد کرد.

داستان بازی Visage

قسمت چهارم:
آخرین قسمت بازی در یک سالن عجیب و غریب با یک نوشیدنی روی میز شروع می‌شود. تلویزیون ویدیویی زنده از مردی نقابدار را پخش می‌کند که مشغول صحبت با دوین است. او به دوین می‌گوید اولین باری است که در واقعیت حضور دارد و به دنبال این است که دوین واقعا چه کسی است. دوین با یک فلش‌بک دیگر، به زمانی برمی‌گردد که همسرش «کلیر» و دخترش «سارا» هنوز زنده بودند. دختر دوین از پدرش می‌خواهد برایش یک داستان تعریف کند ولی دوین که معتاد به مواد مخدر است، حوصله این کار را نداشته و به دخترش توجه نمی‌کند. هنگامی که کلیر، این رفتار نادرست را از دوین می‌بیند، او را سرزنش کرده ولی دوین باز هم اهمیتی نمی‌دهد. او یک شیشه شراب دیگر را سر می‌کشد و بعد از چند ثانیه، خون استفراغ می‌کند. بعد از تمام شدن این فلش‌بک، دوین یک درب زنجیر شده را پیدا کرده و قفلش را باز می‌کند. وقتی که وارد اتاق می‌شود، یک نقاشی از عیسی مسیح که به صلیب کشیده شده را بر روی دیوار می‌بیند. سپس مسیر خود را ادامه داده و به جایی می‌رسد که دوباره در آن‌جا با مرد نقابدار روبرو می‌شود. این فرد ادعا می‌کند که نام این مکان «جهنم» است و به لطف دوین، تمام مردمان این سرزمین عذاب خواهند شد. سپس فلش‌بک دیگری را مشاهده می‌کنیم که در آن، کلیر متوجه می‌شود دوین برای تسکین استرس خود، از دارویی به نام «کلرپرومزین» استفاده می‌کند. او به دوین التماس می‌کند که دست از مشروب خوردن بردارد تا دوباره آرامش به خانواده‌شان بازگردد. از بین صحبت‌های این زوج، متوجه می‌شویم که کلیر فقط به خاطر پول با دوین ازدواج کرده ولی حالا آرزوی مرگ خود را دارد. در این قسمت معلوم می‌شود که دوین در واقع چه کسی است. او دانشمندی است که در آوریل ۱۹۵۲ در یک کارخانه تصفیه آب در مریلند آغاز به کار کرد. روزی در یک مزرعه، به طور اتفاقی یک سیب را داخل یک چاه می‌اندازد که باعث می‌شود یک جنازه روی آب شناور شود. وقتی که دوین این جنازه را می‌بیند، از هوش رفته و مدتی بعد داخل خانه به هوش می‌آید.

داستان بازی Visage

داستان بازی Visage

بازی دارای چند پایان مختلف است. در پایان پیش فرض، دوین را در روزی زیبا می‌بینیم که قصد دارد با خانواده‌اش به مسافرت برود.

در پایانی متفاوت، دوین وارد زیرزمین شده و دیوار را می‌شکند. سپس وارد یک درب مخفی شده و از پله ها پایین می‌رود. او به اتاق اول بازی رسیده و در آنجا یک هفت‌تیر پیدا می‌کند. دوین با این اسلحه خودش را کشته و می‌تواند مکان یکی از هفت نوار قدیمی را مشاهده کند. سپس زمان برمی‌گردد و دوین بعد از زنده شدن، به سراغ نوار می‌رود. بعد از پیدا کردن هر نوار، دوین دوباره با این اسلحه، خودکشی کرده تا بتواند مکان نوار بعدی را مشاهده کند. سپس دوباره زنده شده و به سراغ نوار بعدی می‌رود. بعد از این‌که تمام هفت نوار را پیدا کرد، سعی می‌کند دوباره با هفت‌تیر به خودش شلیک کند اما می‌بیند که اسلحه دیگر فشنگ ندارد. سپس در عمق چاه قسمت چهارم به هوش می‌آید. او از هر طرف سعی می‌کند جلو برود اما می‌بیند که به هیچ جایی نمی‌رسد. در واقع این یک چاه بی‌نهایت و بدون انتها می‌باشد. در این حین که دوین سعی دارد راه فرار از این چاه را پیدا کند، تیتراژ پایانی بالا می‌آید.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. ahad mh گفت:

    ممنونم از پست قشنگتون.