پس از سفر هفته گذشته به گذشته، قسمت پایانی فصل دوم لست آو آس ما را مستقیماً به پیامدهای کشتن نورا توسط الی بازمیگرداند. اگر شکی بود که معصومیتش را از دست داده است، گفتوگوی این هفته الی با دینا این را تأیید میکند. او بیحس است، بیهدف به آینه نگاه میکند و تصویری که در آن میبیند را به درستی نمیشناسد. این در تضاد آشکار با آخرین باری است که ما الی را در حال ارتکاب چنین خشونتی دیدیم: در فصل اول، زمانی که احساساتش پس از مبارزه با دیوید فوران کرد. آن زمان، میتوانست در آغوش جوئل بیفتد. اما حالا او محافظ است و از دینا و فرزندی که در راه دارد مراقبت میکند. حداقل در تئوری محافظ است، زیرا کمتر چیزی از آنچه الی در ادامه تصمیم به انجامش میگیرد، منعکسکننده این دیدگاه است.
در عوض، این جسی است که باید مانند یک بزرگسال مسئول رفتار کند، با وجود اینکه به سختی از الی یا دینا بزرگتر است. سخنان هشداردهنده او به گوش الی نمیرود، زیرا او نمیپذیرد که مأموریتش چگونه همه اطرافیانش را به تباهی میکشاند. این وضعیت به درسی در مورد فداکاری در یک کتابفروشی در سیاتل ختم میشود که در آن جسی سرانجام اعتراف میکند که در قسمت سوم به دنبال ابی رفتن را رد کرده است. یانگ مازینو در این لحظه آشکارسازی فوقالعاده است و سطح لازم از بلوغ و خونسردی را به ارمغان میآورد، بدون اینکه هرگز الی را تحقیر کند. جسی او را خیلی خوب میشناسد و میداند که او به نصیحت کردن خوب واکنش نشان نمیدهد، بنابراین او به آرامی او را در مسیر درست هدایت میکند. متأسفانه، او مسیر دیگری را انتخاب میکند.
تصمیمات الی و پیامدهای آن
انتخاب الی بین انتقام گرفتن از کسانی که از دست داده یا بازگشت به جکسون با کسانی که باقی ماندهاند، تصمیم او را در قسمت دوم تکرار میکند. در آن کوه وایومینگ، او تصمیم گرفت به دنبال قلبش برود و به دنبال جوئل برود، به جای کمک به جامعه بزرگتر جکسون برای مبارزه با آتش و آلودهها. فکر میکنید سفر او از آن زمان تا کنون باید یک تجربه چشمگشا بوده باشد، اما مشخص است که او درس خود را نیاموخته است، زیرا سوخت همیشه قدرتمند عشق و نفرت بر تصمیمگیریهای او غالب است و ظاهراً همیشه هم خواهد بود. بلا رمزی در این رویارویی روی پشت بام با جسی عالی است و سرسختی و شخصیتی را به نمایش میگذارد که بسیار فراتر از جثهشان است.
پویایی بین الی، دینا و جسی نیمه اول قسمت را قوی میکند، اما احساس میکنم بقیه قسمت پایانی مسیر خود را گم میکند. ما به سرعت به سمت نقطه مرکزی وحشتناک آن میرویم: قتل مل و اوون. این درک که مل باردار است، بیشک یک وضعیت واقعاً ناراحتکننده است، که با وضعیت دینا و ورق زدن یک کتاب کودک توسط الی تنها چند دقیقه قبل، بیشتر هم میشود. اما من انتخاب عمدی نبودن مرگ او را عجیب میدانم. چیزی که قرار است نشاندهنده پایینترین سطح الی در جستجوی انتقام باشد، به یک اتفاق غمانگیز تقلیل مییابد.
در نسخه سریال از این رویداد، ما مجبور میشویم مقداری همدردی با الی داشته باشیم، در حالی که در واقع، این باید نقطهای باشد که بیشترین ترس را از او داشته باشیم. او باید مانند یک مورد از دست رفته به نظر برسد، نه مانند یک کودک گمشده که به فیلم ترسناک میافتد. او نمیتواند مانند جوئل دروغ بگوید. حتی یک دروغ کوچک برای راحت کردن مل. این لحظه در هماهنگی فوقالعادهای با داستان یوجین در قسمت هفته گذشته عمل میکند، اما به هیچ وجه در اجرای کلی خود مؤثر نیست و نمونه دیگری از این اقتباس است که در لحظات خشونت محض خود عقب مینشیند و در نتیجه تأثیر داستان را کم میکند.
سرعت سرسامآور و تأثیرات کمرنگ
بلا رمزی در نمایش ناامیدی الی شگفتانگیز است، اما صحنه با سرعتی که شخصیتش خود را در این موقعیت مییابد، آسیب میبیند. قسمت در ۲۰ دقیقه پایانی خود از یک مکان و مجموعهای از شخصیتها به دیگری جهش میکند. ما میبینیم که ناوگان آیزاک در شب به راه میافتند، با نیتهای ناشناخته. او کاملاً انتظار دارد امشب بمیرد، اما به کجا میروند؟ این یک راز برای زمان دیگری است (مگر اینکه البته بازی لست آو آس پارت ۲ را بازی کرده باشید). قطعات متحرک و مسافت طی شده میتواند کمی گیجکننده باشد، به خصوص اگر از قبل با طرح و ابزارهای روایی بازی آشنا نباشید. ما به سختی آیزاک را میشناسیم و به سختی هیچ یک از افرادی را که الی خواهد کشت، نمیشناسیم. اوه، و حتی او را میبینیم که به یک جزیره میافتد قبل از اینکه تقریباً به روشی منحصر به فرد سرافایتی از بین برود، فقط برای اینکه توسط یک آلارم دور نجات پیدا کند. همه چیز در یک چشم به هم زدن تمام میشود، و احساس میشود که تعداد زیادی عنصر به ترکیب اضافه شده است، همانطور که ما مانند الی در آبهای متلاطم اقیانوس آرام به اطراف پرتاب میشویم.
ما در اینجا تکههایی از یک داستان را دریافت میکنیم، از جمله آن تقریباً به دار آویختن. مشکل اینجاست که این تلویزیون است و بینندگان باید ماهها، اگر نه سالها، منتظر بمانند تا شکافها پر شود، نه نیم دوجین ساعت بازی که در لست آو آس پارت ۲ دنبال میشود. من تصمیم به پایبندی به این ساختار را تحسین میکنم، اگرچه احساس میکنم که اثر اصلی دیدگاههای دوگانه، حفظ افشای انگیزه ابی تا نیمه راه بود – یک افشاگری که تنها دو قسمت در این فصل به ما داده شد. من تعجب میکنم که دیدن دیدگاه او چقدر تأثیر خواهد داشت وقتی نفرت ما نسبت به او به همان روش ساخته نشده است.
یک پایان مبهم
حتی مرگ جسی نیز خیلی سریع انجام میشود، به سختی فرصتی به ما میدهد تا با آن کنار بیاییم قبل از اینکه زمان به عقب برگردد. در نهایت، این یک مورد دشوار است، زیرا قکم داوری موفقیت این بخش از داستان بدون فصل سوم برای زمینه دشوار است. ارزیابی یک داستان تقریباً نیمهکاره دشوار است، اما تصمیم برای آگاهی بینندگان از اینکه ما همان ساختار مواد منبع را دنبال میکنیم، هوشمندانه است. یک برش ناگهانی به تاریکی پس از ورود ابی وسوسهانگیز بود، اما فکر میکنم حتی برای مخاطبانی که با مسیر این داستان آشنا نیستند، گیجکنندهتر بود. به عقب بردن زمان، جنبه کاملاً جدیدی از این داستان را نشان میدهد، داستانی که از چشم شخصیتهایی که تازه با آنها آشنا میشویم دیده میشود – و بدون بازیهای پدرو پاسکال و بلا رمزی برای ثابت نگه داشتن آن. من مجذوب این چشمانداز هستم و مشتاق دیدن این هستم که دراکمن و مازین چگونه با چالشی که ارائه میدهد کنار میآیند.
نتیجهگیری
قسمت پایانی فصل دوم لست آو آس با سرعت سرسامآوری به نقطه اوج دردناکش میرسد که هم گیجکننده است و هم هیجانانگیز. جستجوی الی برای انتقام به پایینترین حد خود میرسد، اما تأثیر آن به دلیل ضربههایی که در دقایق منتهی به آن وارد میشود، کاهش مییابد. لحظات بین الی، دینا و جسی نقاط اوج را ثابت میکنند، با مکالمات جدی آنها که زیربنای وقایع تکاندهنده بعدی را تشکیل میدهند، اما زمان کمی برای درک کامل وحشتها پس از وقوع باقی میماند تا تأثیر آنها کاملاً جا بیفتد. این ما را به جایی میرساند که الی و ابی باید برای فصل سوم باشند، اما با عدم ظرافتی که به داستان پیچیدهاش نمیآید.
نظرات کاربران