داستان بازی Senua's Saga: Hellblade 2
داستان بازی Senua’s Saga: Hellblade 2
در قرن دهم، جنگجوی اورکادی، Senua با ارادهٔ خود توسط بردهفروشان شمالی اسیر میشود تا با رفتن به ایسلند، بتواند افراد سرزمینش که به بردگی گرفته شدهاند را آزاد کند اما در طول راه، کشتی آنها توسط یک طوفان سهمگین نابود شده و Senua ادامه مسیر را تا ساحل شنا میکند. او در حین حرکت در امتداد ساحل، با توهمات و صداهایی روبرو میشود که او را تشویق یا بیمناک میکنند، از جمله Shadow، خاطره پدر بدزبانش. Senua میتواند Thorgestr، ارباب بردهداران را شکست داده و با اسیر کردن او، به محل سکونت بردهداران در Borgarviki برود.
آنها در طول راه با یک شهرک ویرانشده روبرو میشوند که Thorgestr وحشتزده، این موضوع را با ترس و لرز به گردن Draugar، گروه بربرهای وحشی و آدمخوار میاندازد. Senua این ویرانی را تا اردوگاه بربرها دنبال کرده و در آنجا Fargrimi را آزاد میکند، زیرا اهمیت او را برای سفر خود احساس کرده است اما بربرها متوجه این موضوع شده و Illtauga غولپیکر را احضار میکنند که باعث رانش سنگ شده و اردوگاه را نابود خواهد کرد. Senua و Fargrimi میتوانند از آنجا فرار کرده و نزد Thorgestr بازگردند، جایی که Senua تصمیم میگیرد او را آزاد کند، زیرا در وجود او احساسات خوبی مشاهده مینماید. سپس هر سه نفر به محله سکونت Fargrimi سفر میروند که به دلیل حملات Illtauga در آستانه نابودی قرار دارد.
در ادامه Fargrimr توضیح میدهد که فوران آتشفشان Askja دیوارهای بین Midgard و Jötunheimr را شکسته و به غولها (Giant) اجازه داده تا به دنیای آنها وارد شوند و Borgarviki نیز با قربانی کردن بردگان، غولها را آرام میکند. Fargrimr که معتقد است Senua به دلیل شنیدن صداهای عجیبوغریب میتواند به آنها کمک کند، او را اعزام میکند تا Hidden Folk را پیدا کند، موجوداتی خداگونه که در زیر زمین زندگی میکنند و ممکن است نقطهضعف غولها را بدانند. پس از گذراندن آزمایشهایی توسط Senua برای اثبات شایستگیاش، Hidden Folk به او میگویند که Askja با سیاه کردن آسمان و ویرانی زمین، باعث قحطی، درگیری و ظهور خدایان جدید و ظالمتر شده است. همچنین زنی ناامید به نام Ingunn، نوزاد خود را در غارهای آنجا رها کرده، به این امید که Hidden Folk از آن محافظت کنند و زیر سایهٔ خشم خود، برای زنده ماندن از Asjka قدرت طلبیده و بدین ترتیب، تبدیل به Illtauga شده است. Senua در ادامه با Illtauga روبرو شده و هنگامی که استخوانهای نوزادش را پس میدهد، Illtauga را به سنگ تبدیل خواهد کرد. Thorgestr نیز با دیدن پیروزی او تصمیم میگیرد به گروه Senua ملحق شود.
سپس Senua و Fargrimr و Thorgestr برای دریافت منابع به Baroarvik سفر میکنند، جایی که رهبر آنها Astrior از گروه میخواهد Sjavarrisi، غولی که اقدام به ویرانی سواحل آنها کرده را از بین ببرند. Hidden Folk به Senua میگویند که Sjavarrisi قبلاً شخصیت خوبی بوده اما با ترس از فوران آتشفشان Askja، او با خیانت به پدر Astrior در یک کمین مرگبار، امنیت خود را تضمین کرده است. ساکنین در پی این حادثه، Sjavarrisi را تبعید کرده و پس از بلعیده شدن او توسط دریا، Sjavarrisi تبدیل به یک غول شده است. سپس بربرها به Baroarvik حمله میکنند و اگرچه شکست میخورند، اما Senua خود را برای ورود ناگهانی آنها و مرگهای متعاقب آن مقصر میداند. Senua و متحدانش اکنون Sjavarrisi را از غار بیرون میآورند و Senua با تبرئه کردن Sjavarrisi، او را تبدیل به سنگ میکند.
داستان بازی Senua’s Saga: Hellblade 2
در حینی که Fargrimr و Thorgestr و Astrior از طریق جنگل متروک Jarnvior در مسیر Borgarviki سفر میکنند، دچار ترس و شک خواهند شد اما Senua این حس ترس و شک را از آنها برطرف میکند. با رسیدن به مقصد، Astrior و Fargrimr تعدادی از بردگان را آزاد میکنند، در حالی که Senua و Thorgestr با پدرش و Goði، رهبر Borgarviki روبرو میشوند. او از گوش دادن به Thorgestr امتناع میورزد و Senua نتیجه میگیرد که Goði به غولها نیاز دارد، زیرا تهدید آنها به او اجازه میدهد تا کنترل مردمش را حفظ کند. بردهها آزاد میشوند و با نزدیک شدن یک غول عظیمالجثه به نام Tyrant ناگهان Senua توسط Goði دستگیر شده و سعی دارد او را قربانی کند اما Thorgestr با او روبرو میشود. Senua سپس توسط Hidden Folk از آنجا دور میشود که میگویند Tyrant قبلاً یک رهبر نجیب بوده که پس از فوران آتشفشان Askja قصد محافظت از پیروان خود را داشته است. با این حال، او با قدرتی که به او القا کردند فاسد شده و پس از بهتر شدن اوضاع، با خلق غولها و سرزنش آنها برای بلایای طبیعی، باعث شده ترس و وحشت، سراسر وجود آنها را فرا بگیرد.
با بازگشت Senua به واقعیت، او شاهد زخمی شدن مرگبار Thorgestr توسط Goði خواهد بود و Thorgestr قبل از مرگ به Senua هشدار میدهد که کشتن Goði باعث میشود شخص دیگری جای او را بگیرد. Senua در نهایت Goði را در مقابل چشم مردمش شکست میدهد، دروغهایش را در مورد غولها فاش میکند و خشم مردمش را علیه او برمیانگیزد. اکنون Senua وسوسه میشود که Goði را بکشد و با گرفتن جای او، خود را از ترس و شک خلاص کرده و کنترل مردمش را در دست بگیرد تا بتواند امنیت آنها را تضمین کند ولی از انجام این کار منصرف میشود و خاطرات حمایتکننده افرادی را که نجات داده و اینکه همیشه یک انتخاب دارد را در آغوش خواهد گرفت.
منبع : https://t.me/GameNewNews
برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.