نگاهی به دو قسمت اول سریال حلقه های قدرت
نگاهی به دو قسمت اول سریال حلقه های قدرت
اول از همه میخوام این مسئله را عنوان کنم که این مقاله بیشتر از اینکه نقد تخصصی دو قسمت نخستین سریال حلقه های قدرت باشه دلونشته های یک طرفدار دو آتیشه و چندین و چند ساله آثار تالکین و سرزمین میانه هست.من هم مثل خیلی از طرفداران دیگر آثار تالکین نگران ثمره این سریال بودم و تا قبل از آمدن دوقسمت اول سعی کردم زیاد بر روی ساختار سریال حساسیت به خرج ندهم تا باعث ایجاد حس تنفری نسبت به آن نشوم،سعی کردم بدون هیچ گونه مقایسه ای با سه گانه شاهکار پیتر جکسون با لذت به تماشای سریال بنشینم و الان بعد از دیدن دو قسمت در بهترین حالت هیچ حسی به این اثر ندارم.
سریال پر است از نماهای زیبا، موسیقی متن دلنواز و به نظرم تمام بازیگران از عهدهی ایفای نقش خود بر آمدهاند.
اما در عین حال میتوان گفت که سریال پر است از کاراکترهایی که نمیتوان با آنها ارتباط برقرار کرد و پر است از دیالوگهایی که هیچ حسی را در مخاطب بر نمیانگیزد. مشکل اصلی ضرباهنگ تند داستان است که سعی میکند نقصهای نویسندگان را با فراوانی کاراکتر و محیطهای گوناگون از سرزمین میانه همراه با شاتها و صحنههای چشمنواز جبران کند.
در بحث وفادار بودن به آثار تالکین می توان به این موضوع اشاره کرد که شروع داستان های وی با چیزهای ساده و کوچک ولی با این حال زیبا دلنشین شروع میشود و هیاهوی داستان و پیچیدگی سرزمین میانه زمانی اتفاق می افتد که ماجراجویی شخصیت اصلی شروع میشود .
درمقدمه سریال ما گذشته شخصیت اصلی سریال (گالادریل) را میبینم صحنه ای ملموس از بچگی اش و مرگ برادرش به دست سائورون و سپس او را به همراه افرادش در سرزمین های دور افتاده میبینیم که به دنبال خادم تاریکی و افرادش میگردد. این مقدمه پنج دقیقهای را با شروع ارباب حلقهها ساخته پیتر جکسون مقایسه کنید، که مخاطب را اول با هابیتها سپس با شایر و در نهایت کاراکترهای داستان معرفی میکند، طوری که وقتی سرنوشت شایر و سرزمین میانه به دست فرودو میافتد، برای مخاطب مهم است.
نشان دادن انسان ها به صورت نفرت انگیز و نگاه خشمگین آنها به الف سیاه پوست که نشان از اشاره سازندگان سریال به مسئله خسته کننده نژاد پرستی بدون توجه به آنکه این مسئله میتواند باعث تحریف نگاه افرادی که تازه با سرزمین میانه شدند به آثار تالکین که همیشه به دور از حاشیه ها بوده و به سادگی و زیبایی جهان خود را خلق کرده باشد.
در داستان های تالکین قهرمانان زن قدرتمندی وجود دارد و نیازی به نشان دادن این مسئله نیست اما ما همچنین تاثیر فمنیسم را به صورت نامحسوسی در این سریال حس میکنیم و من دوست ندارم زیاد به آن بپردازم شاید بتوان گفت نقطه عطف این دوقسمت دورف ها بودند قلمروی دورف های سریال حلقه های قدرت را میتوان وفادارترین به آثار تالکین دانست.
بار دیگر میگویم به عنوان یک طرفدار آثار تالکین دوست دارم از این سریال و فرصتی که پیش آمده به خوبی استفاده کنم و از تکاپو در سرزمین میانه لذت ببرم و به داستان شخصیت های بی هویت این سریال پی ببرم، اما ایراداتی محسوسی که در شروع سریال دیدیم قابل انکار نبود و کمی مرا نا امید کرد .
اما هنوز برای قضاوت زود است و این تازه شروع ماجراس …
خدا خیرت بده برای منی که سیلماریل رو سه بار و بقیه کتابهای تالکین رو تقریبا هر سال برای چندمین بار میخونم سخت بود ارتباط بگیرم با سریال از همون اول برادر گالادریل که حتی اسمش معلوم نبود تو ذوق میزد در حالی که خاندانش تک به تک شخصیت قوی دارن تو کتاب از فینوه فیانور فینگولفین تا پدرش فینارفین تا برادرا و پسرعموها.
سلام
من فصل اول سریال رو کامل کردم و به نظرم آشغال بود و همون نمره ۶ زیادش هم هست. مشکلاتی که به نظرم سریال داشت رو دسته بندی می کنم برای بقیه ی دوستانی که هنوز ندیدن:
۱- انتخاب کاراکترها که واقعا افتضاح بود برای مثال شخصیت گالادریل و الروند به نظرم اصلا جذاب نبودن و از بازیگران زیباتر و بلند قدتر میتونستن استفاده بکنن و در ضمن بدتر از اون برای اولین بار از بازیگران سیاه پوست توی سریال استفاده کردند که با توجه به ساخته های قبلی که از بازیگران سیاه پوست استفاده نکرده بودند سریال رو خیلی افتضاح کرده بود. برای مثال توی هابیت ها فقط یه هابیت سیاه پوست بود و بقیه سفید بودن حداقل چندتا کاراکتر سیاه لاشون نبود که طبیعی تر بشه در مورد الف ها هم همینطور که فقط یه الف سیاه پوست بود.
۲- جلوه های ویژه فوق العاده مصنوعی و به دردنخور که با این هزینه ای که برای سریال شده واقعا دیوانه کننده بود جنگ گالادریل با اون گالم اول بازی خیلی به دردنخور بود توی فیلم ارباب حلقه ها ۱۰ نفری بعد از یه ربع به زور یه گالم رو کشتن توی سریال گالادریل با یه ضربه کشتش. همینطور اون صحنه که گالادریل داشت از کوه یخی بالا میرفت در حد یه انیمیشن بود نه در حد یه سریال و از همه بدتر اون مسافرها با اون بال های چوبی غیرطبیعی و غیرواقعی و بی بارت
اما جدای از همه این مشکلات نقاط قوتی هم بود که به آینده سریال آدمو امیدوار میکنه:
۱- شخصیت آدار که خیلی ازش خوشم اومد و این دوتا جملش رو هنوز یادمه : دروغ های زیادی به شما گفتن که حتی تا ریشه ی درختان هم نفوذ کرده و من این رو درست می کنم و اون صحنه که به گالادریل گفت جستجوت به دنبال وارث مورگوث با دیدن خودت در آینه به پایان میرسه.
۲-شخصیت سائورون که از کاراکتر خوبی استفاده شده بود و من از هرکسی سوال می کنم شیفته ی این کاراکتر شده و به خاطر این شخصیت میخواد فصل دوم رو تماشا بکنه.
درنهایت با این هزینه ای که برای این سریال شده آشغالی بیش نیست و در مقایسه با سریال گیم آف ترونز هیچ حرفی واسه گفتن نداره.