۰

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

شخصیت اصلی در ابتدای بازی با «دانکن» ملاقات کرده و سپس به گروه «گری‌واردن‌ها» می‌پیوندد. مدتی بعد به جنوب «فرلدن» رفته و خود را در دژ «استاگار» می‌یابد، جایی که در آن سربازان بسیاری در حال آماده شدن برای نبرد با «دارک‌اسپان» بوده و سپس شخصیت اصلی با اولین همراه خود یعنی «الیستر» روبرو می‌شود که او نیز یک گری‌‌واردن است. آن دو به «کورساری وایدز» فرستاده می‌شوند تا نمونه خونی از دارک‌اسپان‌ها جمع‌آوری کنند. این موارد برای اجرای مراسم پیوستن اشخاص جدید به گری‌ واردن‌ها مهم هستند و همچنین طومارها و رساله‌هایی که پیش از این گری‌واردن‌ها برای کمک گرفتن از مردم «تیداث» جهت نبرد با «بلایت» از آن‌ها استفاده کرده‌اند را بازگردانند. این رساله‌ها مانند قراردادی بین گری‌واردن‌ها و مردم تیداث هستند و به گری‌ واردن‌ها اجازه می‌دهند تا در ازای کمک به مردم تیداث برای مبارزه با بلایت، از آن‌ها غذا و اقلام مورد نیاز دیگرشان را دریافت کنند که در صورت نیاز حتی می‌تواند شامل جمع‌آوری سرباز برای مقابله با بلایت باشد.

شخصیت اصلی و الیستر به جای یافتن طومارها، با ساحره‌ای به نام «موریگان» آشنا می‌شوند که آن‌ها را به خانه مادرش، ساحره قدرتمند دیگری با نام «فلمث» دعوت می‌کند. قهرمانان پس از داشتن مکالمه‌ای با او، طومارها را دریافت نموده و به استاگار بازمی‌گردند.

مدتی نمی‌گذرد که خورشید غروب کرده و ارتش با قرارگیری در موقعیت خود، آماده جنگ می‌شود. از این‌جا به بعد، شخصیت اصلی را با نام «واردن» می‌شناسیم که اکنون باید با الیستر به بالای برجی در آن نزدیکی رفته و با روشن کردن آتش، علامت آغاز جنگ را به ارتش بدهند. پس از روشن شدن آتش توسط آن دو، «لاگهین» به سایر سربازان خیانت کرده و به ارتش خود دستور عقب‌نشینی می‌دهد. «پادشاه کیلن» و «دانکن» در این نبرد کشته می‌شوند اما «فلمث» به موقع، جان قهرمانان را نجات می‌دهد. او الیستر و واردن را به خانه خود می‌برد و به آن‌ها اجازه می‌دهد تا پیش از رفتن به مأموریتی دیگر برای نجات دنیا از دست بلایت، مدتی در خانه‌اش استراحت کنند. هدف الیستر و واردن، استفاده از طومارها برای متحدکردن دوارف‌های ساکن در کوهستان «فراست‌بک»، الف‌های واقع در جنگل «برسیلیان»، جادوگرهای واقع در محافل محلی و شوالیه‌های «فرلدن» در یک ارتش متحد برای نبرد با بلایت است. برای راضی کردن شوالیه‌های فرلدن، آن‌ها از رئیس روستای «ردکلیف» یعنی «ایمون گورین» که الیستر را نیز بزرگ کرده است، کمک می‌گیرند. واردن، الیستر و موریگان که به دستور فلمث به آن‌ها می‌پیوندد، به سمت شمال حرکت می‌کنند.

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

در این میان «لاگهین» به پایتخت فرلدن یعنی «دنریم» بازگشته و در مورد اتفاقات رخ داده در نبرد «استاگار» دروغ می‌گوید تا خیانتش را پنهان کند. او همچنین ورود گری‌واردن‌ها به شهر را ممنوع نموده و ارتشی که «اورلی» برای کمک به فرلدن فرستاده بود را نیز پس می‌فرستد، زیرا به‌خاطر درگیری‌هایی که سال‌ها قبل بین فرلدن و اورلی وجود داشت، به مردم و پادشاهی اورلی اعتماد ندارد. پس از آنکه «لاگهین» در تصمیمی بحث‌برانگیز، خود را نایب‌السلطنه فرلدن اعلام می‌کند، دیگر اشرافیان این کشور خشمگین شده و بدین صورت جنگی داخلی در فرلدن شکل می‌گیرد.

قهرمانان داستان به «لوترینگ» می‌آیند که در آن‌جا دو شخصیت دیگر به این تیم ملحق می‌شوند:
«لیلیانا» یک شاعر مقدس که زندگیش را وقف خدا کرده است.
«استن» یک گناهکار که به‌خاطر جرم‌های احساسی در قفس زندانی شده است.

بازیکنان سپس سفر خود را به سمت روستای «ردکلیف» ادامه می‌دهند. پس از رسیدن به این روستا، الیستر می‌گوید که او فرزند حرامزاده پدر کیلن یعنی «پادشاه ماریچ» است و از آن‌جایی که تمام وارثان تاج و تخت مرده‌اند، حالا به صورت قانونی پادشاه بعدی خواهد بود، هرچند که الیستر نمی‌خواهد به فرلدن حکومت کند.

افراد با رسیدن به ردکلیف، متوجه می‌شوند که این روستا تحت حمله شیاطین بیرون آمده از «فید» قرار دارد. دلیل این اتفاق «کانر»، پسر ارل «ایمون» است. کانر دارای قدرت جادویی عجیبی بوده و طی این سال‌ها به کمک معلمش آن را پنهان نگه داشته است اما حالا کنترل آن از دستش خارج شده است، چون پس از مسموم شدن پدرش توسط افراد لاگهین، کانر از قدرتش برای شفا دادن ارل ایمون استفاده کرده است.

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

پس از شکست دادن شیاطین، قهرمانان داستان به دنبال درمانی برای ایمون می‌گردند. پس آن‌ها به «دنریم» می‌روند تا «جـنـیـتیـوی» را پیدا نمایند. از آنجایی که وی در خانه‌اش نیست، آن‌ها او را تا کوهستان فراست‌بک دنبال می‌کنند. در آنجا واردن و همراهانش با فرقه‌ای مخفی و یک کوزه باستانی خاکسترهای مقدس روبرو می‌شوند که طبق افسانه‌ها، بقایای «آندراسته» در آن حضور داشته و قدرت شفا‌بخشی بسیار زیادی دارد. با استفاده از این کوزه قهرمانان موفق می‌شوند تا ارل ایمون را شفا دهند و از او در راه ایجاد ارتشی متحد و مبارزه با بلایت کمک بگیرند. ارل ایمون پیشنهاد می‌دهد که آن‌ها برای افشا کردن دروغ و خیانت لاگهین به سران کشور، گردهمایی «لندسمیت» را ترتیب دهند.

دومین مقصد تیم قهرمانان محفل جادو می‌باشد که در آن مکان استراحت تیم در نزدیکی دریاچه «کلن‌هد» قرار دارد. بار دیگر مشکلات دامان قهرمانان را می‌گیرند، چون این ساختمان پر از جادوگرانی به نام «اِبامینیشن» است که از جادوی خونین استفاده کرده اما کنترل آن را از دست داده‌اند. همچنین شیاطین بیرون آمده از «فید» نیز وجود دارند و زمانی پدیدار می‌شوند که یکی از قوی‌ترین جادوگران به نام «اولدرِد» قصد دارد همراه با «لاگهین» خیانت نماید اما دستش رو می‌شود.

 او پس از این اتفاق سعی می‌کند تا فرار کند اما «اروینگ» رهبر این محفل، جلوی او را می‌گیرد. یکی از شیاطین احضار شده توسط اولدرِد بیش از حد قوی بوده و کنترل برج را در دست گرفته است. در طبقات پایینی، قهرمانان با سربازان «تمپلار» روبرو می‌شوند که در حال آماده‌سازی برای استفاده از قانون «حق ابطال» هستند. طبق این قانون، کشتن تمام جادوگران موجود در این محفل برای کاهش میزان خسارت به بار آمده از این فاجعه، ضروری است. قهرمانان می‌گویند که آن‌ها خودشان این مشکل را حل می‌کنند و می‌توانند طبق دستورالعمل تمپلارها تمام جادوگران را بکشند یا فقط جادوگران خیانتکار و هیولاها را از پا در آورند. اگر راه دوم را انتخاب کنید، «وین» که یک جادوگر مورد احترام است، به تیم قهرمانان می‌پیوندد. بسته به تصمیمات گرفته شده توسط واردن در این بخش، یکی از دو گروه تمپلارها یا جادوگران در نبرد با بلایت به او کمک می‌کنند. یکی از شخصیت‌هایی که واردن در این محفل با او ملاقات می‌کند، «کالن» نام دارد.

در این بخش، واردن و همراهانش به جنگل «برسیلیان» خانه الف‌های «دیلیش» می‌روند. مشکلی که قهرمانان با آن روبرو می‌شوند، حمله مداوم گرگینه‌ها به الف‌ها است. «زاترین» رهبر قبیله دیلیش‌ها، واردن و همراهانش را به جنگل می‌فرستد تا موجودی به نام «وایترفنگ» را پیدا نموده و او را بکشند. به دست آوردن قلب این موجود باعث توقف حمله گرگینه‌ها شده و همچنین می‌تواند الف‌هایی که با گاز گرگینه‌ها زخمی شده‌اند را درمان کند. پس از رسیدن به مرکز جنگل، قهرمانان داستان متوجه می‌شوند که شرایط با آن چیزی که رهبر قبیله به آن‌ها گفته بود فرق دارد. واردن و همراهانش با موجودی به نام «بانوی جنگل» ملاقات می‌کنند و او به آن‌ها می‌گوید که دلیل آمدن گرگینه‌ها به این دنیا، خود زاترین است. چند صد سال قبل، زاترین گروهی را که به فرزندان او حمله کرده بودند، نفرین نمود. پس از گذشت مدتی از این جریان، گرگینه‌ها حمله خود را به الف‌ها آغاز کردند. آن‌ها می‌خواهند بدین صورت زاترین را مجبور کنند تا این نفرین را از روی آن‌ها بردارد. مدت کوتاهی پس از مشخص شدن حقیقت، زاترین خود را به واردن رسانده و در اینجا بازیکن باید به این جنگ پایان دهد. بسته به تصمیم گرفته شده در این بخش، در مبارزه نهایی با بلایت، یا گرگینه‌ها و یا الف‌ها به کمک واردن خواهند آمد.

آخرین مقصد در راه جمع‌آوری نیرو برای مقابله با بلایت، شهر «اورزامار» پایتخت پادشاهی زیرزمینی دوراف‌ها است. در زمان‌های قدیم این شهر بخشی از شبکه‌ای زیرزمینی از شهرهای سنگی بوده است، هرچند حالا تنها یک منطقه مسکونی در آن وجود دارد که باید به صورت مداوم به نبرد با دارک‌اسپان‌ها بپردازد. واردن باید جنگ بین دو مدعی پادشاهی پس از مرگ پادشاه «اندرین ادوکان» را حل و فصل کند. یکی از این این دو مدعی، پسر اندرین یعنی «بهلن» است، مردی مستعد و جوان که برای باز کردن راهش به سمت تاج و تخت، دو برادر دیگر خود را کشته است. یکی دیگر نیز «پیرال هارومونت» نزدیک‌ترین مشاور اندرین و دوارفی خردمند است که به‌خاطر پایین بودن تبارش، انتخاب او خلاف سنت‌های دوراف‌ها خواهد بود.

داستان بازی Dragon Age: Origins

داستان بازی Dragon Age: Origins

قهرمانان حالا یک زن آهنگر به نام «برانکا» و همچنین یک شی باستانی به نام «سندان خلأ» را پیدا می‌کنند و سپس همسر برانکا یعنی «اوگرن» نیز به همراهان واردن می‌پیوندد. پس از به پایان رسیدن اتفاقات این بخش و تصمیم‌گیری واردن در مورد این که دانش باستانی واردن‌ها باید به فراموشی سپرده شود یا خیر، تاج‌گذاری انجام می‌گیرد و اورزامار نیز قول می‌دهد تا در مبارزه با بلایت به واردن کمک کند.

پس از کامل کردن رساله‌های گری‌‌واردن‌ها، واردن به دنریم می‌رود تا در گردهمایی لندسمیت شرکت کند. در ادامه واردن و همراهانش توسط گروهی از قاتلان حرفه‌ای که توسط لاگهین استخدام شده‌اند، مورد حمله قرار می‌گیرند. در طول این نبرد، یکی از این قاتلان که یک الف به نام «زوران» است، به گروه واردن پیوسته و به نبرد با سایر قاتلین می‌پردازد. پس از رسیدن به دنریم، واردن باید پیش از شروع لندسمیت، حمایت اشراف‌زاده‌ها را به دست آورد. مهمترین وظیفه واردن در این بخش، آزادسازی ملکه «آنورا» می‌باشد که توسط پدر خودش یعنی لاگهین در خانه یکی از قوی‌ترین متحدانش به نام «رندن‌هاو» زندانی شده است. این مأموریت با موفقیتی نسبی همراه است، چون رندن‌هاو کشته شده و آنورا نجات می‌یابد اما الیستر و واردن داخل یک سلول در قلعه «دراکون» اسیر می‌شوند. طبق انتخاباتی که در بازی انجام شده، آن‌ها با کمک بقیه یا به تنهایی خود را آزاد کرده و به موقع به لندسمیت می‌رسند.

در این بخش، قهرمانان با نایب‌السلطنه بحث می‌کنند تا تهمت‌هایی که به آن‌ها زده شده را از بین برده و خیانت «لاگهین» را اثبات نمایند. هدف آن‌ها به دست آوردن حمایت اشراف‌زادگان و راضی کردن آن‌ها به این موضوع است که همگی باید در کنار واردن و متحدانش به صورت یک ارتش یکپارچه با دارک‌اسپان مقابله نمایند. بسته به انتخابات بازیکن، در این‌جا می‌توان یا به صورت گروهی جنگید یا بین لاگهین و واردن، یک دوئل شرافتمندانه صورت گیرد.

پس از پایان یافتن لندسمیت، واردن با مشکل دیگری روبرو می‌شود. یک گری‌واردن به نام «ریوردان» که در دنریم به واردن و همراهانش می‌پیوندد، به آن‌ها می‌گوید که کشتن آرچ‌دیمن، باعث مرگ فردی می‌شود که آخرین ضربه را به این هیولا زده است. به صورت طبیعی، وقتی یک خدای باستانی بمیرد، ذات او به بدن دارک‌اسپان دیگری که در نزدیکی او قرار داشته منتقل می‌گردد و بدین صورت، آرچ‌دیمن‌ها به موجوداتی نامیرا بدل می‌شوند اما زمانی که یک گری‌واردن به مبارزه با آرچ‌دیمن بپردازد، ذات آرچ‌دیمن جذب بدن گری‌واردن می‌شود و بدین صورت، خدای باستانی و آن گری‌واردن که مشغول نبرد با او می‌باشد، هر دو به صورت همزمان می‌میرند. این سرنوشت در انتظار واردن یا یکی از همراهان او می‌باشد، البته موریگان راهی جایگزین را پیشنهاد می‌دهد. اگر یک گری واردن با موریگان همبستر شود و آن‌ها بچه‌ای به وجود آورند، موریگان می‌تواند ذات خدای باستانی را به فرزندی که در شکمش قرار دارد، منتقل نماید و شخصی که آرچ‌دیمن را کشته، از مرگ نجات دهد.

سپس واردن و همراهانش از دنریم خارج شده و به نبرد با ارتش آرچ‌دیمن می‌روند. گویا ارتش دارک‌اسپان به سمت ردکلیف در حال حرکت است که به نظر می‌رسد مکان ملاقات با تمام هیولاها می‌باشد، هرچند پس از رسیدن به ردکلیف، مشخص می‌شود که ارتش واردن فریب داده شده و ارتش آرچ‌دیمن در آنجا نیست. حال نیروهای متحد باید به پایتخت فرلدن بازگردند که توسط نیروهای دشمن تحت محاصره قرار دارد.

وقتی هر دو ارتش در خیابان‌های شهر مشغول نبرد می‌شوند، واردن با تعدادی از همراهانش به بالای قلعه دراکون می‌رود تا آرچ‌دیمن را به سمت خودش بکشاند. در انتها شاهد مبارزه نهایی بازی خواهیم بود و پنجمین بلایت به سرانجام خود می‌رسد. پس از اتمام این جنگ، پادشاه جدیدی برای فرلدن انتخاب شده که بسته به تصمیمات بازیکن، این پادشاه می‌تواند الیستر باشد و مردم این سرزمین نیز به بازسازی خرابه‌های ایجاد شده توسط دارک‌اسپان‌ها می‌پردازند.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *