۰

نقد فیلم The BabaDook : هیولا در کمین است

نقد فیلم The BabaDook : هیولا در کمین است

نقد فیلم The BabaDook

نقد فیلم The BabaDook : هیولا در کمین است

بابادوک ساخته (جنیفر کنت) رامیتوان با همین پوستری که برای آن انتخاب شده تعریف کرد، پوستری هوشمندانه و بامعنی که دقیقا شرح حال کلی اثر هم میشود: هیولایی سیاه و بلند قد درحکم خانه و به عبارتی تمام دارایی یک خانواده دونفره قرار دارد، حیات و گذران زندگی مادر و پسر تماما محصور و دربند این هیولا مهیب است و گویی این خانواده همچون زندانیانی ناامید با نگاه ملتمسانه خود چشم به محیط بیرون و مفهوم آزادی دوخته اند، رنگ مربوط به چارچوب پنجره ها برخلاف بدن هیولا ،خاکستری است و بواسطه بازبودن پنجره نوری به داخل تابیده که نشان از وجود امید و رستگاری برای مادر و پسر را دارد. بدان معنی که در تاریکی و اوج تباهی و ناامیدی نیز میتوان همچنان به رهایی و رستگاری اندیشید .

جنیفر کنت در بابادوک از عامل هراس و اضطراب(هیولا بدشکل و مهیب کتاب مصور) پلی میزند برای نفوذ به عقده های دهشتناک یک زن بیوه و افسرده حال. زنی درآستانه فروپاشی روانی که مادرطی فیلم به مرور و بدور از هرگونه تعجیل شاهد مسیر حرکت او و فرزندش ساموئل به سمت تباهی و جنون هستیم. بابادوک نه هیولایی ماورایی و عنصری عینیت یافته در (کالبدی مجزا) بلکه عاملی درونی و ذهنی است که همچون خوره بر پیکره زندگی آمیلیا و ساموئل خیمه زده است.

 بابادوک به واقع تصویر هولناک و بی پرده تمام عقده ها و کمبودهای عاطفی، جنسی آمیلیا است که خود را درشکل هیولایی بدترکیب(نگاه کنید به ترکیب اجزا بدن او که چگونه دستان بیش از حد بلند، انگشتان قیچی مانند و شانه و‌پاهای کج و غیر معمول او به نسبت ابعاد طبیعی ، نقاشی های اکسپرسیونیسمی را به یاد مخاطب می آورند) نمایان میسازد. همسر آمیلیا در شب به دنیا آمدن ساموئل در تصادفی از دنیا رفته و گویی آمیلیا در پی جبران و انتقام گیری از تنها فرزندش بر می آید .

 نگاه کنید به سکانس ابتدایی اثر که چگونه کابوس آمیلیا و بدبینی و هراس کاشته شده در ضمیر ناخودآگاه او را به مخاطب القا میکند: نماهایی بسته از چهره نگران آمیلیا، به گوش رسیدن صدا نابه هنجار ساموئل که با لحنی التماس گونه مادر را طلب میکند، ورود نوری ناگهانی به چهره آمیلیا ، وقوع تصادف ماشین و در نهایت سقوط آمیلیا. در نمای سقوط، دوربین از زاویه (اُورهد) اورابه تصویر میکشد که در تخت خوابش (عنصر مادی به نشانه خروج از شرایط خواب و حضور در دنیا واقعی) و در تاریکی مطلق فرود آمده و گویی از آرامش و همنشینی با همسر به زندگی نکبت بار خویش نزول کرده است.
آمیلیا از فقدان عشق و پناهگاه عاطفی رنج میبرد ، نگاه سرد او به تصاویر مربوط به عشقبازی در آثار تلویزیونی، نگاه مخفیانه و دزدکی به زن و مردی در ماشین و ارضا نیازهای جنسی خود به شکلی ناپسند و بوسیله جسمی خارجی (که با ورود ناگهانی ساموئل به اتاق) نیمه کاره میماند از این دست موارد هستند. حضور ساموئل گویا آمیلیا را از آسایش دورنموده و هرتلاشی از سمت ساموئل برای جلب رضایت مادر، با نوعی بی حسی و سردی مواجه میشود (همچون نماهایی که درآنها چسبیدن ساموئل به مادر نوعی حس اجبار و نارضایتی ازسمت آمیلیا را القا کرده و همواره شاهد تلاش او برای پایان دادن به این رابطه هستیم)

نقد فیلم The BabaDook

بابادوک تصویرگر انزوا و باتلاقی است که آمیلیا و به طبع ساموئل در آن مشغول دست و پا زدن هستند. کنت آگاهانه در نیمه ابتدایی اثر با معرفی ساموئل بعنوان کودکی متفاوت ،تند خو و غیر قابل کنترل درتلاش است تا اوو کندوکاو در روح زخم خورده اش را بعنوان چالش فیلم معرفی کند(شکستن شیشه خانه، بدرفتاری در مدرسه و جشن تولد با سایر کودکان و لحن همواره پرخاشگرانه او) اما در ادامه عامل دلهره و تعلیق زا از شانه های نحیف ساموئل بر روان پریشان آمیلیا منتقل میشود . بابادوک همانطور که پیشتر نیز اشاره شد روایت انزوا ، عقده های عاطفی /جنسی و درنهایت جنون آمیلیا است.

به همین منظور کنت درتلاش است تا در میزانسن خود چنین مصیبتهایی را به زبان تصویر بیان کند: آشکارا نخستین امتیاز تصویری بابادوک را میبایست در استفاده از بحث رنگ و نورپردازی دانست. تمهیدی بصری که تشکیل شده از (رنگ خاکستری) برای تمام جزییات حاضر درقاب است. نماها در بابادوک در احاطه رنگ خاکستری هستند، تمام جزییات شامل اشیا داخلی خانه ، رنگ ساختمان و آسمان به رنگ خاکستری نمایان میشوند، جالب آنجاست حتی وقتی که آمیلیا لباسی (صورتی) رنگ به تن دارد ،میزان غلظت این رنگ چنان پایین است که گویی لباسی کهنه و رنگ و رو رفته را بر تن او کرده اند، صورتی لباس او نیز در محاصره با حجم انبوه خاکستری کمتر به چشم مخاطب آمده تا یکدستی عنصر رنگ دربابادوک حفظ شود. انتخاب رنگی صحیح که دقیقا همسو با زندگی دلگیر و ناامیدانه مادر وپسر کارکرد مشخصی دارد. در پیرنگ بابادوک نشانی از طراوت و سرخوشی و زندگی عادی وجودندارد

نقد فیلم The BabaDook : هیولا در کمین است

نقد فیلم The BabaDook

پس کنت از نمایش رنگ های گرم و القاگر هیجان ونشاط همچون زردو قرمز و بنفش و… پرهیز میکند .

جدا از عنصر رنگ، بابادوک در نورپردازی نیز هوشمندانه عمل میکند. نورپردازی به گونه ای است که شاهد بخشهای تاریک و روشن در نماهای داخلی هستیم، همانگونه که تاریکی بر ذهن و قلب آمیلیا نشسته و او را از مادری باثبات به سمت زنی افسار گسیخته سوق میدهد ،درنورپردازی نیز مدام شاهد تقابل بخشهای تاریک و روشن در قاب هستیم. همچون نماهایی از آمیلیا یا ساموئل که در تاریکی محض روبرو تلویزیون نشسته و مشغول تماشا میشوند(نور اندک بوسیله صفحه تلویزیون نمایان میشود و گویی منبع روشنایی دیگری در خانه موجود نیست!) مثال دیگر نیز سکانس رویارویی آمیلیا با روح همسر خود در زیر زمین است. در این بخش باتوجه به ورود امید به زندگی آمیلیا ، عنصر نور خودنمایی میکند. نوری گرم و چشمنواز از پشت سوژه بر او تابیده و نمایی متفاوت ترسیم میکند . درطرف مقابل و پس از درخواست غیر انسانی و مهیب او از آمیلیا و تغییر شرایط داستانی ، عنصر نور نیز کنار زده شده و تاریکی مطلق در قاب خودنمایی میکند. آمیلیا از همسر خود ناامید شده و طبیعتا نور گرما بخش نیز جای خود را به سیاهی میدهد.
جدا از عناصر رنگ و نورپردازی ، کنت در سکانسهای مربوط به نمایش روابط اجتماعی نیز میزانسن خود را به گونه ای ترتیب میدهد تا بر (جدافتادگی) آمیلیا تاکید شود. همچون سکانس مهمانی تولد که در آن شاهد نمایی هستیم که زنان دیگر در فاصله اندک نسبت به یکدیگر قرار دارند و مشغول گفتگو در مورد زندگی و همسران خود هستند و در طرف مقابل در نمایی تکنفره آمیلیا را در قاب داریم که در سمت دیگر میز نشسته و مثل همیشه با نگاه و چهره ای سرد و خنثی و بی تفاوت آنها را نظاره میکند . سکانس دیگر نیز مربوط به فعالیت آمیلیا در مرکز نگهداری از سالمندان است : در این سکانس نیز در نمایی شاهد تجمع سالمندان بر سر میزهایی نزدیک بهم هستیم .

 سالمندان در قالب گروه های دو یا سه نفره گرم صحبت شده و درطرف مقابل آمیلیا تنها و درکنار گردونه ای قرار دارد و شاهد تلاشی نافرجام از سوی او برای جلب توجه جمعیت هستیم. سکانس مذکور علاوه بر شباهت چیدمان تصویری با سکانس قبلی ، حائز نکته دیگری نیز هست: شغل کسالت بار و نه چندان با نشاط آمیلیا. همنشینی و فعالیت در کنار افرادی که نه به لحاظ شرایط جسمانی و نه روحی ایده آل نبوده و استعاره ای از زیست جانکاه و بی ثمر آمیلیا دارد . گویی او ناچار به گذران وقت در کنار افرادی است که هیچگونه میل و شوق و انگیزه ای میان آنها درجریان نیست.

اما تمام امتیازات اشاره شده بدان معنی نیست که بابادوک اثری تمام عیار و بی نقص به حساب می آید. بابادوک هر چه در القا نمودن غیر مستقیم و استعاری میان هراس درونی و بیرونی این خانواده دونفره موفق است بعضا در اجرای موارد قدیمی و امتحان پس داده ناموفق است و به شکل عجیبی مرتکب کم کاری میشود : کلیشه خانه نفرین شده و ورود شب هنگام عامل دلهره که قرار است مخاطب را به وحشت انداخته و تعلیق کار را به اوج رساند به شکلی غیر خلاقانه و کاملا تکراری و قابل پیش بینی طراحی و اجرا میشوند. بعنوان مثال موقعیت مکانی ملتهب در بابادوک در زیر زمین واقع میشود (کمتر مخاطبی رامیتوان یافت که از موقعیت زیر زمین دراین گونه آثار به وجد آید و غافلگیر شود) و یا درسکانسهای مربوط به حضور بابادوک نیز ،کنت به تمهیدات کاملا تکراری همچون تکان خوردن ناگهانی اشیا‌ ، خاموش و روشن شدن ناگهانی برق ، صدایی حاصل از برخورد جسم با در ودیوار چوبی و… بسنده میکند، هرچند شاید باتوجه به اینکه عمده حوادث درگیر کننده اثر در فضایی بسته رخ میدهند رعایت مو به مو چنین نکاتی آنچنان به پیکره کلی اثر صدمه وارد نکرده باشد اما در قیاس با فیلمنامه ای که گویی برای هر تک سکانس خود برنامه دارد و در هر موقعیت مخاطب را با روان پریشان و غیر قابل پیش بینی شخصیتها مواجه میسازد ، نوعی سهل انگارانه بنظر میرسد. نکته غیر قابل توجیه اثر نیز به پایان بندی و برخورد نهایی شخصیتها با بابادوک مربوط میشود: از مبارزه ساموئل با آمیلیا در خانه گرفته تا نحوه به دام انداختن آمیلیا سلسله حوادث از منطق پایینی بهره میبرند (گرفتار شدن آمیلیا در زیر زمین و نحوه طناب پیچ شدن) و برخورد مستقیم پایانی آمیلیا با عامل شر و تباهی که با توجه به پیشزمینه مخاطب از قدرت مهیب او و شیوه های مختلف نفوذش در کالبدهای متفاوت ، کمی حالت عجله ای و سرهم بندی گونه را القا میکند .

درنهایت اما آنچه بابادوک را از اثری متوسط به سطح بالاتری ارتقا میدهد نسبتی است که کارگردان با سوژه و ماهیت هراس انگیز اثرش برقرار میکند. چنانچه پیشتر نیز اشاره شد هیولایی که مدام روح و جسم آمیلیا و ساموئل را تهدید میکند ریشه در ناخودآگاه آمیلیا دارد، پس طبیعتا در چنین شرایطی این هیولا هیچگاه به شکلی مطلق از میان نخواهد رفت و هم همواره میتوان بر بازگشت او تاکید نمود، پس به همین دلیل جنیفر کنت در واپسین دقایق بابادوک دوباره آمیلیا را به عنوان عنصر محرک بروز هیولا ، به موقعیت زیر زمین میبرد تا شاهد ارتباط نا گسستنی او با بخش تاریک و پنهان روحش باشیم، به واقع بابادوک در این مقطع از زندگی توسط آمیلیا و ساموئل شکست میخورد اما به شکلی قاطع ازبین نمیرود. پایانی که تعلیق اثر را قوت میبخشد تا مخاطب همواره نسبت به ادامه حیات این خانواده دچار تردید و نگرانی باشد .

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *