۰

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

داستان بازی از جایی روایت می‌شود که کریتوس تقریبا نیمی از خدمت خود به خدایان را انجام داده است. در ابتدای بازی، کریتوس را می‌بینیم که در حال حرکت به شهر «آتیکا» است تا این شهر را از حملات ارتش ایران در امان نگه دارد. بلافاصله بعد از رسیدن کریتوس به این شهر، او موجودی سوسمار مانند را روی دیوار‌های شهر مشاهده می‌کند. بعد از تعقیب این موجود کریتوس با «فرمانده ارتش ایران» روبرو می‌شود اما قدرت کریتوس باز هم به او کمک کرده و می‌تواند فرمانده را شکست دهد. بعد از شکست این فرمانده، کریتوس قدرت احضار «افریت» را به دست می‌آورد. بعد از آن کریتوس با موجود سوسمار مانند روبرو شده و او را نیز از بین می‌برد. بعد از کشتن این موجود عجیب، کریتوس مشاهده می‌کند که خورشید در آسمان سقوط کرده و دنیا به تاریکی فرو رفته است. او با نور باقی مانده در افق به حرکت خود ادامه داده و به سمت شهر «ماراثون» راهی شد. در این بین کریتوس با موجودی به اسم «غبار سیاه مورفیوس» برخورد می‌کند که حالا مسئول ایجاد تاریکی است.

بالاخره کریتوس می‌تواند راه خود را به سمت معبد «هلیوس» پیدا کند، جایی که به نوعی منبع نور و ارابه خورشید است. در این بین کریتوس با مجسمه «آتنا» برخورد می‌کند. این مجسمه به او می‌گوید که «هلیوس» ناپدید شده و «مورفیوس» از این فرصت استفاده کرده تا خدایان را وارد یک منجلاب بزرگ کند. آتنا از کریتوس می‌خواهد که هلیوس را از دست مورفیوس آزاد کند. هلیوس این قدرت را دارد تا دنیا را از تاریکی و سیاهی نجات دهد و در نهایت باعث شکست مورفیوس شود. در این راه کریتوس به صورت مداوم، یک ملودی را می‌شنود که باعث آزار او می‌شود و به نوعی کابوسی در بیداری اوست. کمی بعد کریتوس متوجه می‌شود که این ملودی قبلا توسط دخترش «کالیوپ» نواخته می‌شد. در ادامه راه کریتوس با «ایاس» برخورد می‌کند که در واقع خواهر هلیوس است. ایاس با قدرت خود کریتوس را به غار‌های معبد هلیوس می‌فرستد. ایاس به کریتوس قول می‌دهد که خدایان او را از همه کابو‌س‌ها رهایی خواهند بخشید اگر او بتواند هلیوس را از دست تایتانی به اسم «اطلس» نجات دهد. در واقع این اطلس بوده که هلیوس را دزدیده است. کریتوس قبلا نیز مورد بی اعتنایی خدایان قرار گرفته بود و به همین خاطر توجهی به قول‌های پوچ ایاس نداشت اما سرانجام به نجات هلیوس موافقت کرد. او در ابتدای راه خود و در همان غار‌ها، نخستین آتشی را که برای فعال کردن اسب‌های آتشین نیاز بود، پیدا کرد و به معبد هلیوس بازگشت. این موجودات در واقع اسب‌هایی بودند که ارابه خورشید را به راه می‌انداختند.

بعد از اینکه کریتوس اسب‌های خدایان را نجات داد، این اسب‌ها کریتوس را بار دیگر به دنیای زیرین بردند. کریتوس در اولین لحظات ورود به دنیای زیرین با «کرون» در رودخانه «اسفل» برخورد می‌کند. کرون لیستی از شباهت‌های خودش و کریتوس را اعلام کرد و به او گفت که کریتوس نیز تنها یک برده برای خدایان است و اهمیت بیشتری ندارد. کرون به کریتوس گفت که می‌تواند برود چون هنوز زمان مردن فرا نرسیده است. در حالی که کرون اجازه گذر کریتوس به دنیای زیرین را نداد، کریتوس نیز این پاسخ را قبول نکرده و نبردی میان این دو اتفاق افتاد. در این نبرد کرون موفق شده که با ضربه‌ای کریتوس را بی‌هوش کرده و او را به سمت «تارتاروس» روانه کند. تارتاروس در واقع تاریک‌ترین و عمیق‌ترین قسمت دنیای زیرین است. در این قسمت ارواح شیطانی برای سپری کردن ابدیتی از عذاب و رنج نگه‌داری می‌شوند. اینجا همان جایی است که زئوس، تمامی تایتان‌ها را بعد از جنگ بزرگ زندانی کرده است. کریتوس از اعماق دنیای زیرین کار خود را آغاز کرده و فعلا هدف او نابود کردن کرون است تا بتواند ارابه‌اش را به دست آورد. کریتوس دوباره خودش را به سطح رودخانه اسفل رسانده و بعد از شکست کرون و به دست آوردن ارابه، به دنباله نور هلیوس می‌رود که در حال حاضر دنیای زیرین را روشن کرده است. او بعد از رودخانه اسفل به معبد «پرسفونه» می‌رسد.

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

داستان بازی God of War: Chains of Olympus

اینجاست که کریتوس غافل‌گیر می‌شود، چون بعد از مدت‌ها دخترش را در سواحل این معبد پیدا می‌کند. کریتوس به دنبال دخترش رفته و در داخل معبد او را گم کرده و با «پرسفونه» ملکه دنیای زیرین روبرو می‌شود. او به کریتوس می‌گوید که دخترش در مکانی به اسم «زمین‌های الیسیوم» نگه‌داری می‌شود که در واقع نقطه‌ای از دنیای زیرین است و روح‌های پاک و بدون گناه در آنجا حضور دارند. تنها راه دیدار کریتوس با دخترش این است که گذشته خود را جبران کرده و از هر گونه ناپاکی به دور باشد. او باید در این راه از همه قدرت‌هایی که خدایان به او دادند صرف نظر کند گرچه پرسفونه به کریتوس اخطار می‌دهد که دنیا به خاطر انتخاب‌های او عذاب خواهد کشید. بعد از اینکه کریتوس تمام قدرت‌های خود را به «درخت واگذاری» بخشید، انسانیت خود را به دست آورد، رنگ بد پوستش رفع و دوباره با دخترش همراه شد. در اینجا بود که پرسفونه کریتوس را به مسخره گرفته و انتخاب او را محکوم کرده و در نهایت نقشه‌های واقعی خود را برای او نمایان می‌کند.

پرسفونه در اینجا اطلس را از بند زنجیر‌های خدایان آزاد می‌کند. در حالی که کریتوس به دختر خود رسیده بود، اطلس به آرامی در حال اجرای نقشه پرسفونه بود تا ستونی که دنیا را سر پا نگه داشته، نابود کند. در این بین المپوس و تمام خدایان نیز از بین خواهند رفت. پرسفونه قصد دارد تا همه دنیا و حتی خودش را نابود کند. کریتوس به این نتیجه رسید که اگر همراه با دخترش باقی بماند دنیا به انتها خواهد رسید و دیگر او دخترش وجود خارجی نخواهند داشت. در حالی که جدایی از دخترش او را از درون نابود می‌کرد اما کریتوس تصمیم گرفت فرصت همراه بودن با دخترش را کنار بگذارد. کریتوس برای رسیدن به قدرت خود، تمام ارواح پاک الیسیوم را نابود کرد. با استفاده‌ی برخی از این ارواح، توانست قدرت‌ها و اسلحه‌هایش را به دست آورد. کریتوس به خاطر انجام این کار، باز هم تبدیل به «روح اسپارتا» شد و ظاهر سفید رنگش بازگشت. در این صحنه شاهد گریه‌های شدید دختر کریتوس هستیم اما گویا کریتوس تصمیم خودش را گرفته و به راهش ادامه می‌دهد. حالا کریتوس همه قدرت خود را به دست آورده و برای پیدا کردن پرسفونه راهی می‌شود و در پایه ستونی که جهان را سرپا نگه داشته موفق به پیدا کردن این ملکه خشن می‌شود. کریتوس به پرسفونه اخطار می‌دهد که این آخر راه است و در همین حال او ظاهر اصلی خود را به کریتوس نشان می‌دهد. پرسفونه در واقع شخصیتی همراه با بال و قابلیت پرواز و زرهی سیاه رنگ است. او کریتوس را به بالای این ستون بزرگ حمل می‌کند. در قله این ستون کریتوس و پرسفونه به نبردی خونین می‌پردازند. در این نبرد، پرسفونه تمام قدرت خود را به کار می‌گیرد تا کریتوس حس زیادی برای بازگشت به الیسیوم داشته باشد و بتواند بار دیگر به دخترش بپیوندد. در حالی که کریتوس در مقابل این حس مقاومت کرد، پرسفونه به اطلس دستور داد تا کریتوس را نابود کند. در این حال کریتوس، اطلس را همراه با زنجیرهایی به سقف دنیای زیرین متصل می‌کند. کریتوس به مبارزه با پرسفونه می‌پردازد و در نهایت می‌تواند این ملکه خبیث را شکست داده و دنیا را از نابودی حتمی نجات دهد. بعد از شکست پرسفونه او بار دیگر کریتوس را به مسخره گرفته و اعلام می‌کند که کریتوس هیچوقت از عذاب رها نخواهد شد. پرسفونه در نهایت، هنگام مردن، منفجر می‌شود. این انفجار باعث می‌شود ضربه بزرگی به ستون وارد شود. جایی که حالا اطلس تنها چیزی است که باعث می‌شود کل دنیا نابود نشود. کریتوس حالا فکر می‌کند وظیفه خود را انجام داده و مشکلی برای رهایی از کابوس‌ها توسط خدایان وجود نخواهد داشت. در این بین اطلس هم به او اخطار داده و به کریتوس می‌گوید که در آینده با هم دیدار خواهند کرد.

در حالی که کریتوس به همه قول‌های خود نسبت به خدایان عمل کرده بود، هلیوس را به سمت آسمان برد اما در این بین متوجه شد که گناهانش او را در خود غرق کرده‌اند و امکان پاک شدن کامل او برای پیوستن دوباره به دخترش وجود ندارد. خسته از نبرد‌ها، کریتوس از ارابه خورشید سقوط می‌کند اما درست قبل از برخورد به زمین و کشته شدن توسط دو خدا یعنی هلیوس و آتنا نجات پیدا می‌کند. این دو خدا کریتوس را دقیقا روی صخره‌ای قرار می‌دهند که نقطه آغازین نسخه اول بازی است. جایی که کریتوس با ناامیدی بیشتر از قبل قصد پرتاب خود به دریا و خودکشی دارد. در حالی که هلیوس و آتنا در حال ترک کردن کریتوس هستند، هلیوس دوست دارد که به کریتوس کمک کند اما آتنا این اجازه را به او نداده و معتقد است کریتوس سالم می‌ماند.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *