۰

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بازی الن ویک Alan Wake

«آلن ویک» نویسندهٔ مشهور کتاب‌های پر فروش دلهره‌آور روانشناختی است. او در کابوسی می‌بیند که افرادی با تبر به دنبالش هستند و او برای نجاتش باید به سمت نور برود. صدایی در خواب به او یاد می‌دهد که برای نابود کردن این موجودات که از جنس تاریکی هستند، باید از نور و اسلحه استفاده کند. او که دو سال نتوانسته داستانی بنویسد، به پیشنهاد مدیر برنامه‌اش، «بری ویلر» و همسرش «آلیس» برای مسافرتی کوتاه به همراه آلیس از نیویورک به شهر کوهستانی «برایت فالز» در ایالت واشنگتن می‌رود.

وقتی به آنجا می‌رسند، آلیس که دچار ترس از تاریکی است برای خریدن چراغ قوه بیرون می‌رود و از آلن می‌خواهد که کلید کلبه‌ای را که برای اقامت اجاره کرده‌اند، از مالک آن یعنی «کارل استاکی» بگیرد. آلن وارد یک رستوران کوچک می‌شود و در آنجا زنی به نام «سینتیا ویور» را می‌بیند که فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی راهرویی است که آلن می‌خواهد وارد آن شود. سینتیا به او هشدار می‌دهد که مواظب باشد. آلن که دنبال استاکی می‌گردد، وارد راهرو می‌شود. زنی در لباس مشکی مخصوص سوگواری به آلن می‌گوید که استاکی نتوانسته‌است بیاید و او کلید کلبه‌ را به آلن می‌دهد.

آلن و آلیس وارد کلبه که در وسط دریاچه «کالدرن» است، می‌شوند. آلیس ماشین تحریری را که در کلبه قرار داده شده، به آلن نشان می‌دهد و به او می‌گوید که این مسافرت را ترتیب داده‌است تا روانشناسی به نام دکتر «هارتمن» برای نوشتن به او کمک کند. آلن عصبانی می‌شود و از کلبه بیرون می‌رود. کلبه تاریک می‌شود و آلن صدای فریاد آلیس را می‌شنود. آلن با عجله وارد کلبه می‌شود و آلیس را می‌بیند که در دریاچه افتاده‌است. او برای نجات آلیس درون آب شیرجه می‌زند.

آلن وقتی به هوش می‌آید، خود را زخمی درون ماشینی لبهٔ پرتگاه می‌بیند اما به یاد ندارد که چه اتفاقی افتاده‌است. در راه برگشت به شهر، صفحه‌هایی از داستانی به نام «جدایی» نوشتهٔ آلن ویک را پیدا می‌کند اما نوشتن آن را به یاد نمی‌آورد. در آن صفحه‌ها نوشته شده که قهرمان داستان در جنگل با مردی تبر به دست روبرو می‌شود. آلن با استاکی که تاریکی او را تسخیر کرده‌است، روبرو می‌شود. استاکی با تبر به آلن حمله می‌کند. آلن یک چراغ قوه و اسلحه پیدا می‌کند. او با به یاد آوردن کابوسی که دیده بود با استاکی و دیگر موجودات تاریکی می‌جنگد. آلن خود را به یک پمپ‌گاز می‌رساند و می‌فهمد که یک هفته از وقتی که آلیس داخل دریاچه افتاده، گذشته‌است. او کلانتر «سارا بریکر» را خبر می‌کند. آلن به او می‌گوید که همسرش دزدیده شده‌است. سارا به او می‌گوید که سال‌هاست که دیگر کلبه‌ای در دریاچه وجود ندارد اما آلن را به آنجا می‌برد. آلن در کمال ناباوری می‌بیند که کلبه‌ای وجود ندارد. سارا که به آلن مشکوک است، او را به کلانتری می‌برد و به FBI خبر می‌دهد. فردی که ادعا می‌کند گروگانگیر است با آلن تماس می‌گیرد و از او همهٔ داستان جدایی را می‌خواهد. او با آلن قرار می‌گذارد. بری از راه می‌رسد و آلن را با خود می‌برد. آلن سر قرار می‌رود اما گروگانگیر را می‌بیند که از چیزی ترسیده‌است و اعتراف می‌کند که از آلیس خبر ندارد. تاریکی به شکل گردباد گروگانگیر را می‌کشد و آلن را در دریاچه می‌اندازد.

آلن در کلینیک دکتر هارتمن به هوش می‌آید. هارتمن به او می‌گوید که آلیس غرق شده‌است و همهٔ این اتفاقات ساختهٔ ذهن آلن بوده‌است چون که او نتوانسته‌است با مرگ آلیس کنار بیاید. بعد از او می‌خواهد شروع به نوشتن کند. تاریکی به کلینیک حمله می‌کند. آلن که حرف‌های هارتمن را باور نکرده‌است با استفاده از این فرصت وارد اتاق هارتمن می‌شود و با دیدن عکس گروگانگیر در کنار هارتمن و پیدا کردن نوشته‌هایش می‌فهمد که هارتمن قصد داشته تا با سوءاستفاده از گم شدن آلیس، داستان آلن را به دست بیاورد. آلن، بری را نیز می‌بیند. تاریکی بعد از کشتن هارتمن همه‌جا را دربرمی‌گیرد و آلن و بری از آنجا فرار می‌کنند.

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بازی الن ویک Alan Wake

با اطلاعاتی که آلن و بری به دست آورده‌اند، اکنون آلن می‌داند که آلیس زنده است و در مکان تاریک گیر افتاده‌است. کلبه‌ای که در دریاچه کالدرن قرار دارد، مکانی اسرارآمیز است و موجودی از جنس تاریکی در آنجا گیر افتاده‌است که سعی دارد فرار کند. او این توانایی را دارد که داستانی را که نوشته می‌شود به واقعیت تبدیل کند. تاریکی قبلاً نیز سعی کرده بود از تخیلات دیگر کسانی که در آن کلبه بوده‌اند، مثل «برادران اندرسون» و مالک قبلی آن که نویسنده‌ای به نام «توماس زین» بوده‌است، استفاده کند. زین همان کسی است که در کابوس به آلن کمک کرده بود. تاریکی همسر زین، یعنی «باربارا» را کشته و جسم او را دزدیده‌بود. زین با تاریکی جنگیده بود و قلب او را درآورده بود اما تاریکی نابود نشده بود. زین در زلزله‌ای که باعث زیر آب رفتن کلبه شده بود، ناپدید می‌شود. تاریکی همان زن سیاهپوشی بود که کلید کلبه را به آلن داده بود.

آلن و بری به دنبال یافتن سرنخ به مزرعهٔ اندرسون می‌روند. بعد از وصل کردن برق، بخشی از آهنگی را می‌شنوند که پیوسته تکرار می‌شود: «بانوی نور را پیدا کن». آلن می‌فهمد که باید «سینتیا ویور» یعنی همان زنی که همیشه فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی است را پیدا کند. آن‌ها شب همان‌جا می‌خوابند. آلن در خواب اتفاقات هفته‌ای را که فراموش کرده‌است، به یاد می‌آورد. تاریکی برای فرار و قدرتمند شدنش آلن را فریب داده بود که برای نجات آلیس باید داستان جدایی را بنویسد. آلن یک هفته در حالی که تحت تأثیر تاریکی بوده‌است، بدون وقفه داستان می‌نوشته‌است اما بخشی از وجودش آن قدری هشیار بوده که بتواند تا قبل از اینکه تاریکی همه‌جا و همه‌کس را بگیرد، زین را وارد داستانش کند و نوری که زین با خود آورده بود، او را از تاریکی نجات داده بود. آلن از کلبه فرار کرده و سوار ماشین شده بود اما چون حالش بد بود، تصادف کرده بود.

مأمور «نایتینگل» از FBI آلن و بری را در مزرعهٔ اندرسون پیدا و دستگیر می‌کند و به کلانتری می‌برد. تاریکی در کلانتری و در جلوی چشم آلن، بری و سارا بریکر، نایتینگل را با خود می‌برد. سارا تصمیم می‌گیرد به آلن کمک کند. هر سه به دنبال سینتیا ویور می‌روند. او برای نجات خود از تاریکی در نیروگاه برق شهر خود را با نور محاصره کرده‌است. سینتیا به آلن می‌گوید که منتظر او بوده‌است و وسیلهٔ شکست دادن تاریکی را برای او در «اتاق نور» نگه داشته‌است. آن‌ها به اتاق نور می‌رسند و آلن می‌فهمد که سلاح او «کلیکر» است، سویچ برق کوچکی که در کودکی مادرش به او داده بود تا هروقت از تاریکی ترسید، با فشار دادن آن همهٔ موجودات ترسناک را از خود دور کند. حالا با قدرتی که نوشته‌های آلن به آن کلیکر داده‌است، می‌تواند با آن تاریکی را نابود کند.

آلن به تنهایی به کلبه بر می‌گردد و زین را می‌بیند که به او می‌گوید تاریکی، قلب ندارد و جای قلب او با تاریکی پر شده‌است. آلن با تاریکی روبرو می‌شود، کلیکر را در جای خالی قلبش فرو می‌برد و سویچ را فشار می‌دهد. نور شدید کلیکر، تاریکی را نابود می‌کند. آلن، آلیس را پیدا نمی‌کند و فکر می‌کند که برای برقراری تعادل باید خودش را به جای آلیس به دریاچه بدهد. آلیس از زیر آب بیرون می‌آید ونجات پیدا می‌کند. در اعماق تاریکی و در دریاچه، آلن درمیابد که داستان جدایی هنوز تمام نشده‌است. او به سراغ ماشین تحریر می‌رود تا داستان را ادامه دهد و نجات خودش را رقم بزند. آلن می‌نویسد: «این یک دریاچه نیست، یک اقیانوس است.»

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بازی الن ویک Alan Wake

داستان بخش سیگنال:

بعد از پایان بازی اصلی، آلن خود را در نسخهٔ غیرواقعی «برایت فالز» پیدا کرده و می‌فهمد که هنوز در اعماق دریاچهٔ کالدرن گیر افتاده‌است. زین به آلن کمک می‌کند تا سیگنال یک تلفن همراه را دنبال کند تا خود را از «مکان تاریک» نجات دهد. مکان تاریک قلمرویی است که تاریکی از آن آمده‌بود و نوشته‌ها در آنجا به واقعیت تبدیل می‌شوند. در حالی که آلن همچنان با دشمنانش می‌جنگد، با تلویزیون‌هایی مواجه می‌شود که آلن دیوانه‌ای را نشان می‌دهد که از اتفاقاتی که قرار است بیفتد سخن می‌گوید و پیشاپیش به آلن هشدار می‌دهد. او همچنین با نسخه‌ای ماورائی از بری ویلر، که بخشی از ضمیر نیمه‌آگاهش است، روبرو می‌شود که به آلن کمک می‌کند.

سیگنال زین، آلن را به یک کارخانهٔ چوب‌بری هدایت می‌کند اما آلن خود را دوباره در آپارتمانش می‌بیند. زین ظاهر می‌شود و به آلن می‌گوید که آلن دیوانه‌ای که در تلویزیون می‌بیند، بخشی از وجود خودش است و این خود آلن است که خودش را در مکان تاریک نگه داشته‌است. آلن حرف زین را باور نمی‌کند اما خیلی زود با تلویریون‌های هیولاشکلی مواجه می‌شود که آلن غیرمنطقی در آن‌ها قصد کشتن او را دارد. آلن موفق می‌شود که نسخهٔ دیوانه خود را شکست دهد. او دوباره در کلبه در دریاچه بیدار می‌شود و می‌فهمد که هنوز آنجا گیر افتاده‌است.

داستان بخش نویسنده:

آلن که هنوز در مکان تاریک گیر افتاده‌است، هشیاری خود را بازمیابد تا خاطرات خود را از برایت فالز به یاد آورد. بعد از ترک دریاچهٔ کالدرن و مزرعهٔ اندرسون، زین به آلن می‌گوید که باید از طریق فانوس دریایی به کلبه برگردد. محیط به شدت غیرواقعی می‌شود و آلن راهی را که زین به او نشان می‌دهد، دنبال می‌کند و با دشمنان زیادی مبارزه می‌کند. زین به آلن هشدار می‌دهد که آلن غیرمنطقی هنوز در کلبه است، مکان تاریک را کنترل می‌کند و خودش را به جای آلن منطقی نشان می‌دهد. آلن منطقی باید کنترل رؤیا را به دست بگیرد تا از مکان تاریک فرار کند. آلن غیرمنطقی سعی می‌کند تا با ساختن تصویری از آلیس، خاموش کردن فانوس دریایی و فرستادن تعداد زیادی از دشمنان به دنبال آلن، جلوی او را بگیرد. آلن سرانجام با کمک زین از فانوس دریایی به کلبه می‌رسد.

وقتی آلن به کلبه نزدیک می‌شود، بری خیالی را می‌بیند که با او دشمن شده‌است. او با نسخهٔ خیالی تسخیر شدهٔ دکتر هارتمن، برادران اندرسون و بری می‌جنگد و همهٔ آن‌ها را شکست می‌دهد. سرانجام آلن وارد کلبه می‌شود و آلن دیوانه را می‌بیند که با حالت «پارانویایی» کف کلبه افتاده‌است و با ترس جمله‌های نامفهومی می‌گوید. آلن به او دست می‌زند و هر دو یکی می‌شوند. آلن می‌فهمد که نمی‌تواند به خودش اجازه دهد که از ترس اینکه نتواند از آنجا فرار کند، دوباره دچار توهم شود. او پشت ماشین تحریر می‌نشیند تا داستان جدیدی را به نام «بازگشت» شروع کند.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *