داستان بازی The Witcher 3
داستان بازی The Witcher 3
در آغاز داستان بازی، شخصیت اصلی یعنی «گرالت» و «وسمیر» برای یافتن معشوقهی گمشدهی گرالت یعنی «ینیفر» عازم روستای «وایت اورچرد» شدند. آنها پی بردند که مدتی قبل ینیفر در این روستا با کاپیتان «نیلفگاردی» ملاقاتی داشته است و سپس آنجا را ترک کرده است. کاپیتان حاضر شد در قبال شکار یک «گریفین» که اخیرا به روستاییان حمله کرده بود، موقعیت ینیفر را به گرالت بگوید. از این رو گرالت دامی را برای گریفین تدارک دید و با کمک وسمیر آن را شکار کرد. کاپیتان نیلفگاردی گفت که ینیفر به سمت شهر «ویزیما» رفته است. درست در زمانی که گرالت و وسمیر قصد عزیمت داشتند، خودِ ینیفر به دیدار آنها آمد. ینیفر به گرالت گفت که امپراتور «امییر» او را به شهر ویزیما احضار کرده است و این دو عازم ویزیما شدند. وسمیر نیز تصمیم گرفت به «کرمورهن» بازگردد.
با وجود مسافت کوتاه بین وایت اورچرد و ویزیما، گرالت و ینیفر در این مسیر آرامش نداشتند و توسط «تازیان وایلد هانت» مورد حمله واقع شدند. خوشبختانه هیچ آسیبی متوجه آنها نشد و آنها به سلامت به ویزیما رسیدند. امپراتور بعد از دیدار با آنها، مأموریتِ یافتن دخترش «سیری» را به گرالت داد، کسی که اخیرا در مکانهای مختلفی دیده شده بود و باور بر این بود که وایلد هانت قصد گرفتن او را دارد. سیری یک بچه از خون ارشد و آخرین وارث از یک دودمان اِلفی بود که قدرت کنترل فضا و زمان را در اختیار داشت. گرالت این درخواست را قبول کرد و برای کشیدن نقشه با ینیفر ملاقات کرد. گرالت قصد داشت جستجوی خود را از «ولن» شروع کند و طی دیداری با «تریس مریگولد»، متحدان خود برای یافتن سیری را در جریان بگذارد. در همین حال ینیفر نیز برای تحقیق روی یک اختلال جادویی که ممکن بود به سیری مربوط باشد، عازم «اسکلیگ» شد.
داستان بازی The Witcher 3
گرالت به تنهایی به منقطهی بیطرف ولن سفر کرد، منطقهای که در طی جنگ میان امپراتوری «نیلفگارد» و قلمروهای شمالی ویران شده بود. گرالت جستجوی خود را از جاسوس امییر یعنی «هندریک»، واقع در نزدیکی «هیترتون» شروع کرد. گرالت دو سرنخ از موقعیت احتمالی سیری به دست آورد. اولین سرنخ این بود که سیری با «فیلیپ استرنجر» دیدار کرده است، جنگ سالاری محلی که با لقب «بلودی بارون» شناخته میشد و هماکنون حاکم بالفعل ولن بود. گرالت میبایست زمان و مهارت خود را صرف یافتن همسر و دختر گمشدهی این بارون میکرد تا در قبال آن اطلاعاتی از سیری دریافت کند.
سرنخ دیگر گرالت، یادداشتی بود که در آن اشاره شده بود زنی با مشخصات سیری با یک جادوگر، درگیری داشته است. از آنجایی که مردمان ولن بسیار خرافاتی بودند، جادوگر ذکر شده در این یادداشت میتوانست از یک شفادهنده محلی تا یک ساحره قدرتمند متغیر باشد. همین موضوع کار گرالت را سخت میکرد و اولین جستجوی او به یک جادوگر اشتباهی ختم شد. در این زمان او یکی از آشنایان قدیمی خود یعنی «متزر» را در نزدیکی روستای «میدکاپس» یافت. این دو کمک به جستجوی یک جادوگر مرموز کردند که به باور «متزر» میتوانست در مورد سیری مؤثر باشد. متاسفانه «وایلد هانت» زودتر از آنها به غار زیرزمینی این جادوگر رسیده بود تا اطلاعی در مورد جایگاه سیری پیدا کند. متزر قبل از جدا شدن از گرالت به او پیشنهاد کرد که به باتلاقی که خانهی سه عجوزه بود برود تا شاید آنها اطلاعاتی در مورد سیری داشته باشند. به این ترتیب گرالت به باتلاق گفته شده رفت و پس از دیدار به ساکنان آنجا به طور غیرمنتظرهای پی برد که آنها با خانوادهی گمشدهی بارون مرتبط هستند.
طبق گفتههای بارون، سیری برای فرار از وایلد هانت به «نوویگارد» پناه برده بود و همین موضوع عاملی شد تا گرالت عازم نوویگارد شود.
داستان بازی The Witcher 3
گرالت پس از رسیدن به نوویگارد پی برد که یک فرقه مذهبی نظامی با نام «کلیسای آتش ابدی» اقدام به پاکسازی جادوگران نوویگارد میکند. او به دیدار معشوقهی سابق خود یعنی «تریس مریگولد» رفت و از طریق او متوجه شد که سیری با دوست گرالت یعنی «دندلاین» تماسی داشته است. با این حال دندلاین گرفتار شده بود و گرالت برای نجات دادن او به دنیای جنایی و زیرزمینی نوویگارد وارد شد. او پس از نجات دادن دوستش مطلع شد که سیری به جزایر «اسکلیگ تلپورت» شده است. گرالت در این مقطع ممکن است در آزاد کردن جادوگران فراری به تریس کمک کند. او سپس طی سفری دریایی به اسکلیگ رفت و در آنجا دوباره به ینیفر ملحق شد. ینیفر در آنجا مشغول تحقیق روی یک اختلال جادویی مرتبط به سیری بود. آنها رد سیری را تا جزیره «لوفوتن» دنبال کردند، جایی که توسط وایلد هانت مورد حمله واقع شده بود. گرالت و ینیفر پی بردند که یک موجود نفرین شده و بدشکل به نام «اوما» در Crow’s Perch به دنبال سیری بوده است. قبل از ترک کردن اسکلیگ، گرالت میتواند به تعیین کردن حاکم اسکلیگ، به دنبال مرگ پادشاه کمک کند. در این مقطع از داستان ینیفر جادوی پیوند میان خودش و گرالت را باطل میکند و گرالت این انتخاب را دارد که عشق خود را ادامه داده یا به این رابطه پایان دهد.
آنها موفق به گرفتن اوما شدند و آن را به «کرمورن» بردند. در آنجا ینیفر نفرین آن را برداشت و این موجود به «اوالاک» تغییر شکل داد. اوالاک افشا کرد که سیری را برای در امان ماندن از حملهی لوفوتن، به جزیره «میستس» تلپورت کرده است. به این ترتیب گرالت راهی این جزیره شد و در آنجا سیری را در وضعیتی شبیه به مرگ یافت. با این حال او با جادوی اوالاک به هوش آمد. سیری اعلام کرد که خاستگاه «اردین» (پادشاه وایلد هانت) توسط «وایت فراست» نابود شده است و اردین به دنبال قدرت اوست تا به واسطهی آن، تمام اقلیم را تصاحب کند. پس از آن گرالت و سیری به کرمورن تلپورت شدند و وایلد هانت نیز به تعقیب آنها پرداخت. بعد از یک تجدید دیداری کوتاه با ینیفر، تریس و وسمیر، سنگر کرمورن توسط هانت مورد حمله قرار گرفت. در این مقطع، وسمیر برای محافظت از سیری کشته شد و این اتفاق منجر به پریشانی و رهاسازی نیروی سیری گشت که به دنبال آن اردین و هانت عقبنشینی کردند. یک مراسم خاکسپاری با حضور همه برای وسمیر برگزار شد. سپس سیری و گرالت به «نوویگارد» سفر کردند و به تریس و ینیفر کمک کردند تا کلبه ساحرهها را بازسازی کنند، گروهی که میتوانست در مسیر مبارزهی آنها مؤثر واقع شود.
داستان بازی The Witcher 3
در ادامهی ماجرا آنها در مورد یک شی باستانی به نام «سنگ آفتاب» اطلاع پیدا کردند که میتوانست طعمهای برای اردین باشد و او را در یک مکان گرفتار بکند. در جزیره «اوندویک»، اوالاک از این سنگ استفاده کرد تا وایلد هانت و ناوگان آنها را استخراج کند. گرالت و سیری به همراه متحدانشان و ناوگان نیلفگاردیها علیه هانت جنگیدند و گرالت طی نبردی اردین را شکست داد. وقتی وایت فراست روی اسکلیگ فرود آمد، سیری روی این موضوع اصرار کرد که قبل از این که تمام حیات جهانها مصرف شود، او باید با خون ارشد خود مقابله کند. بنابراین او وارد یک پورتال شد و وایت فراست را شکست داد و به این ترتیب به تهدیدی بزرگ پایان داد.
پایان داستان بازی Witcher 3 بنا بر انتخابهای قبلی بازیکن متفاوت خواهد بود. اگر سیری زنده باشد، گرالت میتواند خود را بازنشسته کند و با ینیفر یا تریس بماند، و یا این که یک ویچر تنها باشد.
اگر گرالت در جنگ به پیروزی نیلفگارد کمک کند و سیری را نزد امپراتور ببرد، سیری ملکه امپراتور خواهد شد، و در غیر این صورت اگر سیری نزد امپراتور برده نشود و مرگ او را جعل شود، سیری به یک ویچر تبدیل خواهد شد.
اگر سیری در مبارزه با وایت فراست بمیرد، گرالت مدال ربوده شدهی او را می گیرد تا به عنوان یادبود نگه دارد، اگرچه در زمان یافتن آن، گرالت توسط هیولاها محاصره شده و سرنوشتش نامعلوم خواهد ماند.
منبع : https://t.me/GameNewNews
برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.
نظرات کاربران