۰

آشنایی گرالت و ینیفر دنیای ویچر

آشنایی گرالت و ینیفر دنیای ویچر

گرالت و ینیفر

گرالت و ینیفر اولین بار در شهر ریند(Rinde) با هم آشنا شدند چون گرالت برای درمان دوستش جسکیر (یا دندلاین) از ینیفر کمک میخواد.
گرالت و دندلاین در حال ماهیگیری یه ظرف مهر و موم شده پیدا می‌کنند و جن (djinn) درونش رو آزاد می‌کنند. دندلاین که فکر میکنه این خودش هست که جن رو آزاد کرده از جن میخواد آرزوهاشو براورده کنه اما جن بهش آسیب میزنه و گرالت چیزی که فکر میکنه وردی مخصوص جنگیری به زبون لاتین هست رو به جن میگه و فراریش میدهد بعد گرالت دندلاین رو به شهر ریند می‌برد تا کسی دندلاین رو درمان کنه که متوجه میشود تنها کسی که میتونه کمکش کند ساحره ای هست که در منزل یکی از ثروتمندترین بازرگانان شهر مهمان است. گرالت به اونجا میرود و از ینیفر کمک میخواهد. ینیفر بخاطر درخواست مودبانه گرالت و البته اینکه بتونه اون جن رو به خدمت بگیره حاضر میشه کمک کند و جسکیر رو درمان بکند.
بعد از درمان جسکیر گرالت و ینیفر با هم جروبحث میکنند که گرالت چجوری لطف ینیفرو جبران کنه و آخرش ینیفر با جادوی قدرتمندی گرالت رو جادو میکنه تا چند نفری از اعضای شورای شهر که به ینیفر بی احترامی کرده بودند رو تنبیه کنه. گرالت بعد کلی درگیری به جرایم مختلف مثل کتک زدن و تحقیر افراد بانفوذ شهر و درگیری با نگهبانان و توهین به مقدسات و… همراه دوست الفی به نام چیریدان به زندان میوفته. گرالت توی زندان هم بعد از کتک مفصلی که از نگهبان میخوره در پاسخ به اینکه آرزویی نداره میگه آرزوم اینه بترکی! زندانبان در دم به توده ای مثل یه گوجه فرنگی لهیده تبدیل میشود و آرزوی دوم هم اینجوری حروم شده است!

گرالت و ینیفر

هنگام محاکمه گرالت و چیریدان توسط شهردار، ناگهان دندلاین از طرف ینیفر توی پورتالی ظاهر میشه و اعلام میکنه گرالت بیگناهه. این مثلا قرار بود آرزوی دندلاین باشد و همه چیز را درست کند اما ینیفر اشتباهی فکر میکرد این دندلاین هست که جن رو آزاد کرده در نتیجه کار به دام انداختن جن درست پیش نرفت و نهایتا جن از چیزی که تصور میشد قویتر از آب آمد و با اینکه در دام گیر افتاده نه تنها رام نمیشه که عصبانی تر به دنبال فرار و تلافی هست و میخواد ینیفر رو از بین ببره و در این میان نصف شهر رو ویران میکنه. گرالت برای درست کردن اوضاع و نجات ینیفر از طریق همون پورتالی که دندلاین ظاهر شد میره پیش ینیفر تا بهش کمک کنه اما زد و‌خورد جانانه ای بینشون اتفاق میوفته. در حالیکه ینیفر با صرف همه ی انرژیش تقریبا همه ی تاب و توانشو از دست داده لجوجانه حاضر به مردت است اما شکست رو نمی پذیرفت گرالت تا فرصت هست آرزو آخرش رو از جن طلب میکنه. گرالت که مثل چیریدان عاشق ینیفر شده تنها راهی که برای نجات ینیفر بی رمق از خشم انتقام جن وجود داره این است که گرالت بخواهد سرنوشتشون به هم وابسته بشه و با هم بمیرند پس جن مجبوره جفتشونو بکشه و چون جن نمیتونه ارباب خودش رو بکشه مجبوره از جون ینیفر هم بگذره. به این شکل جن با برآورده کردن سومین آرزو آزاد میشود و میرود. ینیفر حیرت زده از شنیدن آرزوی گرالت تحت تاثیر این فداکاری قرار میگیره و عاشقش میشود.

دنیای ویچر

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *