نقد فیلم Avatar: way Of Water
نقد فیلم Avatar: way Of Water
آیا ۱۳ سال انتظار ارزشش را داشت؟ این اولین و شاید مهمترین سوالی است که قبل ازتماشای آواتار: راهِ آب، ذهنم را به خود مشغول کرده بود، و چقدر خوب که با وجود تمامی نقدهایی که میتوان به اثر وارد دانست، پاسخ مثبت است. آواتار: راهِ آب دقیقا همانی است که از یک دنباله سینمایی انتظار داریم. یک اکشنسای فای غول آسا که به کلاسیکترین شکل ممکن و با قصهگویی محض ، مخاطب را همراه میسازد.
اینجا هم با روایتی سه پردهای طرفیم که وضعیت ابتدایی تعادلش، زمان کوتاهی را به خود اختصاص داده و این آشفتگی است که بخش اعظم روایت را پوشش داده تا در انتها مجدد به همان وضعیت تعادل بازگردیم. آشکارا روزهای خوش و خرم ساکنان پاندورا (که این مرتبه حضور پررنگ فرزندان جلوهای متفاوت و دراماتیکتر بدان بخشیده) در حکم آرامش قبل از طوفانی است که خیلی زود تحت الشعاع حضور مجدد انسانها قرار میگیرد و الباقی ماجرا…
کامرون به خوبی با بهره گیری از عناصری همچون درام، تضاد، کشمکش، نقطه اوج جدا از دستیابی به سرگرم کنندگی ناب به درونمایههای مورد نظرش هم دست پیدا میکند: احترام به طبیعت، تقبیح جنگ ، حفظ خانواده و فداکاری و البته تعامل با نژادهای گوناگون از این دست مواردند. آشکارا تمامی این موارد در قسمت قبلی هم حضور داشتند و از این نظر شاید روایت قابل پیشبینی و فاقد پیچیدگی خاصی را شاهد باشیم . اما نکته قابل توجه را در برخی جزییات فکرشده و دلنشین میتوان جستجو کرد: همچون حضور فرزندان جوان و نوجوان که موجب گشته تا تقابلهای جذابی را میان والدین و فرزندان ، شاهد باشیم. عشق و فداکاری در کنارِ غرور و خودخواهی معنا یافته و به هرچه دراماتیزه شدن موقعیتها کمک میکند. ضمنا مسئله هویتِ پدرِ یکی از آواتارهای دختر جنبهای رازآلود به خود گرفته که میتواند پایه گذار برخی حوادثها در قسمت بعدی نیز باشد.
اما مهمترین امتیاز روایت را در انتخاب آنتاگونیست میدانم. طبیعتا در روایتی با ساختار کلاسیک ، کشمکشهای میان پروتاگونیست و آنتاگونیست از مهمترین بخشهای کار است و اگر درست چیده شود هم گره و گرهگشایی و هم نقطهاوجی تماشایی را شکل میدهد. مهمی که اثر مذکور از پس آن برآمده است.
اول آنکه ما شخصیت (مایلز) را از قسمت قبل میشناسیم و روایت بجای آنکه وقتش را پای معرفی یک آنتاگونیست جدید بگذارد، به سرعت همین شخصیت را وارد روایت کرده تا ضرباهنگ سریعش را خدشه دار نکند، ضمنا تقابل مجدد مایلز با پروتاگونیستها یادآور نبرد پایانی هولناکِ قسمت قبلی هم هست و به طبع بارِدراماتیک بالاتری دارد(با توجه به قتلِ جسم انسانیاش توسط پروتاگونیستها) و شاید از همه مهمتر، تقابل وی با پسرش باشد که آشکارا بُعدِ دیگری از مایلز را رونمایی میکند: مهر و عطوفتِ پدری و تلاش برای گوشزد نمودن مسائل مختلف به پسر. رابطهای که پسر را نیز تا حدودی از تیپیکال بودن، دور نموده و کشمکشِ درونی ملموسی را برایش ترتیب میدهد: گیر افتادن میان خانواده اصلی و خانواده آواتاری.
کامرون به طبع دغدغههای محیط زیستیاش را ادامه داده است. اگر در قسمت اول از جنگل و صخرههای معلق در آسمان رونمایی کرد (در نماهای ابتدایی اینجا نیز با لوانگل و هلیشات و موسیقی باشکوه به قبلی ادای دین میکند) در قسمت دوم به آب و مخلوقات وابستهاش میپردازد: سکانسهای آشنایی پروتاگونیستها با قبیله آبی ، با جزییات و از سر حوصله به نمایش در میآید. از آشنایی با رسوم قبیله تا حضور گونههای جانوری و گیاهی که چنان جزیینگر و تماشایی شکل گرفتهاند که گویی با یکی از مستندهای درجه ۱ دریایی طرفیم. کامرونِ طبق آنچه انتظار داریم در جزییات (از میمیک چهرهها تا حرکات بدن و… ) بی نقص عمل کرده و جهان شگفت انگیز تازهاش را در قابهایی رنگارنگ پیش چشم مخاطب قرار میدهد.
مجددا ردپای حرص و طمع انسانی را شاهدیم. چرا که شکار حیوانات نهنگگونه ، تنها به منظور دسترسی به مایعی با قدرت اعطانمودنِ عمر جاویدان ، انجام میشود. بازهم هرکجا که پای انسان باز شود، نتیجهای جز نابودی طبیعتِ بکر نخواهد داشت.
آواتار: راهِ آب در دکوپاژ سکانسهای اکشن وامدار قسمت قبلی است. در واقع تراولینگ، هلیشات و زوم، سه عنصر اساسی و کاربردی هستند که بدل به امضای کامرون در دکوپاژ اکشنها گشتهاند. حضور این عناصر به کمک تدوینی که از کاتهای زودهنگام پرهیز نموده و موجب میشود به درستی از کشمکشهای درون قاب آگاه شویم و به ترشح آدرنالین کمک شایانی میکند ، دست به دست هم میدهند تا واپسین ساخته کامرون ، مثل همیشه در اکشن نمره بالایی بگیرد. البته از خالق ترمیناتورها، دروغهای حقیقی و… توقع کمتری هم نمیتوان داشت. کامرونهمواره پایبند به ژانر و چارچوبهاست.
پس همانطور که در تصویرسازی مربوط به آشنایی مخاطب با جهانِ جدید و شگفتانگیزش موفق است، در این بخش هم مسلط عمل میکند تا اکشن نیز پا به پای سایفای به چشم آید. همانطور که در ابتدای متن نیز اشاره شد، روایت در مجموع قابل پیشبینی و فاقد پیچیدگی خاصی است. اما معتقدم اصولا در این مجموعه نباید این نکته را ضعفی اساسی به حساب آورد. چرا که در تاثیرگذاری حسی برای مخاطب، کارایی ندارد و او را از اثر پس نمیزند. آواتار آمده تا مخاطب را با مجموعهای از جهانی بدیع و چشمنواز، کشمکشهای بی پایان قطبهای داستانی، اکشنهایی شکوهمند و البته تلنگر به انسان حریص و بیرحم ، مواجه سازد. هرچند اگر مسیرش قابل پیشبینی هم باشد.
نظرات کاربران