پس از هشت فصل، ریک و مورتی به دو سریال مجزا تبدیل شده است. گاهی اوقات به ریشههای خود به عنوان یک ماجراجویی علمی تخیلی که هر هفته یک تقلید تازه از یک ژانر محبوب ارائه میدهد، پایبند است. اما بهترین حالت آن زمانی است که وقت خود را صرف گسترش شخصیتها و دنیای خود، کاوش در گذشته تاریک ریک، تأثیر او بر چندجهانی، و رابطهاش با خانوادهاش میکند. متأسفانه، چهار قسمت از فصل هشتم که مشاهده کردهام، بیشتر به فرمول کلاسیک ریک و مورتی تکیه دارند که کمی خستهکننده شده است.
در سالهای اخیر، سریال با وادار کردن شخصیتها به مقابله با رفتار توهینآمیز و خودتخریبگر ریک، سلطه او را به چالش کشیده و همزمان ثابت کرده است که کسی که خود را باهوشترین موجود در هر واقعیتی میداند، همیشه هم حق با او نیست. به نظر میرسد این پیشرفت در فصل هشتم از بین رفته است. اگرچه ریک پس از اشتباه بزرگی در قسمت اول فصل، “تابستان تمام ترسها”، گول میخورد، اما بیشتر اوقات به خواستههای خود میرسد و دیگران را متقاعد میکند که با بیاخلاقی او همراه شوند.
وقتی مورتی برای کمک واقعی به مردم در ماجراجوییهایشان اصرار میکند، در نهایت از تصمیم خود پشیمان میشود. در همین حال، ریک متوجه میشود که مهربانی به جای بیرحمی میتواند به نفع او باشد، اما این درسی نیست که قرار باشد ماندگار شود. با قضاوت از این قسمتها، فصل هشتم با لذتی سادیستی، رشد بالقوه شخصیتها را تضعیف میکند، حتی با اینکه نگاهی اجمالی به آنچه خانواده اسمیت حاضرند برای رسیدن به اهدافشان با یکدیگر انجام دهند، ارائه میدهد.
بازگشت به گذشته و تکرار فرمولهای قدیمی
ریک و مورتی هنوز هم زمانی که پوچگرایی خود را با نگارش دقیق همراه میکند، میدرخشد و در تمسخر مسیحیت و جنگ در افغانستان با پیچشهای علمی تخیلی بسیار عجیب، هیچ چیز را ناگفته نمیگذارد. استفاده اغراقآمیز آن از خشونت و تهدیدات آخرالزمانی به این معنی است که خطرات همیشه بالا هستند و احتمالاً به طرز غیرقابل باوری بالاتر میروند. و هرگز ارزش یک ارجاع خوب را فراموش نکرده است – فقط منتظر بمانید تا ببینید چگونه تصمیم مورتی برای اضافه کردن اسنورکل به ماشین مسابقه مرگ در “تابستان تمام ترسها” نتیجه میدهد.
با این حال، جدیدترین قسمتهای آن یادآورهای کماهمیتتری از کارهایی است که ریک و مورتی قبلاً انجام داده است. چندین قسمت از نظر ساختاری یا مضمونی تکراری به نظر میرسند: برای مثال، “ریک، مورتی و زشت” یک وسترن کوچک و خوب است که از الگوی “ترکیب ریکلانتیس” پیروی میکند و بر پیامدهای نابودی قلعه ریکها تمرکز دارد، در حالی که نسخههای اصلی ریک و مورتی از طرحهای بزرگتر در اطرافشان بیخبرند. “آخرین وسوسه جری” که پر از وحشت جسمی است، ترکیبی از بابانوئل و پرومتئوس است، اما در زیر ظاهر، تنها فرصتی دیگر برای استفاده از جری (کریس پارنل)، پدر بیچاره مورتی، به عنوان یک کیسه بوکس است – که اگر به اندازه قسمتهای قبلی جری مانند “تله جریک” یا “مشکل بزرگ در سانچز کوچک” خندهدار بود (یا قوسهای شخصیتی غنیتری ارائه میداد)، کمتر آزاردهنده بود. حتی با وجود آن ارجاع فوقالعاده اسنورکل، “تابستان تمام ترسها” کمی با “ریک: مورتیای که خوب زندگی کرد” از فصل ششم مشترکات زیادی دارد، که آن نیز اکشن دیوانهوار را با یک قوس احساسی درباره نسخههای دیجیتالی ترکیب میکرد.
چهارراهی برای آینده سریال
به نظر میرسد ریک و مورتی در یک چهارراه قرار دارد: در نقاط مشابهی از پخش طولانی خود، کمدیهای انیمیشنی دیگر مانند آرچر و ونچر بروز فراتر از تقلیدهای خود از تریلرهای جاسوسی و ماجراجوییهای پسرانه هانا-باربرا تکامل یافته بودند و با اجازه دادن به شخصیتهای خود برای رشد و تغییر، تازگی خود را حفظ میکردند. فصل هفتم شاهد کشته شدن دشمن ریک توسط او و مقابله مورتی با ترسش از رها شدن توسط ریک بود، اما هیچ یک از این تحولات مهم به نظر نمیرسد که تأثیری بر بخشهای اولیه فصل هشتم داشته باشند. (شاید این موضوع در قسمت دوم، “والکیریک”، که برای منتقدان نمایش داده نشد، منعکس شده باشد.) پایان فصل گذشته نیز شاهد اعتراف شخصیتهای اصلی بود که تمام وحشتهای کیهانی و لذتهای ناگفتهای که تجربه کردهاند، آنها را کمی خسته کرده است. اگر ریک و مورتی مراقب نباشد، ممکن است مخاطبانش نیز چنین احساسی پیدا کنند.
نتیجهگیری
فرمول قدیمی ماجراجویی/تقلید هفتگی در چند قسمت اول فصل هشتم ریک و مورتی در حال از بین رفتن است. در حالی که ترکیب انیمیشن گروتسک و دیالوگهای هوشمندانه آن هنوز هم خندههای بزرگی را به ارمغان میآورد، به نظر میرسد در حال بازگشت به عقب در مورد رشد شخصیت و تکرار موفقیتهای قدیمی است. اما هنوز هم میتواند زمانی که اهداف مناسبی را برای طنز علمی تخیلی پوچگرایانه خود انتخاب میکند، عالی باشد.
نظرات کاربران