۰

داستان بازی RYSE: Son of Rome

داستان بازی RYSE: Son of Rome

داستان بازی RYSE: Son of Rome

داستان بازی RYSE: Son of Rome

بازی در کشور روم و با حمله بربرها به رهبری یک زن به نام «بودیکا» شروع می‌شود. قهرمان بازی یعنی «ماریوس تیتوس» قصد دارد از امپراطور «نِـرو» در برابر حملات بربرها محافظت کند. او امپراطور را به یک اتاق امن برده و سپس امپرطور، گذشته‌ی ماریوس را برایش بازگو می‌کند. بازی در این‌جا یک فلش‌بک خورده و تا آخرین لحظات نیز ادامه دارد. داستان ماریوس در لحظه‌ای شروع می‌شود که او زندگی جدید خود را به عنوان یک سرباز لشکر روم شروع کرده و تمام تمرین‌هایش را پشت سر گذاشته است. او حالا برای انجام وظیفه، قصد دارد روم را ترک کرده و به اسکندریه برود اما قبل از این کار، برای وداع پیش خانواده‌اش می‌رود. پدرش «لیونـتـیوس» یکی از فرمانده‌های سابق لشکر و عضو کنونی مجلس سِنای روم است و قصد دارد پسرش را برای مبارزه‌ای که پیش‌رو دارد، تعلیم دهد ولی در حین تمرین، بربرها به شهر حمله کرده و مادر مادریوس یعنی «سِپتـیما» و خواهر کوچکترش «هونوراتا» را می‌کشند.

در ادامه یکی از دوستان لیونـتـیوس به نام فرمانده «ویتالیون» ماریوس را به سپاه چهاردهم انتقال داده و به او قول می‌دهد که روزی، انتقام خانواده‌اش را خواهند گرفت. ویتالیون، سپاه را به سمت بریتانیا رهبری می‌کند ولی ناوگان جنگی سپاه، توسط بربرها ضربه دیده که آن‌ها مجبور می‌شوند بقیه راه را از طریق ساحل ادامه دهند. ماریوس در این‌جا اوضاع را تحت کنترل درآورده و نیروهای باقی‌مانده را در کنار یکدیگر جمع می‌کند. آن‌ها می‌توانند در برابر حملات بربرها مقاومت کرده و از تخریب باقی‌مانده ناوگان جلوگیری کنند. این کار ماریوس می‌تواند فرمانده ویتالیون را تحت تأثیر قرار داده و او ماریوس را به جایگاه افسر ارشد سپاه یعنی «سِنتوریون» منسوب می‌کند.

ماریوس پس از دریافت گزارش‌های مربوط به شورش در شهر «یورک» به شمال می‌رود تا به لشکر شکست‌خورده‌ی مستقر در آن‌جا کمک کند. در ادامه «باسیلیون» یکی از پسران امپراطور، می‌تواند به کمک سپاه روم، رهبر بربرها یعنی «آزوالد» و دخترش «بودیکا» را اسیر کند. باسیلیون اعلام می‌کند که مدتی قبل، برادرش «کومودوس» توسط بربرها اسیر شده و محل نگهداری او مشخص نیست. به همین خاطر، آزوالد را تهدید کرده و از او می‌خواهد تا محل نگهداری کومودوس را بگوید. آزوالد نیز در جواب اعلام می‌کند که او مدتی پیش، کومودوس را به یک قبیله محلی در قسمت شمالی دیوار «هادریان» فروخته است. سپس ماریوس و ویتالیون برای نجات پسر امپراطور، مسیر خود را ادامه می‌دهند. آن‌ها پس از عبور از مرز «کالدونیا» در قسمت تاریکی از جنگل کمین می‌کنند ولی فرمانده ویتالیون توسط بربرها لو رفته و او را به گروگان می‌گیرند. ماریوس نیز از سپاه جدا شده و به اردوگاه دشمن می‌رود. او در بین مسیر، سربازان رومی اسیر شده را نیز آزاد می‌کند. ماریوس در ادامه به «گلات» رهبر قبیله محلی رسیده و بعد از مبارزه‌ای سخت، می‌تواند او را کشته و فرمانده ویتالیون را از آتش‌سوزی نجات دهد.

در صحنه بعدی، کومودوس را می‌بینیم که به پیش آزوالد آمده و بعد از تهدیدهای فراوان، او را می‌کشد ولی دخترش بودیکا می‌تواند فرار کند. مدتی بعد از این اتفاق، به ماریوس خبر می‌رسد که گروهی دیگر از بربرها به روم حمله کرده و پدرش را کشته‌اند. گروهی دیگر نیز به نام «سلت» به رهبری بودیکا، شهر یورک را محاصره کرده‌اند. اکنون سپاه چهاردهم، وظیفه دفاع از آن منطقه را دارد تا کومودوس بتواند فرار کند. ماریوس برای انجام این کار، تمام کشتی‌های باقی‌مانده سپاه را فدا کرده و خودش نیز کشته می‌شود ولی توسط فرشته‌ای به نام «الهه سامر» دوباره به زندگی بازمی‌گردد. او به ماریوس می‌گوید که لباس «داموکلس» ژنرال افسانه‌ای روم را که به دلیل مصلحت سیاسی در برابر دشمنانش رها شده بود، بر تن کند. وقتی که لباس را می‌پوشد، الهه سامر به او می‌گوید اکنون وقت آن رسیده که انتقام خانواده‌اش را گرفته و روم را نجات دهد.

وقتی که ماریوس از علاقه امپراطور و پسرانش به مبارزات گلادیاتوری آگاه می‌شود، تصمیم می گیرد در نقش داموکلس، به میدان مبارزه وارد شود. نمایش مهارت‌های رزمی او در مسابقه، باعث حمایت مالی امپراطور و پسرش باسیلیوس می‌گردد. او در مسابقه‌ای باید با باسیلیوس بجنگد. بعد از مدتی، ماریوس می‌تواند پسر امپراطور را نیز شکست دهد که باسیلیوس به صورت خصوصی به او می‌گوید امپراطور فقط توسط شمشیر خودش کشته می‌شود.

داستان بازی RYSE: Son of Rome

داستان بازی RYSE: Son of Rome

بعد از این مبارزه، ماریوس باید با یکی دیگر از پسران امپراطور یعنی کومودوس مبارزه کند. کومودوس بعد از یک سری نبردهای ناعادلانه می‌تواند بر ماریوس غلبه کند. ماریوس بعد از این شکست، فرار کرده و خودش را به فرمانده ویتالیون می‌رساند. طبق صحبت‌های ویتالیون، بودیکا قتل‌های وحشیانه زیادی را مرتکب شده و دوباره به روم هجوم آورده است. ماریوس نیز جنایات امپراطور و پسرانش را برای فرمانده فاش می‌کند که در نتیجه آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا حکومت ظالمانه امپراطور را به اتمام برسانند.

تلاش‌های آن‌ها موفقیت‌آمیز است تا این‌که فرمانده ویتالیون توسط بودیکا کشته می‌شود. حالا ماریوس، فرماندهی لشکر را بر عهده گرفته و به شیوه خودش، می‌تواند بودیکا را از نفس بیندازد، گرچه پیروزی ماریوس با درک مشترک بین خودش و بودیکا به پایان می‌رسد که هر دو، بازیچه دست امپراطور بوده‌اند.

در نهایت، بازی دوباره به اول داستان برمی‌گردد، جایی که ماریوس قصد دارد به بهانه محافظت از جان امپراطور، به تنهایی او را تا مکانی امن همراهی کرده تا بتواند به ظلم و جنایات او خاتمه دهد. او وقتی که با امپراطور تنها می‌شود، از زیر لباس خود، سر بریده‌ی بودیکا را بیرون آورده و تمام ماجرا را برای امپراطور توضیح می‌دهد.امپراطور که حالا از قصد و نیت ماریوس آگاه شده، از ترس خود، به تالار پیچ‌درپیچ قصر فرار می‌کند. ماریوس نیز در کمال خونسردی، امپراطور را در تالار دنبال کرده و در بین مسیر، تمام نگهبانان باقی‌مانده قصر را به روش‌های وحشتناکی قتل‌عام می‌کند. «آکوئیلو» خدای بادهای شمالی، سعی می‌کند حواس ماریوس را پرت کرده ولی الهه سامر به ماریوس کمک کرده و او را به امپراطور می‌رساند. در صحنه آخر می‌بینیم که ماریوس، خودش و امپراطور را از طبقه بالای قصر به پائین پرت می‌کند. یک مجسمه بزرگ از امپراطور که شمشیرش را به سمت بالا گرفته، در وسط قصر قرار دارد. هنگامی که امپراطور در حال سقوط است، شمشیر این مجسمه داخل بدنش فرو رفته و او را می‌کشد. ماریوس نیز روی زمین افتاده و از شدت جراحاتی که برداشته، جان می‌دهد. بعد از این اتفاقات، الهه سامر و آکوئیلو نیز از بین می‌روند. بربرها که اکنون شکست خورده‌اند، عقب‌نشینی کرده و تا سال‌های طولانی، از ماریوس به خاطر تلاش‌هایش در راه روم، ستایش می‌شود.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *