داستان بازی Resident Evil 5
داستان بازی Resident Evil 5
داستان بازی ۶ سال پس از تخریب «آمبرلا» و ۱۱ سال پس از تخریب «راکونسیتی» آغاز میشود. «کریس ردفیلد» برای تحقیق در مورد یک سلاح بیوارگانیک احتمالی که به آفریقا قاچاق شده است، به این قاره پا گذاشت. کریس در هنگام رسیدن به ناحیهی «کیجوجو» با همکارش «شوا آلومار» از گروه BSAA آفریقای غربی دیدار کرد. آنها با هم به ملاقات تیم آلفای BSAA رفتند، تیمی که به دنبال یک قاچاقی B.O.W تحت نام «ریکاردو ایروینگ» بود.
وقتی کریس به این شهر رسیده بود، بیشتر مردم شهر به انگل «پلاگاس نوع ۲» آلوده شده بودند. آنها در ابتدا نسبت به کریس و شوا هیچ خصومتی نداشتند، چرا که دستوری در این زمینه دریافت نکرده بودند. با این حال وقتی رابط محلی کریس و شوا در معرض عموم اعدام شد، شرایط به سرعت تغییر کرد و آشوبگر میان جمعیت از حضور این دو مأمور آگاه شد. در نتیجه این دو در یک تقابل سخت با انبوهی از مبتلایان به انگل، که با نام «ماجینی» شناخته میشدند، درگیر شدند.
کریس و شوا به هر طریق از دست ماجینیها فرار کردند و مسیر خود را در شهر ادامه دادند. آنها کمی بعد کاپیتان «دیچنت» را که تنها عضو باقیمانده از تیم «آلفا» بود، پیدا کردند. دیچنت که دچار جراحتی حیاتی شده بود، یک پرونده اطلاعاتی را به آنها داده و به آنها در مورد فریب ایروینگ هشدار داد. دیچنت تسلیم جراحتش شد و مدتی کوتاهی پس از آن، کریس و شوا با یک هیولای عجیب و خطرناک که حامل کرمهای زالو شکل بود، روبرو شدند. کریس به درستی تصور کرد که این موجود، مسئول نابودی تیم آلفا بوده است. آنها با گرفتار کردن این هیولا در داخل اتاقی مربوط به سوزاندن زباله، آن را از بین بردند و سپس دادههای به دست آمده را به مرکز فرماندهی ارسال کردند.
مدتی بعد، تیم دلتای BSAA این دو را از میان انبوهی از ماجینیهای موتورسوار نجات دادند. کاپیتان «جاش استون» رهبر این تیم یک کارت حافظه را به کریس داد که حاوی تصاویری از موارد پژوهشی بود. در میان این تصاویر، عکسی از همکار و دوست نزدیک کریس یعنی «جیل ولنتاین» نیز به چشم میخورد. کریس و شوا جستجوی خود را برای یافتن ایروینگ ادامه دادند و سرانجام او را در یک ساختمان گرفتار کردند. با این حال او با کمک یک فرد مرموز که صورتش پوشیده بود، موفق به فرار شد و سپس یک B.O.W مبتنی بر خفاش را به سمت آنها رها کرد. پس از این که هیولای مذکور شکست داده شد، یک مأمور BSAA به نام «دیو جانسون» در محل حضور یافت و آنها را برای ملاقات با تیم دلتا در یک دشت، همراهی کرد.
آنها از این موضوع اطلاع نداشتند که اعضای تیم «بتا» به غیر از کاپیتان استون توسط یک B.O.W دیگر نابود شدهاند. به این ترتیب وقتی آنها به محل رسیدند، فقط اجساد همکاران خود را یافتند. مدت کوتاهی پس از آن، جانسون نیز زیر پای یک B.O.W غولپیکر له شد. کریس و شوا برای مبارزه با این هیولا از مسلسلهای پشت یک خودرو استفاده کردند و در نهایت آن را شکست دادند. پس از انجام این کار، به آنها دستور داده شد تا منطقه را ترک کنند و وضعیت را به مرکز فرماندهی گزارش دهند. کریس مصمم بود تا جیل را پیدا کند و تصمیم گرفت تا به ماموریت خود ادامه دهد و شوا نیز تصمیم گرفت تا او را در این مسیر همراهی کند. آن دو با استفاده از دادههای به دست آمده در معادن، از محل برنامهریزی شده معاملهی ایروینگ آگاه شدند و به این ترتیب به سمت یک میدان نفتی رفتند.
در این قسمت از داستان، کریس حقیقت پشت پرده مرگ فرضی جیل را فاش کرد. در سال ۲۰۰۶ یعنی سه سال قبل از وقایع بازی، کریس و جیل در تلاش بودند تا «آلبرت وسکر» را ردیابی کنند. آنها با یافتن موقعیت رئیس پیشین آمبرلا یعنی «آزول ای. اسپنسر» امیدوار بودند تا جایگاه وسکر را نیز پیدا کنند. با این حال، وقتی که آنها به عمارت اسپنسر رسیدند، وسکر را بالای جنازه اسپنسر یافتند، موضوعی که منجر به وقوع نبردی بین آنها شد. کریس و جیل در مقابل وسکر چیزی در چنته نداشتند. وسکر که بالاخره فرصتی برای از بین بردن رقیبش پیدا کرده بود، سعی کرد کریس را بکشد اما جیل با قربانی کردن خودش، وسکر را به همراه خود از پنجرهای در مجاورت با صخرهها به پایین انداخت. BSAA قادر به یافتن هیچ یک از اجساد آن دو نبود و به ناچار هر دوی آنها را کشته شده تلقی کرد.
کریس و شیوا با ورود به مردابها، مسیر خود را از طریق یک روستای کوچک پیگیری کردند. ساکنان این روستا قبیلهای بومی تحت عنوان «ندیپایا» بود. ایروینگ با فریب دادن ساکنان این روستا و به بهانهی واکسنی برای پیشگیری از یک بیماری مرگبار، آنها را به انگل «پلاگاس نوع ۳» آلوده کرده بود. وقتی کریس و شوا از این روستا فرار کردند، با چادرهایی متعلق به کمپانی TRICELL برخورد کردند و یک سری یادداشت را در آنجا یافتند که نشان میداد این کمپانی در گسترش انگل لاس پلاگاس در این منطقه نقش داشته است.
داستان بازی Resident Evil 5
در ادامه، کریس و شوا خود را به میدان نفتی رساندند و در آنجا دوباره با جاش استون که مصدوم شده و همین طور ایروینگ روبرو شدند. ایروینگ در پاسخ به حضور آنها اقدام به منفجر کردن کل تأسیسات نموده و با قایقی فرار کرد. BSAA موفق به گرفتن قایق ایروینگ و گرفتار کردن او شد. ایروینگ که انتخاب دیگری نداشت، یک نمونه برجسته از پلاگاس که آن فرد ناشناس به او داده بود را به خود تزریق کرد و سعی کرد به این وسیله، مأموران BSAA را شکست دهد. کریس و شوا با استفاده از مسلسلهای سوار شده روی کشتی، ایروینگ جهشیافته را شکست دادند. او به خاطر وضعیت ناخوشایندی در آن قرار گرفته بود، رئیس بخش آفریقای غربی TRICELL یعنی «اکسلا جیونه» را سرزنش کرد. او کریس و شوا را به سوی یک غار در نزدیکی آنجا هدایت کرد و به آنها گفت که جواب سوالهایشان را در آنجا خواهند گرفت.
کریس و شوا به سمت غارهایی رفتند که یک تمدن زیرزمینی را در خود جای داده بودند. در آنجا تعداد بیشتری از آلوده شدگان ندیپایا حضور داشتند که در حال محافظت از یک غار بلند و متروکه بودند. این غار حاوی یک گل مرموز به نام «راهپلهای به سوی خورشید» بود که کریس و شوا بعدا کشف کردند که این گل منبعی برای ویروس «مادر» بوده است. آنها با پیشروی بیشتر در منطقه، یک تأسیسات تحقیقاتی را یافتند که زمانی توسط آمبرلا استفاده میشد اما از مدتها قبل توسط TRICELL تصاحب شده بود. آنها در آنجا موارد تحقیقاتی که قبلا به دست آورده بودند را مشاهده کردند. کریس به دنبال رایانهای در نزدیکی آنجا گشت تا از طریق آن بتواند محل مربوط به جیل را پیدا کند. با این حال او قبل از این که بتواند این کار را انجام دهد یک B.O.W عظیم به نام U-8 مقابلش قرار گرفت. آن دو پس از شکست دادن هیولا نام جیل را در رایانه وارد کردند و پی بردند که جایگاه مربوط به او خالی است. کمی بعد، تصویر اکسلا روی صفحه ظاهر شد و به آنها گفت که این محل را ترک کنند.
کریس و شوا با جستجوی بیشتر در اعماق آزمایشگاه یک بار دیگر با اکسلا روبرو شدند. اکسلا یک هیولا شبیه به آن موجودی که تیم آلفا را قتل عام کرده بود، به سمت آنها رها کرد که کریس و شوا مجبور شدند با یک شعله افکن آن را از بین ببرند. کمی بعد آنها در غاری زیرزمینی با همان فرد ناشناس روبرو شدند و این جا بود که وسکر در صحنه حاضر شد و مشخص شد که فرد ناشناس در واقع جیل ولنتاین بوده که تحت کنترل وسکر قرار گرفته است. کریس سعی کرد با جیل ارتباط برقرار کند اما جیل ضربهای را به او وارد کرد و یک نبرد سخت آغاز شد. وسکر مغرورانه اعلام کرد که تنها میتواند هفت دقیقه برای مبارزه وقت بگذراند و پس از آن ادامهی کار را به جیل واگذار کرد.
کریس دوباره تلاش کرد تا با جیل ارتباط برقرار کند و جیل نیز در برابر مواد P30 که او را کنترل میکرد، مقاومت کند. سپس وسکر دستگاهی را فعال کرد که باعث درد شدید در جیل شد و P30 بیشتری به بدن او وارد شد. این فرایند باعث شد تا آشکار شود دستگاه به قفسه سینهی جیل متصل شده است. جیل دوباره به کریس و شوا حمله کرد و آنها با هم سعی کردند تا دستگاه مذکور را از سینهی او جدا کنند. پس از جدا شدن دستگاه، جیل که به شدت ضعیف شده بود و به خودش آمده بود، از هر دوی آنها عذرخواهی کرد. او گفت از اقداماتی که انجام داده، کاملا آگاه بوده اما قادر به متوقف کردن اعمالش نبوده است. جیل به کریس و شوا گفت که حالش به زودی خوب میشود و آن دو را برای متوقف کردن وسکر راهی کرد.
کریس و شوا موفق شدند سوار کشتی وسکر شوند و کمی بعد اکسلا را پیدا کنند. او با یک کیف دستی که حاوی مواد شیمیایی بود فرار کرد و در حین فرارش چند سرنگ از کیف به زمین افتاد. آنها سرانجام یک بار دیگر به اکسلا رسیدند اما او این بار به ویروس «اوروبروس» آلوده شده بود. وسکر به اکسلا خیانت کرده بود، چرا که اکسلا باور داشت در آرمانشهر مورد نظرشان در کنار وسکر قرار خواهد گرفت، اما او فقط مهرهای برای پیشروی نقشه وسکر بوده است. در همین حین، زالوهای اروبوروس از اکسلا خارج شدند و او را به هیولای عظیمی تبدیل کردند. این هیولا به اندازهای بزرگ بود که بتواند کل کشتی را غرق کند. کریس و شوا مجبور شدند از یک دستگاه لیزر ماهوارهای بهره بگیرند و هیولا را نابود کنند. آنها سپس پیگیری خود برای رسیدن به وسکر را ادامه دادند.
داستان بازی Resident Evil 5
نقشهی وسکر این بود تا به وسیله یک بمبافکن حامل ویروس اوروبورس، سراسر جهان را آلوده کند و با نابودی بشریت سرانجام خودش مثل یک خدا بر بازماندگان فرمانروایی کند. کریس و شوا طی تماسی از طرف جیل، از نقطه ضعف وسکر آگاه شدند. این نقطه ضعف در واقع، یک سرم تحت نام PG67A/W بود. مصرف بیش از حد این سرم میتوانست او را ضعیف کند. شوا پی برد جعبهای که قبلا توسط اکسلا افتاده بود، حاوی همین سرم بوده است.
کریس و شوا پس از یک تعقیب سرسختانه، خود را در آشیانه بمبافکنها یافتند. وسکر تعداد زیادی از موشکهای حامل اوروبروس را در هواپیمایی ذخیره کرده بود تا با پخش آنها در اتمسفر، کل سیاره را آلوده کند. در مبارزات بعدی، کریس موفق به تزریق یک نمونه اضافی از سرمهای اکسلا به وسکر شد. این موضوع وسکر را به شدت تضعیف کرد و باعث فرار کردن او با جت شد. با این حال کریس و شوا موفق شدند خود را به او برسانند. وسکر فاش کرد که بمبافکن او هم اکنون در حال صعود به ارتفاعات مناسب برای پخش جهانی ویروس است و این که به زودی ویروس رها میشود. کریس و شوا همچنان به مبارزه خود با وسکر ادامه دادند و کریس نمونه دیگری از سرم را به او تزریق کرد. با باز شدن درب عقبی جت، همه به سمت بیرون کشیده شدند و وسکر برای این که سقوط نکند پای شوا را گرفت. کریس که قبلا شاهد سقوط جیل و وسکر بود این بار خود را به موقع به شوا رساند و دست او را گرفت. شوا نیز با شلیک یک گلوله باعث سقوط وسکر به یک دهانهی آتشفشان شد.
پس از سقوط بدون تلفات جت، کریس و شوا از زنده ماندن وسکر شوکه شدند. وسکر که عقلش را از دست داده بود بازوی راست خود را در یک موشک حاوی اوروبروس فرو برد و بلافاصله ویروس او را فرا گرفت. او با قدرت جدیدش به تعقیب کریس و شوا در سراسر کوه آتشفشانی پرداخت. وقتی کریس موفق شد در مبارزه با او دست بالا را بگیرد، زوال عقلی وسکر حتی بدتر شد و او از پذیرفتن شکست امتناع کرد، چیزی که باعث شد او در نهایت به درون مواد مذاب بیفتد. کمی بعد استون به عنوان خلبان یک هلیکوپتر BSAA برای استخراج آنها به محل رسید و جیل ولنتاین یک نردبان طنابی را برای آنها به پایین انداخت. کریس و شوا به سختی فرار کردند و زمین زیر پای آنها ذوب شد.
وسکر دیوانه و غضبناک حتی در هنگام نابودیاش هم آخرین شانس خود را استفاده کرد و با بازوی جهشیافته و عظیم خود سعی کرد هلیکوپتر BSAA را بگیرد. جیل به کریس و شوا اعلام کرد تا از RPGهای نصب شده در پشت هلیکوپتر استفاده کنند. این دو نیز یک جفت موشک قدرتمند را به صورت آلبرت وسکر راهی کردند و در نهایت به زندگی او پایان دادند.
منبع : https://t.me/GameNewNews
برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.
نظرات کاربران