دیالوگ های سری ارباب حلقه ها
دیالوگ های سری ارباب حلقه ها
بدون شک سه گانه ارباب حلقه ها یکی بزرگترین مجموعه های تاریخ سینما هستند که طرفداران زیادی دارنداین سری پر از کارکتر های محبوب با پند ها و سخنان زیبا دارد و ما سعی داریم بهترین دیالوگ های این سری را در این مقاله قرار دهیم.
گندالف : «یک جادوگر دیر نمیکند، فرودو بگینز. مگر زودتر (برسد). وقتی دقیقا زمانی میرسد که به معنای (همین جمله) برسی
گندالف: «بعضی ها که زنده اند سزاوار مرگند و بعضی ها که مرده اند سزاوار زندگی اند. تنها تصمیمی که ما متونیم بگیریم اینه که از زمانمون درست استفاده کنیم.»
گیملی خطاب به لگولاس: «هرگز فكرشو نمي كردم كه در كنار يه الف بجنگم و كشته بشم….. در كنار يه دوست چطور؟؟؟ … آره. اين يكي بهتره.»
فرودو: «ما به چي ايمان داريم سم؟؟….. كه تو اين دنيا خوبي هم هست و ارزش جنگيدن داره.»
گالادریل : «دنیا در حال تغییره . می تونم از داخل آب احساسش کنم. می تونم از روی زمین احساسش کنم. می تونم از هوا بوش رو احساس کنم..»
گندالف: «دستات قدرتشونو به ياد خواهند آورد . اگر شمشيرتو به دست بگيري.»
بودیمیر: «خيلي عجيبه كه ما بايد اين همه ترس و شك رو به خاطر يه شيئ به اين كوچيكي تحمل كنيم.»
مرگ تنها یک مسیر دیگه است که همه خواهیم پیمود. وقتی آگاهانه این مسیر رو انتخاب میکنی حجاب خود پرستی فرو خواهد افتاد. اونوقت میبینی…مرز و بوم سفید و فراتر طلوع گرمابخش خورشید بر دشت های سرسبز بی انتها
تنها تصمیمی که ما باید بگیریم اینه که به چه شکلی از زمانی که در اختیارمون هست استفاده کنیم
آراگون: از چه میترسی بانو؟
ائووین: قفس. برای پشت میلهها ماندن تا زمانی که استفاده و کهنسالی آن را قبول کند، و (همچنین) تمام شانس انجام کارهای عالی که فراتر از تمایل یا بهخاطر آوردن است.
ائووین: «وقت تو رسیده. تا با همان شیطان روبرو شوی و او را شکست بدهی.»
سارومان : «از کوه عذاب دود بلند میشود، ساعت دیر میشود و گندالف خاکستری دارد به سمت من میآید تا مشاوره من را بگیرد. برای همین اینجا آمدهای، مگر نه!.»
آراگورن: «یک روز میآید که شجاع (ترین) مردان میمیرند… اما امروز آن روز نیست.»
گندالف : «خب، چه میتوانم به تو بگویم؟ زندگی در پهنای جهان به اندازهایی که دوران قدیم بوده ادامه داره، پر از رفت و آمد خودش، حتی به سختی از وجود هابیتها آگاه است که من از این خیلی متشکرم..»
گندالف : «صفحه بازی درست شده، ماهیها در حال تکان خوردن هستند. سرانجام ما به آن (جنگ) خواهیم آمد، بزرگترین رویارویی دوران ما!.»
سم : «درست مثل داستان های معروف آقای فرودو. اونایی که واقعا مهم بودن. داستان هایی که پر از خطر و تاریکی بودن طوریکه آدم دوست نداشت آخرشو بدونه.
چون نمیتونست پایان خوبی داشته باشه. چطور دنیا میتونه پر از خوبی بشه در حالی که اینقدر اتفاقات بد میفته؟!… ولی در نهایت این سایه، گذراست.
حتی تاریکی هم باید بگذره و جای خودشو به روز بده وقتی آفتاب طوع کنه درخشان تر می تابه. اینا داستان هایی بودن که تو ذهن بودن و معنا پیدا کردن.
ولی آقای فرودو. حالا میفهمم که آدمای توی اون قصه ها میتونستن تسلیم بشن ولی نشدن. چون به هدفشون ایمان داشتند…و ما به این ایمان داریم که تو این دنیا خوبی هایی هست که ارزش جنگیدن داره!.»
نظرات کاربران