هر مبلغی که پارامونت پیکچرز برای بازگرداندن جیم کری از بازنشستگیِ ظاهریاش پرداخت کرده، ارزشش را داشته است، زیرا سومین فیلم سونیک ، به اندازهی دو فیلم قبلی، یک فیلم خانوادگیِ خستهکننده و پرحرف نیست. این کمدینِ منعطف، در مورد انگیزههای مالیاش برای بازی در نقش دکتر روباتنیک، دانشمند دیوانهی خودبزرگبین با سبیلِ اغراقآمیزِ شبیه به قلممو، انبوهی از وسایل الکترونیکی مرگبار و کینهی شدید نسبت به پستانداران فضاییِ سریع، بسیار صریح بوده است. اما صرفاً به این دلیل که این نقش برای کری یک کارِ دستمزدی است، به این معنی نیست که او کمکاری میکند. برعکس، مرد پشتِ نقاب (The Mask)، نقشِ تکراریاش به عنوان دشمنِ پرجنبوجوش و پرحرفِ سونیک را به عنوان مجوزی برای ادا درآوردن مانند دوران اوجِ پیدایش (Genesis) میبیند. هر بار که دوربین، کری را در فیلمهای سونیک پیدا میکند، او مشغولِ نوعی بازیِ خستگیناپذیر است – با اعتماد به نفسِ ناشیانه میرقصد، صورتش را به حالتی در میآورد که هیچ انسان دیگری هرگز به آن فکر نکرده است و ناسزاهایِ کنایهآمیزِ شبیه به گرینچ را خطاب به هیچکس میگوید.
در Sonic the Hedgehog 3، کری بالاخره یک همبازی پیدا کرده که میتواند با رفتارهای عجیبش برابری کند. آن شخص… خودِ جیم کری است. یکی از جذابیتهای این دنبالهی جدید این است که بازیگر را در دو نقش قرار میدهد و به او اجازه میدهد که هم نقش روباتنیکِ بازگشته و هم خویشاوندِ دور و غریبهاش را بازی کند. تماشای این اسطورهی کمدی در این فیلمها از قبل هم مانند دیدنِ یک نمایش تکنفره بود که در حاشیهی یک کمدیِ گرانقیمتِ مناسب برای همهی سنین گنجانده شده بود (که وقتی نیمی از شخصیتهای دیگر روی پرده به صورت دیجیتالی ساخته شدهاند، بیشتر از آنچه که نیست، حقیقت دارد). اما بخشهایی در سونیک ۳ وجود دارد که واقعاً فقط کری آنجاست و هر دو طرفِ یک دیدارِ خانوادگیِ دیوانهوار را بازی میکند. و معلوم میشود که دو نفر از او بهتر از یک نفر است.
تا به حال، برداشتِ متکبرانهی کری از مردِ تخممرغی (Eggman) نه تنها نقطهی برجسته، بلکه عاملِ نجاتِ این اقتباسهای بازیهای ویدیویی بوده است. اولین فیلم سونیک خارپشت به طرز عجیبی محبوب بود: باید تعجب میکردید که چرا طرفدارانِ سرسخت به فیلمی روی آوردند که قهرمانِ آبیِ مورد علاقهشان را از یک پادشاهی ۱۶ بیتی از سرعت و رنگ بیرون کشید و به نفع یک کمدیِ رفاقتیِ کسلکننده با جیمز مارسدن قرار داد؟ سونیک خارپشت ۲ یک پیشرفتِ جزئی بود، عمدتاً به دلیلِ نمایشِ صحنههای کمتری از شیطانِ سرعتِ ساکنِ سگا که در صندلیِ مسافرِ یک خودرویِ آهسته قرار داشت، اما همچنان به شدت به ارجاعاتِ کلیشهای به فرهنگِ عامه و داستانهای فرعیِ پُرکننده برای شخصیتهای انسانیِ سالم تکیه داشت. خوشبختانه، بار سوم برای این فرنچایز خوشیمن است، که بالاخره با یک ماجراجوییِ سریعتر برای تیم سونیک به اوجِ خود میرسد.
به غیر از روباتنیکِ چشمدرشت، افرادِ این فیلمها جذابیتِ زیادی ندارند. قسمت سوم، زمانِ حضورِ والدینِ خواندهی خارپشت، شهروندانِ معمولیِ تام (مارسدن) و مدی (تیکا سومپتر) را بیشتر کاهش میدهد، حتی با اینکه لیستِ بازیگران گسترش مییابد تا شامل نقشهای کوتاه برای کریستن ریتر، یک عضو از گروهِ Lonely Island و باب از Mad Men شود. با عروسیهای مقصدِ کمتر و صحبتهای صمیمانهتر در موردِ آرزوهایِ شغلیِ تام، فیلمنامه توسط پت کیسی، جاش میلر و جان ویتینگتون میتواند تمرکز را روی دستهی رنگارنگِ بیگانگانِ ما حفظ کند: سونیکِ خارپشتِ شجاع و بذلهگو (بن شوارتز)؛ تیلزِ روباهِ پرندهی نوجوان (کالین اوشاگنسی)؛ و ناگلزِ اکیدنایِ بیتفاوت به طعنه (ادریس البا، که بازیِ قلدرانهی جدیاش، تأثیرِ واضحی از نظرِ صدا و خلق و خو از دراکس نابودگر گرفته است).
داستان حول محور معرفی شخصیت محبوب طرفداران، شدو، میچرخد که مانند یک تصویر آشفته و آینهای از سونیک است: یک خارپشت ضدقهرمان عبوس (نوشتن این کلمات کمی احمقانه به نظر میرسد) که پس از سالها حبس توسط دولت فرار میکند، برق در چشمانش و انتقام از بشریت در ذهنش. این شخصیت با صدای کیانو ریوز، با لحن یکنواخت و آرام همیشگیاش، پیشینهای شکنجهشده دارد. جف فاولر، کارگردان بازگشته، آن را از طریق فلشبکهای احساسی که برای شدو یک فقدانِ شکلدهنده، انگیزهبخش و حتی تا حدودی شبیه به جان ویک فراهم میکند، بیان میکند. اگر به نظر میرسد که این مسیری بیش از حد جدی برای یک فیلم سونیک باشد، باور کنید که کمی ملودرام نسبت به شوخیهای رقصِ نخدندان که اولین حضورش در پردهی بزرگ را رقم زد، ترجیح داده میشود.
در همین رابطه، این فیلم سوم بیشتر از بازسازی ناخواستهی Hop در نسخهی اصلی فاصله میگیرد و به طرح ماجراجوییِ عجیب و غریبِ یک کارتون صبح شنبه نزدیکتر میشود – که تناسب بسیار بهتری برای شخصیت است، و نه فقط به این دلیل که سونیک و دوستانش قبلاً در آن فضا مسابقه دادهاند. دیدنِ دویدن واقعیِ این موجود کوچک، مانند یک تعقیب و گریزِ خوشایندِ انیمیشنی در اوایل فیلم در خیابانها و آسمانخراشهای توکیو، یادآوری میکند که جذابیت بصریِ جنبشی چیزی است که بهترین بازیهای سونیک را تعریف میکند. قسمت سوم نیز تخیل مفهومی بیشتری نسبت به نسخههای قبلی خود دارد: به آرامی به فیلمهای Moonraker و Mission: Impossible، فیلمهای کایجو و انیمه اشاره میکند. دیالوگها ترکیبی کمتر دلگرمکننده از کنایهها، درسهای زندگی و اظهاراتِ نفسگیرِ درگیری مانند «این. الان. تموم. میشه.» است.
با نرخ فعلیِ بهبودِ بعیدش، سری سونیک باید یک شاهکار در حد داستان اسباببازی ۲ را، اوه، شاید در پنج سال دیگر تولید کند. در حال حاضر، خوشحالیم که گزارش دهیم این فیلمها جایگاه خود را به عنوان فیلمهای پرفروشِ جذبکنندهی کودکان پیدا میکنند که نه کاملاً به شعور کودکان توهین میکنند و نه والدینشان را در آرزویِ سریعترین خروج ممکن قرار میدهند. اگر زمینهی مشترکی برای متحد کردن گروههای مختلف وجود داشته باشد، احتمالاً قدردانیِ مشترک از عنصرِ کمدیِ فیلم است، که به همان اندازه یک کارتون است که قهرمانِ چشمدرشت و – طبق درخواست اینترنت – از نظر دندانی جذاب ما. کمدیِ رفاقتیِ تکنفرهی ستاره چیزی است که میتوان آن را نمونهای از حسابِ دنبالهی موفق نامید: دو برابر کری، دو برابر سرگرمی.
ممکن است با مشکل شروع کرده باشند، اما به نظر میرسد فیلمهای سونیک با پیشرفتشان بهتر میشوند. این قسمت سوم با پیشروی بیشتر از کمدیِ رفاقتیِ احمقانهی نسخهی اصلی و ارجاعاتِ خستهکنندهی فرهنگ عامهی دنبالهی تا حدودی بهترش، CGI بسیار دلپذیرتر، نقصهای انسانیِ کمتر و نوعی سونیکِ منفیِ شکنجهشده در شدو، یک ضدقهرمانِ محبوب طرفداران با صدای کیانو ریوز ارائه میدهد. با این حال، جذابیت واقعی، جیم کری است که از بازنشستگیِ ظاهریاش بیرون کشیده شده تا اجرایی دوگانهی شرورانه ارائه دهد که تمام لذتهای کمیکِ اغراقآمیزِ نقشِ مداومش به عنوان دکتر روباتنیک را دوچندان میکند.
نظرات کاربران