داستان ترسناک مرد در اتاق زیر شیروانی
۰

داستان ترسناک مرد در اتاق زیر شیروانی

داستان ترسناک واقعی از زنی است که شب‌ها صداهای عجیبی می‌شنید که به نظر می‌رسید از بالای سرش می‌آیند. با گذشت زمان، او باور کرد که یک روح در خانه وجود دارد. این داستان همچنین به عنوان “آزار جکی هرناندز” و “پلترژیست سن ادرو” شناخته می‌شود و در یک قسمت از برنامه تلویزیونی “Paranormal Witness” نمایش داده شده است.

داستان ترسناک مرد در اتاق زیر شیروانی

زنی به نام جکی با پسر دو ساله‌اش جیمی و دختر نوزادش سامانتا در یک خانه اجاره‌ای بانگالویی زندگی می‌کرد. حدود یک ماه پس از نقل مکان، او شروع به شنیدن صداهای عجیبی کرد. به نظر می‌رسید که از اتاق زیر شیروانی می‌آیند. او سعی کرد آنها را نادیده بگیرد، اما هر بار که این صداهای غیرقابل توضیح را می‌شنید، لرزه‌ای به بدنش می‌افتاد.

یک شب، متوجه شد که دریچه‌ای که به اتاق زیر شیروانی می‌رفت، باز است. او هرگز آن را باز نکرده بود و نمی‌دانست در اتاق زیر شیروانی چیست. او خیلی ترسیده بود که بالا برود و تحقیق کند، بنابراین فقط دریچه را دوباره بست. او احساس عجیبی داشت که تنها نبود.

جکی دختری ۱۶ ساله به نام تینا را برای بچه‌داری بچه‌هایش استخدام کرد. روزی، وقتی آنها در آشپزخانه بودند، متوجه شدند که نورهای عجیبی در نزدیکی دریچه سقف در حال شناور شدن هستند. جکی دوربین خود را برداشت و به پرستار کودک گفت که چند عکس بگیرد. به محض اینکه تینا از لنز دوربین نگاه کرد، چیزی دید که او را وحشت‌زده کرد. او با وحشت جیغ کشید و دوربین را انداخت و هر دو با ترس برای جان خود از خانه بیرون دویدند. پرستار کودک گفت چیزی که دیده است، تصویر شبح‌وار مردی پیر با صورتی شبیه یک اسکلت بود.

ماجرای ترسناک وبکم :پرونده حل نشده
مطالعه

روزی، او به خرید رفت. وقتی به خانه برگشت، وارد آشپزخانه شد و چیزی عجیب روی یخچال پیدا کرد. حروف مغناطیسی الفبا روی درب یخچال به این ترتیب مرتب شده بودند: “برو بیرون“. این او را بسیار ترساند کرد که نتوانست بخوابد و شب را بیدار ماند و از بچه‌هایش مراقبت کرد.

در نیمه شب، او صدایی شبیه نفس‌های بلند شنید. او به راهرو رفت و به دنبال منبع صدا گشت. وقتی در اتاق خواب اضافه را باز کرد، با وحشت عقب رفت. چیزی که دید مردی پیر بود که روی تخت پسرش نشسته بود. جکی آنقدر ترسیده بود که بچه‌هایش را برداشت و از خانه بیرون دوید. او نمی‌توانست از خانه نقل مکان کند و نگران بود که اگر به کسی بگوید چه اتفاقی در حال رخ دادن است، فکر کنند دیوانه شده است.

روز بعد، او در آشپزخانه بود و ظرف‌ها را می‌شست و متوجه شد که دستکش‌های لاستیکی‌اش پر از خون است. او دستکش‌ها را درآورد، اما هیچ برشی روی دست‌هایش نبود. سپس، به اطراف نگاه کرد و دید خون از دیوارهای آشپزخانه سرازیر می‌شود. آن شب، جکی در نیمه شب از خواب بیدار شد و احساس کرد که کسی او را نگه داشته است. او نمی‌توانست بلند شود و نمی‌توانست نفس بکشد. فکر می‌کرد دارد می‌میرد. ناگهان، او را رها کرد. او بچه‌هایش را برداشت و از خانه بیرون دوید.

او دیگر نمی‌توانست تحمل کند. او با یک تیم از محققان فراطبیعی تماس گرفت و از آنها خواست که بفهمند در خانه‌اش چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

دروازه جهنم از واقعیت تا افسانه
مطالعه

عصر روز بعد، محققان با تجهیزات خود رسیدند. آنها در سراسر خانه دوربین نصب کردند و جکی همه اتفاقات ماوراء طبیعی را که تجربه کرده بود، برایشان تعریف کرد. ناگهان، چراغ‌ها خاموش شدند. آنها مشکوک بودند که هر کس یا هر چیزی که خانه را تسخیر کرده بود، از حضور محققان عصبانی شده بود.

وقتی چراغ‌ها روشن شد، یکی از محققان تصمیم گرفت به اتاق زیر شیروانی برود و چند عکس بگیرد. او از دریچه بالا رفت و بقیه تیم منتظر ماندند تا او برگردد.

ناگهان، آنها فریادی از اتاق زیر شیروانی شنیدند. محقق از دریچه افتاد و ادعا کرد که چیزی دوربین او را گرفته است. درست در همان لحظه، آنها صدای راه رفتن کسی را در اتاق زیر شیروانی شنیدند، حتی اگر کسی آنجا نبود. محققان دوربین خود را بازیابی کردند و رفتند.

دو محقق دیگر تصمیم گرفتند با یک چراغ قوه و دوربین دیگر به اتاق زیر شیروانی بروند. بقیه تیم در آشپزخانه منتظر بودند. ناگهان، صدای بلندی شنیدند و محققان در اتاق زیر شیروانی شروع به فریاد زدن و جیغ کشیدن کردند. وقتی برگشتند، یکی از آنها داشت خفه می‌شد و نفس نفس می‌زد و دور گردنش جای زخم‌های قرمز داشت. آنها گفتند چیزی در اتاق زیر شیروانی به آنها حمله کرده است.

وقتی به عکس‌های روی دوربین نگاه کردند، از آنچه پیدا کردند وحشت کردند. در یکی از عکس‌ها، یکی از محققان طنابی قدیمی دور گردنش داشت مانند یک طناب دار و به نظر می‌رسید که دارد خفه می‌شود. جکی و تیم محققان با جیغ از خانه بیرون دویدند.

5 اتفاق عجیب که تقریبا هیچ جوابی برایشان وجود ندارد
مطالعه

پس از آن، جکی از گذراندن شب دیگری در خانه خودداری کرد. او بچه‌هایش را جمع کرد و نقل مکان کرد. از آن زمان، خانه به افراد دیگری اجاره داده شده است، اما هیچ یک از آنها مدت زیادی نمی‌مانند. تا به امروز، همه کسانی که در این پرونده دخیل هستند، همچنان توسط آنچه در اتاق زیر شیروانی اتفاق افتاده است، تسخیر شده‌اند.

ترسناک‌ترین چیز در مورد این داستان این است که واقعی است. این اتفاق در سال ۱۹۸۹ در سن پدرو، کالیفرنیا رخ داد و نام زن جکی هرناندز بود.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *