در پایان قسمت اول سریال “Teacup”، این سریال علمی-تخیلی-ترسناک که توسط جیمز وان، مغز متفکر آثار “Saw” و “The Conjuring” تهیهکنندگی شده است، حداقل شش معمای جذاب را برای ما مطرح میکند.
البته، با توجه به سرعت بالای روایت در این قسمت ۳۴ دقیقهای، پیگیری همه اینها دشوار است. (اکثر قسمتهای “Teacup” نسبت به زمانهای پخش سریالهای امروزی به طور خوشایندی کوتاهتر هستند – ۳۵ دقیقه یا کمتر.) و این بدون در نظر گرفتن فشار روانی که بر مگی، جیمز و خانوادهشان، و همچنین همسایگانی که هنگام شروع مشکلات به در خانهشان میآیند، وارد میشود. به نفع “Teacup” است که ما – یا آنها – را برای مدت طولانی در تاریکی نگه نمیدارد. با این حال، این اقتباس آزاد از رمان پرفروش رابرت مککامن، “Stinger”، با پاسخ داده شدن بیشتر سوالهایش، کمتر جذاب میشود و ساختار معمایی آن جای خود را به شکل سنتیتر از تعلیق ژانر میدهد. اما حداقل پس از اینکه شخصیتها متوجه خطر مشترک خود میشوند، برخی از صحنههای به یاد ماندنی و ترسناک را ارائه میدهد، از جمله برخی از وحشتناکترین جلوههای خون و خونریزی که تاکنون در یک سریال تلویزیونی دیدهام.
امیدوارم گفتن این موضوع چیزی را فاش نکند که هشت قسمت “Teacup” مرا به یاد موارد زیر انداخت: “شب مردگان زنده”، “The Walking Dead”، “Lost”، “درخشش”، “چیز”، “حمله بدندزدها”، قسمت کلاسیک “Twilight Zone” با عنوان “هیولاها در خیابان Maple هستند”، قرنطینه COVID-19 و روش امروزی تلویزیون در پایان دادن به قسمتها با یک موسیقی متن طعنهآمیز. تأثیر جورج ا. رومرو در همه جای “Teacup” دیده میشود، چه در انزوا و معماری روستایی که سریال برای ایجاد ترس مشابه “مردگان زنده” استفاده میکند، چه در تجهیزات حفاظتی که از “دیوانگان” قرض گرفته است. وقتی پارانویای “اعتماد به هیچکس” در قسمتهای بعدی شروع میشود، میتوان تقاضای شدید بقا در فیلمهای زامبی رومرو را در پرتنشترین درگیریها بین شخصیتها احساس کرد. زیرا همانطور که یکی از آنها در یک نقطه میگوید: “شلیک به یک غریبه آسان است. شلیک به یک دوست سخت است.”
با اینکه سرش در میان بسیاری از ابرها و فانتزیها فرو رفته است، “Teacup” برای حفظ تعادل روی زمین به درام بینفردی متکی است. شاید این تکیه بیش از حد باشد: کافی نیست که الن در حالی که با بیماری چندگانه اسکلروزی مبارزه میکند، نزد پسر و عروسش بماند یا اینکه در ازدواج Chenoweth اختلاف بزرگی وجود داشته باشد. معلوم میشود که این اختلاف ارتباط مستقیمی با یکی از خانوادههایی که با آنها گیر کردهاند، Shanleyها دارد و در یک اتفاق غیر مرتبط، بچه Shanleyها، Nicholas (لوچیانو لروکس)، از دختری نوجوان Chenoweth، Meryl (املی بییر)، احساس علاقه دیرینه دارد. در این رشتهها ارتباط، اختلاف و همدردی وجود دارد که برخی از پیچشها و چرخشهای هوشمندانه “Teacup” را تأمین میکند. همچنین دلیلی وجود دارد که برای نجات این افراد ریشه دوانده شود. اما آنها به طور ناخوشایندی در کنار لحظات غیرقابل درک وحشت و سرگردانی وجودی “Teacup” قرار میگیرند، گاهی در همان صحنه: پس از اینکه جیمز پاتریارک Shanley، Ruben (Chaske Spencer) را از سرنوشت حتمی نجات میدهد، تنشهای ناگفته بین دو مرد به طرز نامفهوم شعلهور میشود و اسپنسر را برای بقیه فصل در یک حالت ناراحتی نگه میدارد.
با وجود همه این موارد، هیچگاه به سطح ترس محض نمیرسد که در یک مورد، دونالد کلی (بوریس مکگیور)، فردی که با اسلحه نیمهخودکار خود ظاهر میشود، را از ظاهر خودمحورانهاش بیرون میآورد و به مکگیور اجازه میدهد تا برخی از آسیبپذیریهای دلنشین خود (و کمی عضله، استخوان و رگ و پی، به لطف برخی از پروتزهای ترسناک بازویی که برای بقیه فصل میپوشد) را نشان دهد. آنچه “Teacup” به طور مؤثری بر آن شکار میشود، همان ترسها و اضطرابهای شبیه به رومرو (در حالی که همچنین یک جرعه از جریان اجتماعی-نظری او را اضافه میکند) در موقعیتهایی است که از ما میپرسند آیا واقعاً میتوانیم برای نجات خود و عزیزانمان، یک عزیز را بکشیم.
استراهوفسکی با دقت وارد این روحیه میشود و به مگی یک استحکام باورپذیر از تمرین دامپزشکی خود میدهد و آن را در زمانی که بیمار باید او را آرام کند، آزمایش میکند، زیرا میتواند در زبان انگلیسی التماس کند و تقاضای زندگی خود را کند. او با یک فروپاشی آشفته برای دورانها، با شات و نور برای حداکثر اعصاب و گریه، آن را تکمیل میکند.
این برجسته است زیرا این یک لحظه است که میتوانم واقعاً برای این افراد احساس همدردی کنم، علیرغم شرایط مضحک آنها – چیزی که “Teacup” برای تکمیل شرطبندی، گسترش دامنه، Hail Mary pass برای فصل دوم که در نهایت پرتاب میکند، باید بیشتر انجام دهد. تا آن زمان، ماسکها برداشته شدهاند و روایت این داستان توسط ایان مککالاک، رینگ آشنا و حماسیتری به آن داده است – و کمتر هیجان ناشناخته را دارد. این احتمالاً ضروری است اگر او در مورد اینکه این یک سریال ادامهدار باشد، جدی باشد. اما وقتی تیتراژ قسمت ۸ به پایان رسید و نیل یانگ دوباره وارد میکس صدا شد، من برخی از سرعت دیوانه کننده آغازهای “Teacup” را از دست دادم.
سخن نهایی
“Teacup” با شکوه و جسارت آغاز میشود و گروهی از همسایگان را در یک راز چندوجهی و چندژانر به دام میاندازد. و در حالی که تصمیم ایان مککالاک برای کش ندادن بیش از حد این راز، همانطور که تعداد قسمتهای “Teacup” که کمتر از ۳۵ دقیقه طول میکشند، تازه کننده است، اما پس از توضیح، وحشتهایی که بر خانواده و دوستان چنوث میآید شروع به احساس کمی محدودتر میکنند. یوان استراهوفسکی، لنگری است برای گروهی از شخصیتها که تلاش میکنند با یکدیگر کنار بیایند، حتی در حالی که در حال مبارزه با دشمنان در ابتدا ترسناک هستند که با نزدیک شدن فصل، مقداری از تازگی خونین خود را از دست میدهند. با این حال، بعید است که جلوههای بصری اینقدر خلاقانه را در هیچ سریال استریم دیگری خارج از Shudder ببینید، بنابراین “Teacup” میتواند یک تماشای موثر هالووین باشد اگر انتظارات یک پایان بزرگ در کنترل باشد.
نظرات کاربران