یک شب وقتی که من در سال تحصیلی دوم دبیرستان بودم مادر و پدرم به مهمانی رفتند ، من در اتاقم تنها مشغول انجام دادن تکالیفم بودم و با هدفونم آهنگ گوش میدادم پدر و مادرم ساعت ۶ بعد از ظهر خانه را ترک کردند و ساعت ۱۱ شب به خانه برگشتند وقتی ماشین را دیدم از جایم بلند شدم وقتی که جلوی در رسیدم مادرم با عصبانیت به من نگاه کرد و گفت این کار تو هست ؟! من نگاهی به زمین انداختم و دیدم رد پای یک نفر رو فرش و کف خانه هست گیج شده بودم و به مادرم گفتم من تمام شب در اتاقم تنها مشغول انجام تکالیفم بودم وقتی که این حرف را به مادرم زدم چهره او از عصبانیت به سردرگمی تغییر کرد و ترس تمام وجودمان را فرا گرفت به این فکر افتادیم این رد پا از کجا شروع شده ، همینطور در حال دنبال کردن رد پا بودیم تا اینکه رسیدیم به در پشتی خانه که همیشه قفل است و کسی از آنجا رفت و آمد نمیکند اما نکته جالب و ترسناک این است که این رد پاها از پشت همان در آغاز شده بود و رد پایی که از خانه خارج شده باشد وجود نداشت از آن روز به بعد اتفاقات و صداهای عجیبی را در خانهی مان شاهد هستیم.
نظرات کاربران