۰

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان این بازی در سال ۱۹۶۰ شکل می‌گیرد. کاراکتر اصلی بازی فردی به نام «جک» می باشد. او سوار بر هواپیمایی مسافربری است و در حال طی کردن اقیانوس اطلس می‌باشد. در این زمان، شهر «رپچر» در آشوب و بی‌نظمی به سر می‌برد و Frank Fontaine یا همان اطلس، به طمع تسخیر شهر، جنگی را با «اندرو رایان» به راه انداخته است.

جک در هواپیما نشسته است و مشغول خواندن یک نامه‌ می‌باشد. ناگهان وضعیت آشفته شده و هواپیما به درون اقیانوس سقوط می‌کند. جک خود را بر روی سطح آب می‌کشد. او تنها بازمانده این سانحه است. در اطراف او شعله‌های آتش به آسمان زبانه می‌کشد. در دوردست یک فانوس دریایی متروک را می‌بینید و چاره‌ای دیگر ندارد مگر اینکه به آنجا پناه ببرد. این فانوس دریایی، دروازه‌ی ورود به شهر رپچر می‌باشد. جک سوار زیردریایی کوچکی می‌شود و به اعماق اقیانوس برده می‌شود، یعنی بهشتی مصیبت زده به نام «رپچر»

در ابتدای ورود، جک یکی از ساکنان شهر را می‌بیند که به طرز وحشیانه‌ای توسط یه موجود کشته می‌شود. ناگهان او صدایی را در اطراف خود می‌شود. فردی که خود را «اطلس» می‌نامد، از طریق یک رادیو با جک صحبت می‌کند. او از جک می‌خواهد که رادیو را بردارد و به او می‌گوید که قصد کمک کردن به او را دارد. بعد از حمله‌ی «اسپلایسر‌» ها به رپچر، اطلس از خانوده خود جدا شده و حالا معتقد است که جک تنها کسی است که می‌تواند همسر و فرزندش را به او بازگرداند. در این میان اندرو رایان نیز فکر می‌کند که جک از مأمورین دولتی و عضو سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) می‌باشد و برای تحقیق به رپچر آمده است. بنابراین سعی می‌کند تا با کمک ربات‌ها و اسپلایسر‌ها، او را نابود کند.

اطلس به جک می‌گوید که تنها راه زنده‌ماندن در این جهنم، استفاده از «پلازمید‌» ها و Adam میباشد و او باید خواهر کوچولو‌ها را قربانی کند تا بتواند Adam موجود در بدن آن‌ها را برای خود ذخیره کند. در شهر رپچر، محققان و دکتر‌های زیادی وجود دارند. یکی از آن‌ها دکتری به نام Steinman می‌باشد. او یک جراح پلاستیک است و در زمینه اثرات Adam بر روی بدن انسان تحقیقات وسیعی انجام داده است. بسیاری از شهروندان رپچر در زیر آزمایشات مرگبار او جان داده‌اند. اطلس به جک اطلاع می‌دهد که Steinman باید کشته شود.

بعد از مرگ Steinman جک به جستجو در رپچر ادامه می‌دهد تا اطلاعات بیشتری از «بیگ‌ددی‌» ها و خواهر کوچولو‌ها کسب کند. او با یک خانم دکتر به نام Tenenbaum آشنا می‌شود که از قربانیان واقعه «هولوکاست» می‌باشد و چون برای نازی‌ها فعالیت می‌کرده، زنده مانده است. او به جک می‌گوید که در طراحی خواهر کوچولو‌ها و بیگ‌ددی‌ها نقش مهمی را داشته و اطلاعات زیادی در مورد آن‌ها دارد. دکتر Tenenbaum دقیقا در نقطه مقابل اطلس می‌باشد. او از جک می‌خواهد که خواهر کوچولو‌ها را نکشد. او پلازمید مخصوصی به جک می‌دهد که با استفاده از آن می‌توان Adam موجود در بدن خواهر کوچولو‌ها را از بین ببرد و انسانیت‌شان را به آ‌ن‌ها بازگرداند. او به جک قول می‌دهد که اگر خواهر کوچولو‌ها را نجات دهد، به او کمک خواهد کرد. جک در مقابل تصمیم سختی قرار می‌گیرد، یا باید خواهر کوچولو‌ها را بکشد و Adam را که حکم مرگ و زندگی را دارد بدست آورد و یا باید به خاطر انسانیت و جوانمردی، آن‌ها را نجات دهد. جک در شهر، نوار‌های صوتی را پیدا می‌کند که توسط آن‌ها از تاریخچه و وقایع گذشته شهر رپچر اطلاعاتی کسب می‌کند.

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

اطلس به جک اطلاع میدهد که اندرو رایان خانواده‌اش را در یک زیردریایی به گروگان گرفته است. درست در همان لحظه‌ای که جک و اطلس به زیردریایی می‌رسند، اندرو رایان آن را منفجر می‌کند و همسر و فرزند اطلس در این حادثه کشته می‌شوند. این حادثه، اطلس را به خشم می‌آورد و اعلام می‌کند اندرو رایان باید کشته شود. البته در این مکان نیز جک و اطلس برخورد رو در رو با یکدیگر ندارند و جک راه خود را به سمت Arcadia ادامه می‌دهد. آن‌جا یک گلخانه بسیار بزرگ است که از روی پارک مرکزی نیویورک درست شده است. جک به دنبال رایان از تمام تله‌ها و خطرات عبور می‌کند و سرانجام راهی Hephaestus که مرکز اصلی شهر رپچر است، می‌شود. در آن‌جا جک با قوی ترین اسپلایسر‌های رپچر روبرو می‌شود و بعد از نابودی آن‌ها به سمت اتاق اندرو رایان می‌رود. درب اتاق با یک سیستم مغناطیسی بسیار قوی بسته شده است و جک باید راهی پیدا کند تا بتواند وارد اتاق شود. در این فاصله، اندرو رایان یک بمب بسیار قوی را فعال می‌کند که در صورت انفجار، کل شهر از بین می‌رود. اندرو رایان اعتراف می‌کند که دیگر توان مقابله با جک و اطلس را ندارد ولی از طرفی نیز اعلام می‌کند که نمی‌گذارد این شهر به دست کس دیگری بیفتد. 

اکنون داستان وارد مرحله‌ جدیدی می‌شود. جک و اندرو رایان شروع به صحبت می‌کنند. او به جک می‌گوید که در واقع جک هیچ خانواده‌ای ندارد و تمام چیز‌هایی که در مورد خانوده‌اش شنیده، ساختگی بوده است. ناگهان تصاویر ساه و سفید مبهمی در جلوی چشمان جک نقش می‌بندد و او چیز‌هایی از گذشته خود را به یاد می‌آورد. او به یاد می‌آورد که از طریق پست، برای او یک هفت‌تیر فرستاده بودند و آن را با خود به داخل هواپیما آورده تا خلبان را مجبور به سقوط در نزدیک ورودی رپچر کند. رایان به او می‌گوید که او در واقع بازیچه اطلس شده و اطلس برای به دست گیری کنترل رپچر و نابودی رایان از او استفاده می‌کرده است. همچنین مشخص می‌شود که جک در واقع پسر اندرو رایان می‌باشد. جک ۲ سال پیش در رپچر متولد شد و آزمایش‌های ژنتیکی بر روی وی انجام شد که رشد بدن او را سریع‌تر می‌کرد. اندرو رایان از طریق روابط نامشروع با یک رقاصه باعث به دنیا آمدن جک شد. 

اندرو رایان می‌گوید که ذهن و اراده جک تحت کنترل اطلس بوده است. در واقع او به جک دستور می‌داده که چه کاری را انجام دهد. رایان همه چیز را برای جک توضیح داده و در پایان نیز به او می‌گوید که تفاوت بین یک انسان و یک برده این است که یک انسان می‌تواند خودش تصمیم بگیرد. سپس اندرو رایان به جک می‌گوید: «منو بکش». جک که گویا کنترل خود را از دست داده است، چوب گلف را برداشته و ضرباتی مهلک را به اندرو رایان وارد می‌کند. رایان همینطور که در حال مردن است بارها فریاد می‌کشد و در پایان نیز می‌گوید: «یک انسان دستور می‌دهد و یک برده، اطاعت می‌کند»

بعد از مرگ رایان، اطلس دوباره تماس رادیویی برقرار کرده و از جک می‌خواهد که کلید را از جیب رایان بردارد و از انفجار رپچر جلوگیری کند. جک اطاعت می‌کند. در این هنگام اطلس شخصیت واقعی خود را به جک نشان می‌دهد و جک می‌فهمد که او Frank Fontaine می‌باشد. او شروع به مسخره کردن جک می‌کند و از اینکه این همه کار را بدون هیچ پرسشی برایش انجام داده خوشحال است. او که دیگر کاری با جک ندارد، تصمیم به از بین بردن او می‌گیرد . بنابراین سیستم امنیتی Hephaestus را علیه او فعال می‌کند. در این هنگام یک خواهر کوچولو پدیدار شده و جک را به نقطه‌ای امن می‌رساند و بعد، جک بیهوش می‌شود.

جک در پناهگاه خواهر کوچولوها که زیر نظر دکتر Tenenbaum اداره می شود به هوش میاید. Tenenbaum موفق شده است برخی از مکانیسم هایی را که باعث میشد اطلس بتواند جک را کنترل کند، از بین ببرد ولی هنوز چندتایی باقی مانده است و جک برای آزادی خود از شر او باید در اسرع وقت Fontaine یا همان اطلس را پیدا کند. جک این بار به دنبال نابودی Fontaine می‌باشد. دکتر Tennenbaum اشاره می‌کند که تنها راه دست‌یابی به Fontaine این است که از یک سری درب‌هایی که فقط خواهر کوچولو‌ها توانایی باز کردن آن‌ها را دارند، عبور کند. خواهر کوچولو‌ها به جز به بیگ‌ددی‌ها به کس دیگری اعتماد ندارند و علاوه بر این، هنوز اسپلایسر‌های زیادی در رپچر وجود دارند. بنابراین برای اینکه با یک تیر، دو هدف را بزنند، دکتر به جک پیشنهاد می‌کند که لباس مخصوص بیگ‌ددی‌ها را به تن کند و راه خود را به سمت Fountain باز کند. جک در یک آزمایشگاه، یک دست کامل از لباس بیگ‌ددی‌ها را پیدا می کند.

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

داستان بازی بایوشاک Bioshock 1

وقتی جک پس از طی دشواری‌های زیاد به Fontaine می‌رسد، مقدار بسیار زیادی از ماده Adam را به خود تزریق می کند و انسانیت خود را از دست می دهد. او به یک هیولای عظیم الجثه تبدیل می شود تا برای نبرد سختی با Fountain آماده شود. Fountain توانایی استفاده از تمامی پلازمید‌ها (مانند آتش، یخ، الکتریسته و …) را دارد. سرانجام جک بر او غلبه می‌کند و در این هنگام گروه زیادی از خواهر کوچولو‌ها به سرنگ‌های بزرگ خود به Fountain حمله می‌کنند و تمام ماده Adam را از بدن او خارج کرده و او را می‌کشند. 

بر اساس انتخاب‌هایی که بازیکن در طول بازی انجام داده باشد یکی از دو پایان زیر را می‌بیند:

اگر در طول بازی، هیچکدام از خواهر کوچولو‌ها را نکشته باشد، جک بعد از مرگ Fountain به همراه ۵ خواهر کوچولو از رپچر فرار می‌کنند. جک از آن‌ها مراقبت کرده و آن‌ها را بزرگ می‌کند. خواهر کوچولو‌ها بزرگ شده، فارغ‌التحصیل شده و بچه‌دار می‌شوند. جک برای آن‌ها یک زندگی عادی را مهیا کرده و برای آن‌ها خانواده‌ تشکیل می‌دهد. در پایان، جک را می‌بینید که در آخرین لحظات عمر خود را با رضایت در بستر بیماری می‌گذراند در حالی که تمامی خواهر کوچولو‌ها در اطراف او حلقه زده‌اند.

اگر در طول بازی، بازیکن تعداد زیادی از خواهر کوچولو‌ها را از بین برده باشد، بعد از مرگ Fountain جک رو به خواهر کوچولو‌ها کرده و همه آن‌ها را برای بدست آوردن Adam می‌کشد. صدای دکتر Tennenbaum ادامه داستان را بازگو می‌کند در حالیکه او جک را به خاطر اعمالش سرزنش و نفرین می‌کند. در ادامه یک زیردریایی را می‌بینید که به اطراف لاشه‌ی هواپیمای سقوط کرده می‌آید و ناگهان توسط اسپلایسر‌هایی که هر کدام در یک زیردریایی کوچک نشسته‌اند، محاصره می‌شود. اسپلایسر‌ها تمام خدمه زیردریایی را کشته و کنترل آن را بدست می‌گیرند.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:,

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *