۰

داستان بازی Spec Ops: The Line

داستان بازی Spec Ops: The Line

داستان بازی Spec Ops: The Line

داستان بازی Spec Ops: The Line

داستان، حول شخصیتی به نام «واکر» می چرخد. کاپیتان واکر داستان ما اشتباهی انجام داده است و باید برای این اشتباه بزرگ جزای خاص خود را دریافت کند. او در حین بازی دوستان و یاران خود را به صورت فجیهی از دست می دهد و اثرات روحی بدی در او میگذارد و همیشه خود را در جهنمی سوزان می بیند که خود با پاهای خود وارد آن شده است ولی هرگز نمیتواند از این جهنم بیرون بیاید برای همین در آخر بازی هم مشاهده میکنیم که او برای خنک شدن دل خود، چندین سرباز آمریکایی را به گلوله می بندد و به نحوی آنان را از دبی بیرون می اندازد. کاپیتان واکر جلوی یک آینه ایستاده است و در حالی که تفنگ را برروی تصویر سر خود بر روی آیینه نشانه رفته است به آن شلیک میکند تا خود از خود انتقام بگیرد. او در این جنگ فرزندانی را یتیم کرد، زنانی را بیوه کرد و خانواده هایی را در خانهایشان با بمب های فسفری با خاک یکسان کرد. او حال خون میلیون ها میلیون انسان بی گناه را گرفته است و دبی را از عرش به فرش کشانده و به یک بیابان متروکه تبدیل کرده است. حال خود مانده و خودش، کسی جز واکر نمیتواند از واکر انتقام بگیرد. ولی او یک مامور بود و باید از مافوق خود اطاعت میکرد.

اواسط بازی و بعد از چندین ساعت کشت و کشتار به جایی میرسید که به نظر میرسد پایگاه نظامی دشمن است. برای رسیدن به هدفتان مجبور هستید از وسط آن عبور کنید. درست زمانی که شاید فکر کنید حوصلتان از کشتن این همه سرباز سر خواهد رفت ناگهان Walker، شخصیت اول بازی، به یکی از هم تیمی هایش اشاره میکند که خمپاره حاوی فسفرهای سفید را آماده کند تا به کمک آن دشمنان را از بین ببرید و اینگونه کارتان راحت تر شود.

دوربین به آسمان فرستاده میشود، شما محل برخورد موشکها را مشخص میکنید و سپس فسفرهای سفید روی سر دشمنان فرود می آید. اما نکته عجیبی وجود دارد. بازتاب چهره Walker روی صفحه نمایش نشان داده میشود. گویی سازندگان قصد دارند پیامی به شما برسانند.

داستان بازی Spec Ops: The Line

داستان بازی Spec Ops: The Line

بعد از اتمام شلیک موشک ها بازی شما را مجبور میسازد از میان خرابه هایی که خودتان باعث آن شده اید عبور کنید. سربازانی را می بینید که بدنشان سوخته است، یکی پایش را از دست داده و با اینکه میداند آخرین لحظات عمرش است اما باز هم خود را به گوشه ای می کشاند تا شاید از دید شما و گلوله هایی که احتمال دارد به او بزنید پنهان شود. شاید بخواهید قضیه را اینگونه توجیه کنید که این جنگ است و آنها هم آدم بدهای داستان هستند. اما به سرعت می فهمید که اشتباه کرده اید.

ناگهان یکی از سربازان که آخرین نفس هایش را میکشد، توجه شما را به خود جلب میکند. با صورتی سوخته سر خود را بالا می‌آورد، از شما میپرسد «چرا؟ … ما داشتیم کمک میکردیم…» و به گوشه ای اشاره می کند و می میرد. در واقع اینها سربازانی بودند که مسئولیت حفاظت از شهروندان بیگناه را داشتند و برای همین آنها را در اتاقی جمع کرده بودند. اتاقی که شما با تصمیم خودتان برای راحتی خودتان با فسفرهای سفید خرابش کردید.

حالا Walker به اتاق میرود و جنازه های سوخته افراد بیگناه را میبیند. اینجاست که یکی از صحنه های دراماتیک سال ۲۰۱۲ رخ میدهد. کودکی در آغوش مادرش و در حالی که مادر دستش را روی چشمان دخترش گذاشته تا شاهد صحنه های دلخراش نباشد، سوخته است و استخوان های صورتش پیداست. ناخوداگاه به لحظه ای که موشک ها را پرتاب می کردید می افتید و تصویر Walker را روی صفحه نمایش به یاد می آورید. دیگر باید پیام سازندگان بازی را به خوبی فهمیده باشید. تمام این جنایت‌ها تصمیم خود Walker یا بهتر بگویم کار خود شما بود.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *