داستان بازی Hades
پرسفونه دچار تردید شده بود که شاید علت پنهانکاری نیکس و هیدس این بوده که میخواستند او از سر راهشان کنار برود. اما زگریوس اعتقاد داشت که علتش این نیست. بعد از چند بار دیدار، پرسفونه از زگریوس خواست برای حفاظت از جان هردویشان و از ترس المپیوس و جنگی که ممکن بود در صورت آشکار شدن رابطهی او و هیدس بین دنیای زیرزمینی و المپیوس در بگیرد، دیگر به دیدارش نیاید چراکه ممکن است این دیدارهای مکرر جادوی نیکس را دچار مشکل کند و راز آنها فاش شود. زگریوس از او خواست که با او به سرزمین هیدس برگردد اما پرسفونه ادعا کرد که همینجا حالش خوب است. زگریوس پرسید پس تکلیف او، نیکس، سربروس و حتی هیدس چیست؟
پرسفونه گفت اینطوری برای همه بهتر است، از طرفی هرحسی که بین هیدس و او بوده حتما تا بهحال ازبین رفته است اما زگریوس اعتقاد داشت که هیدس هنوز هم او را دوست دارد و گفت که برای اثبات حرفش حاضر است مدرک بیاورد. اینبار بعداز مرگ، نزد استاد خود آکیلیس رفت و از او یاری خواست. سپس به کمک او پنهانی وارد اتاق پدرش شد. با وجود آنکه هیدس ارباب زیرزمین و ثروتهای آن بود، اما اتاقی بسیار ساده داشت. حتی لباسهایش نیز چند دست شنل شبیه بههم بودند که در طی ساعات کاری میپوشید. بالاخره زگریوس آنچه را که بهدنبالش آمده بود روی میزی در کنار بستر پدرش پیدا کرد. نقشی از مادرش پرسفونه با لباسهایی به رنگ سرخ و تاجی از زیتون بر سرش. عکسی که مشخص بود مدتهاست در آنجا قرار داشته است. در دیدار بعدی، زگریوس دربارهی این عکس به مادرش گفت و از او پرسید که آیا به پدرش علاقهای داشته؟ پرسفونه پاسخ داد بله، بعد از مدتی زندگی با او عاشقش شده ولی شک دارد که حتی باوجود همهی اینها، بازگشت به دنیای زیرین عواقب خوشی داشته باشد. پیش از آنکه بتوانند به نتیجهای برسند، استیکس باری دیگر جان زگریوس را میگیرد.
دفعهی بعد که زگریوس برای خروج از دنیای زیرین با پدرش روبهرو میشود، بازهم مثل هربار او را بابت پنهانکاریش سرزنش میکند اما در ادامه گفت که درکش میکند. علت کارها و تصمیمات غلط هیدس این بود که به پرسفونه علاقه داشت و میخواسته از او محافظت کند. اینبار برخلاف همیشه، هیدس حرفش را قبول کرده و درکمال تعجب، اجازه میدهد زگریوس عبور کند. اما به او میگوید که هرکسی باعث شود پرسفونه به خطر بیفتد، با تمام خشم ارباب جهنم روبهرو خواهد شد، حتی اگر آن کس زگریوس باشد!!!
وقتی که زگریوس بالاخره به باغچهی مادرش رسید، دید مادرش دارد آنجا را به قصد بازگشت به هیدس ترک میکند. بدین ترتیب آندو سوار قایق کرون شده و راهی دنیای زیرزمینی میشوند. زگریوس متعجب بود که چطور برای مدتی اینچنین طولانی در دنیای بالا زنده مانده که پرسفونه میگوید علتش این است که رود استیکس بخشی از دنیای زیرین است. آنها مدتی بعد به عمارت هیدس رسیدند. زگریوس با خجالت گفت که نمیداند چطور بدون مردن میتواند از دروازه عبور کند. پرسفونه خندید و صدا زد:
«به نام ملکه پرسفونه باز کنید»
بالاخره پرسفونه و هیدس بعد از سالها در باغ عمارت که سابقا متعلق به پرسفونه بوده، باهم روبه رو شدند. در ادامه هیدس از هر دو عذرخواهی میکند و از زگریوس میخواهد که برای کشف نقاط ضعف سدهای دفاعی دنیای زیرین به فرارهایش ادامه دهد.
داستان بازی Hades
پیشنهاد ملکه، جشنی در عمارت ترتیب داده و از همهی المپیوس دعوت شد تا بالاخره اختلافات حل شود. در مراسم، پرسفونه گفت که او و هیدس عاشق یکدیگرند و بعد از سالها وقتی زگریوس خواست که با خانواده آشنا شوند، به بهانهی خروج از هیدس با المپیوس ارتباط برقرار کرده و حالا همه اینجا هستند. در ادامه برای راضی کردن دمتر، گفت هرکسی که دانهای از انارهای دنیای زیرین را بخورد، تا 6 ماه نمیتواند از آنجا خارج شود. بعدها وقتی زگریوس پرسید که اصلا کسی این حرفها را باور کرده یا نه، پرسفونه گفت که این جشن بیشتر بهانهای برای حل اختلافات بوده است. آنها یک خانواده هستند و همانطور که زگریوس خودش قبلا به او گفته بود، مهم این است که در کنار هم بمانند.
کلیت داستان بازی همین است، البته ممکن است ترتیب دیدار با خدایان و پیامهایشان متفاوت باشد، یا نوع رابطهی زگریوس و تاناتوس بسته به اختیار بازیکن، ممکن است عاشقانه شود.
منبع : https://t.me/GameNewNews