۰

داستان بازی Hades به صورت کامل

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

ابتدای داستان، از زبان «زگریوس» می‌شنویم که داستان خودش، به «هیدس» ارباب دنیاهای زیرزمینی مربوط است.

در سکانس بعدی، زگریوس را می‌بینیم که به پدرش می‌گوید قصد دارد دنیای زیرین را ترک کند و بعد از عمارت هیدس بیرون می‌رود. در دخمه‌ی بعدی، به نام هیدس ندا داده و پذیرای پیام المپیوس می‌شود. پیام از «آتنا» الهه‌ی خرد و دختر «زئوس» است. او که توسط «نیکس» از ماجرا مطلع شده بود، می‌گوید که مطمئن خواهد شد بقیه‌ی المپیوس نیز در فرار از چنان مکان مزخرفی از او حمایت کرده و خودش به عنوان اولین حامی و برای کمک به او هدیه‌ای می‌فرستد.

از اینجا به بعد زگریوس باید دخمه‌به‌دخمه از تارتاروس عبور کند و با سایه‌ها، هیولاها و غول‌هایی که هیدس برای متوقف کردنش اجیر کرده مبارزه کند. گاه‌گاهی زگریوس از طریق سایه‌ها و ارواحی که در سرزمین زیرین پرسه می‌زنند از شایعات و اخبار آگاه می‌شود. در دخمه‌های بعدی، همانطور که آتنا پیش‌تر قول داده بود، بقیه‌ی المپیوس هم برای او پیام می‌فرستند. ابتدا «دایونایسوس» پسر زئوس و خدای شراب وارد می‌شود که زگریوس را «زگ‌من» صدا می‌زند و می‌گوید که برای پیوستن به آن‌ها چه‌قدر دیر کرده!

سپس به او هدیه‌ای ارزانی می‌کند. پیام بعدی از «اریس» پسر زئوس و خدای جنگ است که روحیه‌ی مبارز زگریوس را ستایش ‌می‌کند، هرچند معتقد است برای کسی که در خود جهنم بزرگ شده چیز عجیبی نیست! در پایان نیز به زگریوس هدیه‌‌ای می‌دهد. بعد با پیام زئوس مواجه می‌شود که به او می‌گوید او خانه‌ی دیگری برای هیدس دارد، آن‌هم در المپ و حفاظت خودش را برای زگریوس می‌فرستد. بعد از آن با «پوسایدون» مواجه می‌شود که پیشنهاد می‌دهد برای راحت‌تر شدن فرار زگریوس سروصدا به پا کند. بعد از آن با «آرتمیس» ملاقات می‌کند که می‌گوید با دیگر المپیوس فرقی دارد و آن‌هم این است که شکار نیروی پیش‌برنده‌ی اوست و باشد که نیروی شکار همراه زگرویس شود.

داستان بازی Hades

در دخمه‌های بعدی، با «کَرون» روبه‌رو می‌شود که به او هشدار می‌دهد در مقابلش خطرهایی وجود دارد که حتی شاهزاده‌ی دنیای زیرین نیز به آن آگاهی ندارد. بالاخره، در آخرین دخمه‌ی تارتاروس، با «مگرا» یکی خواهران سرنوشت روبه‌رو می‌شود. زگریوس تلاش می‌کند تا با صحبت کردن مگرا را از مبارزه منصرف کند اما او می‌گوید که ترجیح می‌دهد دشمن او باشد تا لرد هیدس. جنگ سختی در ‌می‌گیرد که دو حالت ممکن است رخ دهد. یا زگریوس می‌میرد و به عمارت هیدس بازگردانده می‌شود که با استقبال «هایپنوس» خدای خواب، یکی از پسران نیکس مواجه شده و مورد شماتت پدرش قرار می‌گیرد و باز تلاش می‌کند فرار کند یا در حالت دوم، با شکست مگ، بالاخره از تارتاروس خارج شده به آسفودل می‌رود.

سرزمین آسفودل زمانی سرسبز بود، اما حالا از شعله‌های «فلگثون» یکی از پنج‌رود سرزمین هیدس، رود سوزانی که گرمای بیش‌از‌حدش حتی آنانی را که در گرم‌ترین مکان‌ها زندگی می‌کردند هم سریعا نابود می‌کند، پر شده بود. یکی از دلایلی که انسان‌ها باید با‌هم مهربان باشند، این است که امکان دارد بعد از زندگی کوتاهشان، تا ابدیت در آسفودل باهم زندانی شوند.

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

زگریوس از چند دخمه‌ می‌گذرد، سپس با پیامی از آرتمیس مواجه می‌شود که او را به خاطر نداشتن هنر ظریف و دقیق شکار و خشونت بی‌جا سرزنش کرده و بعد با پیامی از اریس، او را برای بی‌رحمی‌اش در نابود کردن دشمنان، ستایش می‌کند. به محض ورود به آسفودل صدای وحشتناک هیدس به زگریوس هشدار می‌دهد که از ورود به آسفودل پشیمان خواهد شد. اکنون که زگریوس از رود سوزان فلگثون عبور کرده، باید با دشمنی بسیار وحشتناک مواجه شود، دشمنی که با خونسردی منتظر زمان مناسبی برای حمله است. در دیدار بعدی زگریوس و کرون، او پیامی از دایونایسوس دریافت می‌کند. چند دخمه‌ی بعد، زگریوس برای عمو و عموزاده‌اش، زئوس و اریس پیشکشی می‌برد، زئوس در ازای آن به او لطف کرده و تضمین می‌کند که اریس پیشتیبانش خواهد بود.

 در حین عبور از برزخ، زگریوس به اقامتگاه «ارودیکه» می‌رسد. ارودیکه از او استقبال کرده و از علت حضورش می‌پرسد که زگریوس بنابر عادت، جواب می‌دهد که به برای کاری اداری باید از آسفودل خارج شده و از «هایدرای اسخوانی» هیولای شش‌سری که در حقیقت بقایای «هایدرای لرنیان» است، بگذرد. ارودیکه به او هدیه‌ای داده و روانه‌اش می‌کند. او در بین مسیر با بعضی از ابزارهای «دیدالوس» مواجه می‌شود. بعدها وقتی که به عمارت هیدس بازگشت، از «آکیلیس» در مورد او می‌پرسد و می‌فهمد که او معماری‌ است که به بازسازی سرزمین هیدس گمارده شده است.

در آسفودل برای اولین بار با «آفرودیت» مواجه شده که برای کمک به زگریوس به او هدیه‌ای می‌دهد. او بعدتر با پوسایدون، اریس و حتی با «هرمیس» هم دیدار می‌کند. در آسفودل، زگریوس برای اولین بار وارد یکی از دروازه‌های آشوب شده و با «کی‌آس» دیدار می‌کند. کی‌آس به او هدیه‌ای داده و می‌گوید المپیوس ضعیف شده و از زگریوس می‌خواهد که سلامش را به خدایان برساند.

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

در این بین ما فلش‌بکی میبینیم به ابتدای داستان، یعنی زمانی که زگریوس برای اولین بار از هویت مادر واقعی‌اش مطلع شد. زگریوس همیشه از سکوت و سردی پدرش ناراضی بود. سوالاتی که از او درمورد خودش می‌پرسید بی‌جواب می‌ماند، برای همین از هایپنوس، خدای خواب می‌خواهد که جادو کرده و همه‌ی اهالی عمارت هیدس به جز خودش را بخواباند. در نیمه‌‌ی شب، زگریوس به اتاق کار پدرش رفته و شروع به گشتن می‌کند. همه چیز در آن اتاق یافت می‌شد به جز نامی از زگریوس؛ گویی که اصلا وجود خارجی ندارد.

 تا اینکه نامه‌ای با دست خطی نا‌آشنا پیدا کرد، نامه‌ای که توسط فردی به نام «پرسفونه» نوشته شده و در آن خطاب به هیدس گفته بود که دیگر نمی‌تواند آن‌جا زندگی کند و قصد دارد هیدس را ترک کند، حتی اگر این کار باعث مرگش شود. پرسفونه نوشته بود که به المپیوس باز نمی‌گردد و می‌رود در باغچه‌ای نزدیک دریا زندگی کند، چرا که اگر پرسفونه متعلق به جایی باشد، همین مکان مابین آسمان و جهنم است. در‌آخر از او خواسته بود که حواسش به «سربروس» باشد.

اینجا بود که زگریوس متوجه می‌شود مادرش «نیکس» نیست و پدرش تمام عمرش را به او دروغ گفته است. ابتدا به سراغ نیکس می‌رود. نیکس می‌گوید که هیچ وقت قصد صدمه‌زدن به او را نداشته و این پنهان‌کاری فکر او نبوده است. بعد زگریوس به سراغ پدرش می‌رود. در این حین فلش‌بک تمام شده و برمی‌گردیم به ادامه‌ی داستان.

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

بالاخره زگریوس با هیولای هایدرا مواجه می‌شود، هیولای شش‌سری که هرکدام از سر‌ها توانایی خاص خودش را دارد. جنگ سختی در ‌می‌گیرد. اگر بتواند او را شکست دهد، به طبقه‌ی بالاتر یعنی «الیسیوم» می‌رود، در غیر این صورت زگریوس می‌میرد و به عمارت هیدس بازمی‌گردد.

به محض ورود به الیسیوم (بهشت هیدس) مکان سرسبزی که مخصوص ارواحی است که حقیقتا قهرمانان بوده‌اند، صدای رعب‌آور هیدس به زگریوس اخطار می‌دهد که این پیروزی کوتاه است. در ابتدا زگریوس از رود «لِته» گذشته و وارد الیسوم می‌شود، رود لته رودی است که ارواح ساکن الیسیوم قبل از تولد دوباره و برای فراموشی تمامی خاطراتشان از آن می‌نوشند. سرزمین الیسیوم سرزمین سبزی است که با تمام دیگر مناطق هیدس متفاوت است. بعد از عبور از چند دخمه، زگریوس وارد سیاهچالی به نام «آزمون خدایان» می‌شود. در این دخمه دو خدای المپیوس برای زگریوس هدایایی می‌فرستند. اینجا زگریوس دچار تردید خواهد شد، چرا که هر کدام را انتخاب کند، خشم خدای دیگر، گریبانش را خواهد گرفت. اگر بتواند در مقابل هجوم نیروهای خدای خشمگین دوام بیاورد، می‌تواند از هدایای هردو خدا بهره‌مند شود. در یکی از دروازه‌های ورودی الیسیوم، آستریوس منتظر ورود زگریوس است، بعد از جنگی سخت، «میناتور» به تحسین شاهزاده‌ی دنیای هیدس پرداخته و به او می‌گوید که بعدتر با هم روبه‌رو خواهند شد. بعد از عبور از الیسیوم و مواجه با «پاتروکلوس» و دریافت هدیه‌ای از او، وارد آخرین دخمه‌ی الیسیوم می‌شود. آستریوس و «تسئوس» قهرمان منتخب الیسیوم، که در حیاتشان در زمین، دشمن یکدیگر بودند حالا با کمک یکدیگر سعی می‌کنند زگریوس را متوقف کنند. اگر زگریوس بتواند آن‌ها را شکست دهد، از الیسیوم خارج شده و به دروازه‌ی خروج از هیدس می‌رسد.

نگهبان این دروازه، همان سگ جهنمی یعنی «سربروس» است که توسط هیدس مأمور نگهبانی از دروازه شده است. هرکسی را که فرار کند درسته قورت می‌دهد. ولی سربروس در حمله به زگریوس تردید دارد. زگریوس برای راضی کردن او، در پی یافتن «کیسه‌ی ستیر» که همان غذای مورد علاقه‌ی سربروس است، با کمک کرون و پرداخت رشوه به او به درون معبد «استیکس» برمی‌گردد. در معبد پیشکش‌ها و پیام‌های بسیاری از المپیوس وجود دارد که یکی از آن‌ها، هدیه‌ای آمرزیده شده توسط دو خدای آیرس و آرتمیس، به اسم «تیغه‌های شکار» می‌باشد. زگریوس بعد از به‌دست آوردن کیسه‌ی ستیر با کمک آرتمیس از دروازه خارج شده و بالاخره به دنیای بالا وارد می‌شود، جایی که لرد هیدس خودش شخصا منتظر اوست.

هیدس که فکر نمی‌کرد زگریوس بتواند از سد همه‌ی مبارزانش بگذرد، خودش شخصا برای برگردان او می‌رود. زگریوس با دیدن پدرش می‌گوید که فکر نمی‌کرده که در آن‌حدی باشد که پدرش از کلاهخود ظلمات خودش استفاده کند. هیدس در جواب می‌گوید که چه‌قدر از دنیای روی زمین بدش ‌می‌آید و آسمان و دریا متعلق به المپیوس است و با وجود رابطه‌ی خویشاوندی میان خودشان و المپیوس، هیچ‌گاه واقعا خانواده‌ نبودند. در اینجا زگریوس به یاد حرفی از پدرش می‌افتد که به او گفته بود تنها خانواده‌ی زگریوس، هیدس و مرگ است که باید به آن‌ها عادت کند. زگریوس به پدرش می‌گوید که دست از غر‌ زدن برداشته و به او اجازه‌ی عبور دهد.

هیدس جواب می‌دهد که زگریوس فرزند قدر‌نشناسی است که ارزش ملایمت پدرش را نمی‌داند. از تایتان‌ها حرف می‌زند و می‌گوید که خودش هم روزی با برادرانش مقابل والدینشان ایستاده‌اند. اینکه زگریوس او را ظالم می‌داند، دلیلش این‌ است که به دنبال کسی برای تنفر می‌گردد. بعد از این بالاخره جنگ میان دو خدا، پدر و پسر آغاز می‌شود. زگریوس به سختی لرد هیدس را شکست می‌دهد. در آخرین لحظه هیدس از او درخواست می‌کند که اگر مادرش، پرسفونه را پیدا کرد، به او بگوید که حال سربروس خوب است. وقتی زگریوس می‌پرسد علت رفتن مادرش چه بوده، هیدس جواب می‌دهد هیچ راه‌ فراری نیست و بعد می‌میرد و به دنیای زیرین باز ‌می‌گردد.

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

زگریوس به دنبال یادداشت مادرش، روی زمین حرکت کرده، از میان جنگل و کنار دریا می‌گذرد تا می‌رسد به باغچه‌ای در یونان که پرسفونه در آن سکونت می‌کند. پرسفونه که خبر از وجود فرزندش نداشته و فکر می‌کرده زگریوس در حین تولد مرده‌ است، در ابتدا خشمگین با او برخورد می‌کند و وقتی باور کرد زگریوس فرزند خود اوست، به گریه می‌افتد. زگریوس علت این‌که پرسفونه فرزندش را ترک کرده می‌پرسد و مادرش توضیح می‌‌دهد که از آنجا که زگریوس مرده به‌دنیا آمده، تصورش را هم نمی‌کرده که او زنده باشد و با خشم می‌پرسد چرا هیدس یا نیکس چیزی به او نگفته‌اند. زگریوس گفت پدرش هیچ حرفی از پرسفونه نزده و تنها چیزی که در آخرین لحظه به او گفته این است که به پرسفونه بگوید حال سربروس خوب است.

پس از مدتی حال زگریوس بد می‌شود. ابتدا فکر می‌کند به خاطر آب‌وهوا و خستگی‌ است اما مادرش توضیح می‌دهد که زگریوس نیز همانند پدرش هیدس، به دنیای زیرین وابسته است و نمی‌تواند مدت زیادی روی زمین دوام بیاورد. زگریوس که روبه‌ مرگ بود به مادرش قول می‌دهد که بازهم فرار خواهد کرد و به دیدنش خواهد آمد و بالاخره «استیکس» جانش را می‌گیرد.

در ادامه، روح زگریوس به تارتاروس برمی‌گردد. در عمارت هیدس، زگریوس با پدرش روبه‌رو می‌شود. هیدس تظاهر می‌کند که هیچ اتفاقی نیوفتاده و همه‌چیز به همان روال قبل از فرار زگریوس است. زگریوس ابتدا به دیدار آکیلیس رفته و از مادرش می‌گوید. اینکه مادرش اصلا شبیه به پدرش نیست و رفتارش تا‌حدی مثل آکیلیس است. حتی می‌گوید که بودن روی زمین، چه‌قدر عذاب‌آور بوده است. در راه رفتن به دیدار نیکس، کنار «اروفئوس» ایستاده و از «ارودیکه» برایش می‌گوید و به او توصیه می‌کند که سعی کند دل همسرش را به دست‌آورد تا دوباره بتوانند باهم باشند. بالاخره نزد نیکس می‌رسد و داستان را برایش بازگو می‌کند. سپس از او می‌پرسد که چرا در مورد مرگ اجتناب‌ناپذیر زگریوس در دنیای بالا چیزی نگفته است. نیکس جواب می‌دهد که از این مورد اطلاعی نداشته و قدرتی که سرنوشت زگریوس و پدرش را به دنیای زیرین گره زده، حتی از قدرت نیکس هم بیشتر است. بعد می‌پرسد اگر واقعیت را می‌دانسته بازهم به دیدار پرسفونه می‌رفته یا نه، که جواب زگریوس مثبت است. نیکس به او می‌گوید دراین‌صورت باید عزمش را جزم کرده و مانند انسان‌های فانی به تلاش ادامه دهد. زگریوس بارها فرار می‌کند تا بتواند اندک مدتی را با مادرش سپری کند. در طی این زمان، می‌فهمد که ماجرا این‌طور بوده:

داستان بازی Hades

سال‌ها قبل وقتی که قرعه‌ی حاکمیت بر جهان زیرین به نام هیدس افتاد، خواهران سرنوشت پیش‌بینی کردند که هیدس، خدایی که زمانی روی زمین زندگی می‌کرده و حالا حاکم جهان زیرزمینی شده، هرگز وارثی نخواهد داشت. از طرفی، پرسفونه که از جو المپیوس و رفتار سخت‌گیر مادرش «دِمِتِر» ناراضی بود، قصد داشت المپیوس را ترک کند. زئوس که گویا از این تصمیم پرسفونه آگاه بوده و قصد داشت بابت نتیجه‌ی قرعه‌کشی از هیدس دلجویی کند، بدون اطلاع المپیوس، پرسفونه را به او داد. پرسفونه که از قبل نقشی از چهره‌ی هیدس دیده و از اخلاق متفاوت او نسبت به برادرانش خوشش آمده بود با رضایت خودش رفت اما هیدس از کار زئوس، ناراضی بود، چون پرسفونه ملکه‌ی او بود، نه یک پیشکشی!!!

از طرفی بعد از رفتن پرسفونه، دمتر به قدری خشمگین شد که زمین را تبدیل به بیابانی خشک کرد. حتی وقتی که در یکی از دخمه‌های آسفودل پیامی برای زگریوس فرستاده بود، گفت خودش و هیدس هردو فرزندانشان را از‌دست داده‌اند، با این تفاوت که زگریوس از هیدس فرار کرده ولی دخترش هرگز امکان نداشته چنین کاری کرده باشد. زندگی در دنیای زیرزمینی برای پرسفونه راحت نبود، اما مهربانی‌های نیکس و پسرانش، وجود سربروس و حتی رفتار آرام هیدس به مرور باعث شد پرسفونه به زندگی در آنجا عادت کند و درنهایت عاشق هیدس بشود. بعد از بارداری پرسفونه، هیدس و نیکس درمورد پیش‌بینی خواهران سرنوشت با او صبحت کردند و گفتند که امیدی به زنده ماندن بچه ندارند. وقتی که پسرش زگریوس مرده به‌ دنیا آمد، طاقت پرسفونه طاق شد و با کمک نیکس، از دست هیدس و المپیوس فرار کرد. او در باغچه‌ای ساحلی در یونان پنهان شد و با جادوی نیکس توانست خودش را مخفی نگه دارد. از طرفی نیکس، با تمام قدرتش و در طی پروسه‌ای طولانی بالاخره زگریوس را به زندگی بازگرداند اما هیدس که نگران سلامت پرسفونه و خشم دمتر بود، ترجیح داد زنده‌ بودن زگریوس را از همه حتی پرسفونه پنهان کند. این‌گونه بود که زگریوس با این باور که مادرش نیکس است، بزرگ شد و حتی زمانی هم که برای فرار از المپیوس کمک خواست، چیزی در مورد هدف حقیقی‌ و هویت مادرش نگفت.

داستان بازی Hades

داستان بازی Hades

پرسفونه دچار تردید شده بود که شاید علت پنهان‌کاری نیکس و هیدس این بوده که می‌خواستند او از سر راهشان کنار برود. اما زگریوس اعتقاد داشت که علتش این نیست. بعد از چند بار دیدار، پرسفونه از زگریوس خواست برای حفاظت از جان هردویشان و از ترس المپیوس و جنگی که ممکن بود در صورت آشکار شدن رابطه‌ی او و هیدس بین دنیای زیرزمینی و المپیوس در بگیرد، دیگر به دیدارش نیاید چراکه ممکن‌ است این دیدارهای مکرر جادوی نیکس را دچار مشکل کند و راز آن‌ها فاش شود. زگریوس از او خواست که با او به سرزمین هیدس برگردد اما پرسفونه ادعا کرد که همینجا حالش خوب است. زگریوس پرسید پس تکلیف او، نیکس، سربروس و حتی هیدس چیست؟

پرسفونه گفت این‌طوری برای همه بهتر است، از طرفی هرحسی که بین هیدس و او بوده حتما تا به‌حال از‌بین رفته است اما زگریوس اعتقاد داشت که هیدس هنوز هم او را دوست‌ دارد و گفت که برای اثبات حرفش حاضر است مدرک بیاورد. این‌بار بعداز مرگ، نزد استاد خود آکیلیس رفت و از او یاری خواست. سپس به کمک او پنهانی وارد اتاق پدرش شد. با وجود آن‌که هیدس ارباب زیرزمین و ثروت‌های آن بود، اما اتاقی بسیار ساده داشت. حتی لباس‌هایش نیز چند دست شنل شبیه‌ به‌هم بودند که در طی ساعات کاری می‌پوشید. بالاخره زگریوس آنچه را که به‌دنبالش آمده بود روی میزی در کنار بستر پدرش پیدا کرد. نقشی از مادرش پرسفونه با لباس‌هایی به رنگ سرخ و تاجی از زیتون بر سرش. عکسی که مشخص بود مدت‌هاست در آنجا قرار داشته است. در دیدار بعدی، زگریوس درباره‌ی این عکس به مادرش گفت و از او پرسید که آیا به پدرش علاقه‌ای داشته؟ پرسفونه پاسخ داد بله، بعد از مدتی زندگی با او عاشقش شده ولی شک دارد که حتی با‌‌وجود‌ همه‌‌ی این‌ها، بازگشت به دنیای زیرین عواقب خوشی داشته باشد. پیش از آن‌که بتوانند به نتیجه‌ای برسند، استیکس باری دیگر جان زگریوس را می‌گیرد.

دفعه‌ی بعد که زگریوس برای خروج از دنیای زیرین با پدرش روبه‌رو می‌شود، بازهم مثل هربار او را بابت پنهان‌کاریش سرزنش می‌کند اما در ادامه گفت که درکش می‌کند. علت کارها و تصمیمات غلط هیدس این بود که به پرسفونه علاقه داشت و می‌خواسته از او محافظت کند. این‌بار برخلاف همیشه، هیدس حرفش را قبول کرده و درکمال تعجب، اجازه می‌دهد زگریوس عبور کند. اما به او می‌گوید که هرکسی باعث شود پرسفونه به خطر بیفتد، با تمام خشم ارباب جهنم روبه‌رو خواهد شد، حتی اگر آن کس زگریوس باشد!!!

وقتی که زگریوس بالاخره به باغچه‌ی مادرش رسید، دید مادرش دارد آن‌جا را به قصد بازگشت به هیدس ترک ‌میکند. بدین ترتیب آن‌دو سوار قایق کرون شده و راهی دنیای زیرزمینی می‌شوند. زگریوس متعجب بود که چطور برای مدتی این‌چنین طولانی در دنیای بالا زنده مانده که پرسفونه می‌گوید علتش این است که رود استیکس بخشی از دنیای زیرین است. آن‌ها مدتی بعد به عمارت هیدس رسیدند. زگریوس با خجالت گفت که نمی‌داند چطور بدون مردن می‌تواند از دروازه عبور کند. پرسفونه خندید و صدا زد:
«به‌ نام ملکه پرسفونه باز کنید»

بالاخره پرسفونه و هیدس بعد از سال‌ها در باغ‌ عمارت که سابقا متعلق به پرسفونه بوده، باهم روبه رو شدند. در ادامه‌ هیدس از هر دو عذر‌خواهی می‌کند و از زگریوس می‌خواهد که برای کشف نقاط ضعف سد‌های دفاعی دنیای زیرین به فرار‌هایش ادامه دهد.

داستان بازی Hades

پیشنهاد ملکه، جشنی در عمارت ترتیب داده‌ و از همه‌ی المپیوس دعوت شد تا بالاخره اختلافات حل شود. در مراسم، پرسفونه گفت که او و هیدس عاشق یکدیگرند و بعد از سال‌ها وقتی زگریوس خواست که با خانواده‌ آشنا شوند، به بهانه‌ی خروج از هیدس با المپیوس ارتباط برقرار کرده و حالا همه‌ اینجا هستند. در ادامه برای راضی کردن دمتر، گفت هرکسی که دانه‌ای از انارهای دنیای زیرین را بخورد، تا ۶ ماه نمی‌تواند از آنجا خارج شود. بعد‌ها وقتی زگریوس پرسید که اصلا کسی این حرف‌ها را باور کرده یا نه، پرسفونه گفت که این جشن بیشتر بهانه‌ای برای حل اختلافات بوده است. آن‌ها یک خانواده هستند و همانطور که زگریوس خودش قبلا به او گفته بود، مهم این است که در کنار هم بمانند.

کلیت داستان بازی همین است، البته ممکن است ترتیب دیدار با خدایان و پیام‌هایشان متفاوت باشد، یا نوع رابطه‌ی زگریوس و تاناتوس بسته به اختیار بازیکن، ممکن است عاشقانه شود.

منبع : https://t.me/GameNewNews

برای مطالعه بیشتر داستان بازی ها در کنترل امجی حتما به صفحه دسته بندی آن مراجعه کنید.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *