دنیل پلین ویو یکی از پیچیده ترین و تاریکترین شخصیت های تاریخ سینماست. شخصیتی که وامدار “جیمز راس” از رمان “نفت” است که خود بر اساس سرمایه دار واقعی، “ادوارد دوهنی” میباشد. پلین ویو مردی منزوی معرفی میشود که مشکلی با سکوت و درعینحال واهمهای از سخنان جنجالی و عجیب خود ندارد. هاله ای از جنون پشت کاراکتر او وجود دارد و مخاطب همواره انتظار برخی اعمالی که میبیند را از او ندارد. او کسی است که به همهچیز به عنوان ابزاری برای پیشبرد نقشه های حریصانه اش نگاه میکند و در عین حال ناامیدی تمام شخصیت او را فراگرفته است. شاید همين ویژگی او موجب بی حد و مرز بودن اعمال او میشود. او که یک خداناباور است برای دستیابی به خواستهاش، حاضر به حضور در کلیسا و اعتراف به گناهانش میشود! پلین ویو با اکراه پسر یتیمی را به فرزندی می گیرد. زیرا برای همدردی مردم و فروش او مزایایی به همراه دارد.
در طول فیلم پلین ویو خود را به عنوان حامی کودکان نشان می دهد و در اواخر فیلم نیز او به آرزوی دیرینه خود نسبت به پسرش اعتراف می کند. به نظر می رسد که او به روش خود خانواده را گرامی میدارد. به عنوان مثال وقتی رقیبش سعی دارد به او بگوید چگونه پسرش را بزرگ کند، او را تهدید به مرگ میکند. همچنین زمانی که به اشتباه فکر میکند برادری دارد، او چهرهی ضعیفتر و متفاوتتری را نمایش میدهد که رازهای درونی خود را برای او فاش میکند.
در پایان فیلم، دنیل “کشیش الی” را می کُشد. وقتی الی به ذات سرمایهداری خود تسلیم میشود، توان مدیریت آن را ندارد. اما پلینویو مدتهاست روح خود را به آن فروخته است. اهمیت صحنهی پایانی، بیشتر به دلیل آتش انتقامی است که در سراسر فیلم لحظه به لحظه بیشتر شعلهور میشود. هدف پلینویو تنها کشتن الی و نابود کردن او از نظر مالی نیست. دنیل می خواست او را از لحاظ معنوی نیز نابود کند. فیلمنامه باورنکردنی توماس اندرسون و بازی بینظیر دنیل دی لوئیس، این کاراکتر را به یکی از ماندگارترین و منحصر به فرد ترین شخصیتها تبدیل کردهاست.
نظرات کاربران