۱۰ حادثه سریال هری پاتر که همهچیز را تغییر دادند
۱۰ حادثه سریال هری پاتر که همهچیز را تغییر دادند
با اینکه بعضیها اعتقاد دارند که تمامی اتفاقات رخ داده در کتاب مهم هستند؛ اما بعضی از این رخدادها دارای این امتیازند که بهعنوان اتفاقات بزرگ و تعیینکننده از آنها یاد شود.
بسیاری از مشکلاتی که هری پاتر با آنها رو به رو شد در واقع نتیجهی تصمیماتی بود که دیگران، حتی قبل از تولد و بزرگ شدن او گرفته بودند. اگرچه هری هم مأموریتهایی داشت و تصمیمهای بسیار دشوار و حیاتیای گرفت.
با این حال اسنیپ، دامبلدور و ولدمورت کسانی هستند که بیشترین نقش را در به وقوع پیوستن این رخدادها داشتند. بسیاری از سریالها حول محور زندگی شخصیتهای فرعی ساخته میشوند تا بعضی از ابهامات داستان رفع شود یا اینکه نشان داده شود که چطور بعضی از تصمیمات عواقب دومینوواری دارد.
حالا به برسی چند رویدادی که به داستان ما شکل دادند میپردازیم:
۱- مرگ آریانا دامبلدور
قبل از مرگ خواهر کوچکترش، آلبوس دامبلدور در راه دستیابی به قدرت پیشتاز بود. آلبوس و گریندلوالد برنامه داشتند که با هم یادگاران مرگ را پیدا کنند، اما همهچیز با کشته شدن آریانا تغییر کرد. مرگ او باعث شد که آلبوس در رفتارش تجدید نظر کند و شیوهای که در پیش گرفته بود را تغییر دهد.
او به زودی جاذبهی قدرت را درک کرد و در بزرگسالی کمی از مزهی قدرت را برای خود نگه داشت اما از جایگاهی در وزارتخانه دوری گزید. در عوض انتخاب کرد که پروفسوری در هاگوارتز و در نهایت مدیر این مدرسه باشد.
۲- اسنیپ پیشگویی را به ولدمورت گفت
اگر اسنیپ این کار را انجام نداده بود، شانس بزرگی برای زنده ماندن لیلی و جیمز پاتر وجود داشت. اسنیپ ولدمورت را مطلع کرد پیشگوییای وجود دارد که فردی برگزیده قرار است او را شکست دهد. اگرچه اسنیپ بسیار دیر متوجه شد که پیشگویی به خانوادهی پاتر هم وصل میشود و این یعنی زندگی لیلی به خطر افتاده است.
اسنیپ مواضعش را هنگامی که ولدمورت تصمیم گرفت لیلی را به قتل برساند عوض کرد. تصمیم اسنیپ برای فاش کردن پیشگویی باعث شد هری در نوزادی یتیم شود و این آغازی برای شروع کار جاسوسی دوجانبهی خودش، اما با وفاداری به دامبلدور، نیز بود.
۳- پیتر پتیگرو رازدار خانوادهی پاتر شد
در واقع سیریوس بلک رازدار اصلی لیلی و جیمز بود، اما بعد از اینکه آنها متوجه شدن سیریوس یک انتخاب بسیار واضح است، سیریوس رازدار را به پیتر پتیگرو تغییر داد. این تصمیم یکی از بدترین تصمیمهایی بود که سیریوس تا به حال گرفته است. بدون اینکه بقیه متوجه شوند که او بعدها قرار است بهشان خیانت کند.
پیتر آدرسی که ولدمورت نیاز داشت را در اختیار او قرار داد تا بتواند به خانهی پاترها وارد شود و این دلیلی بود که خانوادهی هری کشته شدند. حتی دلیل اینکه سیریوس ۱۲ سال را در آزکابان سپری کرد، پیتر پتیگرو بود.
۴- ولدمورت برای بازیابی جسمش از خون هری استفاده کرد
عشق لیلی برای سالهای طولانیای از هری مراقب کرد. با توجه به این موضوع ولدمورت نمیتوانست هری را لمس کند یا اگر این کار را انجام میداد منجر به سوختن خودش میشد. این موضوع بزرگترین سپر مدافع هری در برابر آزار و تعرض فیزیکی ولدمورت بود، اما پیتر پتیگرو باعث شد بعد از بازیابی جسم ولدمورت این موهبت از هری گرفته شود.
درحالی که خون هری در اندامهای ولدمورت جاری بود، او میتوانست هری را لمس کند، اما این موضوع باعث نشد که کشتن هری آسانتر شود!
۵- جانپیچهای ولدمورت
ترس از مرگ باعث شد ولدمورت در پی پیدا کردن راهی باشد که از آن دوری کند. هرکراکسها زندگی جاودان او را تضمین میکردند، حتی اگر جسم او نابود میشد. بهوسیلهی تقسیم کردن روحش و پنهان کردن آن در اشیاء مختلف، ارباب تاریکی همیشه این شانس را داشت که به زندگی برگردد و این باعث میشد که به هدفش که تسلط بر دنیای جادویی بود، برسد.
اگرچه او آگاه نبود که ناخودآگاه هری را هم به یک هورکراکس تبدیل کرده است و این امر سبب میشد ارتباط قویای بین آن دو تا زمانی که یکی از آنها بمیرد، به وجود بیاید. هری بهعنوان یک هورکراکس میتوانست آنچه درون ذهن ولدمورت میگذرد را ببینید، از احساسات او آگاه شود و یا متوجه شود اگر هورکراکس دیگری نزدیکش است.
۶- جنگ وزارتخانه
متاسفانه، تلاش هری برای نجات جان سیریوس به یک تراژدی منتهی شد. مطلع شدن از اینکه سیریوس در وزارتخانه در تلهی ولدمورت گرفتار شده است سبب شد که هری برای نجات جان او مصمم شود. دوستان هری نیز در جریان جنگ با مرگخوران به او ملحق شدند. برای هری متاسفیم، زیرا سیریوس در واقع هیچگاه آنجا نبود و تمام این خاطرات یک تله بودند.
در جریان جنگ وزارتخانه بود که هری برای اولینبار با پیشگویی آشنا شد. هنگامی که اوضاع برای ارتش دامبلدور بد پیش رفت، اعضای محفل ققنوس برای نجات آنها آمدند، اما سیریوس در این نبرد به قتل رسید و هری بار دیگر با فقدان شخصیتی در جایگاه پدرش مواجه شد.
۷- هری خاطرات اسنیپ را تماشا کرد
هنگامی که نبرد هاگوارتز برای ساعتی متوقف شده بود؛ هری این شانس را پیدا کرد که نگاهی به خاطرات اسنیپ، که پاسخ بسیاری از ابهامات بود، بیندازد. هری متوجه عمق دوستی لیلی و اسنیپ، و چگونگی از هم گسیخته شدن این دوستی شد. هری دید که اسنیپ چگونه یک جاسوس دوجانبه شد و دلیل واقعی اینکه چرا دامبلدور به دست او به قتل رسید را فهمید.
حتی هری درنهایت متوجه شد برای نابود کردن هورکراکسی که درون وجود خود اوست و همچین نابود کردن ولدمورت برای به دست او به قتل برسد. سالها بعد هری برای قدردانی و احترام به اسنیپ نام فرزند خود را آلبوس سوروس پاتر گذاشت.
۸- توهین اسنیپ به لیلی
این ماجرا با دعوا بین غارتگران و اسنیپ شروع شد. اگرچه این دعوا مهمترین اتفاق آن روز نبود، زیرا این درگیری در نهایت باعث شد اسنیپ لیلی را با بدترین لفظی که یک ماگلبورن میتواند خطاب شود، خطاب بکند. بعد از این اتفاق اسنیپ تلاش کرد از لیلی عذرخواهی کند، اما لیلی قبول نکرد، زیرا متوجه شد که او باور دارد سایر ماگلزادهها لایق خطاب شدن با القاب ناشایست هستند. اعمال و گفتار اسنیپ سبب به اتمام رسیدن دوستی این دو شد و برگ جدیدی در دفتر سرنوشت آنها را رقم زد.
۹- شکنجهشدن فرانک و آلیس لانگباتم
اگر این اتفاق رخ نمیداد نویل این شانس را پیدا میکرد که در کنار مادر و پدرش بزرگ شود، اما سرنوشت آن دو را به شدت آزار داد. این واقعه باعث شد نویل در کنار مادربزرگش، کسی که بهطور مداوم وی را والدینش مقایسه میکرد، بزرگ شود. مادربزرگش چوبدستی فرانک را به نویل داد به جای اینکه اجازه دهد چوبدستی دیگری نویل را انتخاب کند.
اگرچه او بعدها برای اینکه نویل با مرگخواران مبارزه کرده بود به او افتخار میکرد. این داستان، نکتهای پررنگ را به ما یادآوری میکند که سرنوشت هری و نویل به آسانی میتوانست بسیار تغییر بکند اگر بعضی اتفاقات و تصمیمات در زندگی آنها رخ نمیداد.
۱۰- رون و هرماینی تبدیل به بهترین دوستهای هری شدند
هری بدون دوستهایش احتمالاً نمیتوانست تا آخر مجموعه زنده بماند. رون و هری در همان قطار هاگوارتز با هم ارتباط عمیقی برقرار کردند درحالی که این دو در ابتدا با هرماینی کنار نیامدند، اما بعد از شکستدادن غول، هرماینی عوض جدانشدنی گروه دوستی این سه شد. در طول سالهای تحصیلش، هری به رون و هرماینی اعتماد کرد و از آنها برای پشت سر گذاشتن مشکلات و حتی پیدا و نابود کردن جانپیچها کمک خواست. هوش سرشار هرماینی زندگی هری را بیشمار دفعه نجات داد؛ همچنین رون، او حتی اگر درحال گذراندن بدترین لحظات زندگیش بود، باز هم وفادارترین دوست هری به شمار میآمد. زمانی که این گروه دوستی شکل گرفت، سرنوشت هر سهی آنها تغییر کرد.
منبع : howgwartz
نظرات کاربران