برزرک: هر آنچه باید درباره گریفیث بدانید، توضیح داده شده است
داستان حماسی برزرک نه تنها برای قهرمان داستان یعنی گاتس، مزدور، بلکه رئیس و دوست او که بدترین دشمن شده است، یعنی گریفیث افسانه ای، زمان زیادی را صرف می کند. گاهی گریفیث داستان برزرک را بیشتر از خود گاتز پیش برد، با گریفیث انگیزه، رویاها و نگرش بی رحمانه ای که برای تغییر دنیای اطرافش لازم بود. به طرز غم انگیزی، همه اینها منجر به عذاب و ویرانی بی پایان برای افراد اطراف او شد، اما خوانندگان انکار نمی کنند که تماشای گریفیث را نیز بسیار جذاب کرده است.
یک مطالعه از Berserk حقایق اساسی در مورد شخصیت گریفیث را آشکار می کند، مانند زندگی فروتنانه او در سایه یک قلعه بزرگ قبل از به دست آوردن گروه مزدور خود و استفاده از آن برای جنگیدن در نبردهای سراسر قاره. اما هنوز چیزهای بیشتری برای دانستن درباره گریفیث وجود دارد تا پیچیدگی های اصلی داستان، مانند نقش او در کسوف و تأسیس فالکونیا در قوس داستانی Fantasia. چیزی که طرفداران برسرک بیشتر از همه در مورد گریفیث جالب می دانند این است که چگونه و چرا او این کارها را انجام می دهد و همه چیز درباره او (و روایت خود برسرک) چه می گوید.
گریفیث موقعیت های رهبری را در برزرک زیر و رو می کند
در طول داستان برزرک یک روند خاص پدیدار خواهد شد: براندازی رهبری، با اکثر چهره های اقتدار یا فاسد یا همیشه در اعماق وجود هیولا. استثنائاتی وجود دارد، مانند رودریک که کاپیتان خوشخوش و شریف اسب دریایی است، اما به طور کلی، برسرک پیشنهاد میکند که رهبر بودن به معنای داشتن قدرت است و قدرت داشتن به معنای هیولا بودن است. این روند در اوایل با کنت شروع شد و با اولین شخصیت پدرخوانده گاتز، گامبینو، ادامه یافت، قبل از اینکه گریفیث نمونه اصلی این ایده آل شود. حتی پس از معرفی گریفیث، روند رهبران برانداز با پادشاه میدلند، پدر موزگوس از مقر مقدس، و امپراتور گانیشکا از امپراتوری کوشان ادامه یافت، اما گریفیث قانعکنندهترین نمونه از یک رهبر هیولا باقی مانده است.
در بیرون، همه گریفیث را به عنوان یک شوالیه واقعی با زره درخشان می دیدند و او به عنوان یک فرمانده نجیب، خردمند، دلسوز و شریف ظاهر می شد که می توان به سرنوشت خود میدلند در جنگ علیه تودور اعتماد کرد. گریفیث از هر نظر یک فرمانده مزدور ایدهآل بود، و حتی تا دربار میدلند، بیشتر از همه با پادشاه میدلند، همراه بود و تنها ملکه و تعداد انگشت شماری از مخالفان او را رد کردند. پس از سقوط فورت دالدری، پادشاه میدلند حتی به گریفیث اقتدار واقعی و مقام بلندی در میدلند اعطا کرد، هدایای سخاوتمندانه ای که گریفیث در حالی که جاه طلبی هایش او را در مسیری تاریک تر می برد، انکار کرد. گریفیث از نظر عملکردی یک قهرمان و یک رهبر بزرگ بود، اما در درون، او همیشه هیولایی بود که گاتس، کاسکا و پادشاه میدلند نمیتوانستند او را بپذیرند و آنها این واقعیت را یکی یکی کشف کردند.
داستان برزرک نشان میدهد که فقط کسانی که اراده آهنین و شکم برای فداکاریهای وحشتناک دارند، قدرت رهبر شدن را دارند، به این معنی که رهبران ذاتاً هیولا هستند. گریفیث این روند را با نگرش خودخواهانه و بی رحمانه خود، با جاه طلبی و حرص باورنکردنی خود، او را بسیار فراتر از هر فرمانده معمولی می برد. کارفرمایان مزدور مانند گامبینو فقط در کوتاه مدت فکر میکردند، کار پیدا میکردند و ارتش کوچک خود را تغذیه و تامین میکردند، در حالی که در حلقه اقدامات، هزینهها و پرداختها فعالیت میکردند. گریفیث آینده را میدید، و تنها با پرداخت هزینهای فوقالعاده میتوانست به آنجا برسد، که منجر به صعود او به دست خدا به قیمت تمام گروه گروه هاوک شد. از قضا، این که از آن دسته رهبرانی بود که گروه را تا آنجا پیش برد، باعث شد گریفیث همان رهبر را به سردی خیانت کند.
یکی دیگر از جنبه های گریفیث، عمل گرایی محض اوست که به طرز ناراحت کننده ای با جنبه انسانی تر او برخورد می کند. گریفیث یک شخصیت جذاب در برسرک است، زیرا چندین جنبه برای او دارد که به نظر می رسد از جهاتی با هم تضاد دارند، اما در نهایت همه اینها به هم گره می خورند، با عملگرایی گریفیث که بر جنبه احساساتی او ساییده می شود. پراگماتیسم گریفیث چند بار در داستان برسرک خود را نشان داد که هم به موفقیت او به عنوان یک رهبر و هم به بی رحمی کامل و روش های خودخواهانه او مرتبط بود. گریفیث با همه آرمان گرایی و احساساتی بودنش، می داند که چگونه تمام مسائل شخصی را کنار بگذارد تا بی وقفه کاری را که باید انجام شود، انجام دهد و به همه چیز به عنوان یک ابزار نگاه کند. این نقش کلیدی در تلاش چندین ساله گریفیث برای موفقیت ایفا می کند، از تامین و تامین بودجه ارتش او تا استفاده از خطرناک ترین و در عین حال موثرترین تاکتیک ها هنگام جنگ برای بازپس گیری فورت دالدری از نیروهای متخاصم تودور.
مدیریت گریفیث در تجارت مزدور، جنبه بیگناهتر عملگرایی اوست، در حالی که بیرحمانهترین نسخه، تمایل گریفیث به استفاده از یک بند به نام تخممرغ پادشاه برای احضار دست خدا در روز کسوف است. در آن زمان، گریفیث برای تحقق رویای خود و غلبه بر ضعف خود آماده بود تا دست به هر کاری بزند، و اگر این به معنای جانبداری از ابرشرورها و قربانی کردن همه متحدانش بود، پس همینطور باشد. هیچ یک از احساسات گریفیث در هنگام فراخوانی مراسم دخالت نکرد و کل گروه هاوک را به عنوان قربانی برای رسیدن به آنچه می خواست، ارائه کرد. چیزی مشابه بعدها اتفاق افتاد، زمانی که گریفیث تمام بشریت را در شهر جدید خود، فالکونیا جمع آوری کرد تا بقای بشریت را تضمین کند. تنها زمانی که زمان مناسب بود، گریفیث زمین را تکه تکه پس گرفت، زمانی که بشریت برای مبارزه با هیولاهای فانتزی که اکنون در زمین زندگی می کردند، مانند هیدراها و اژدهاها آماده شد.
این توجه به مسائل عملی، همراه با جاه طلبی او، به گریفیث این امکان را داد که از تله خشنودی بگریزد و در زمانی که بیش از همه وسوسه می شد از کار دست بکشد، به سمت رویای والایش پیش برود. حتی گریفیث نیز میتوانست لحظاتی از شک و تردید یا ضعف داشته باشد، مانند زمانی که کاسکا و گاتز خود را که تحت شکنجه ضعیف شده بود از پایتخت میدلند تخلیه کردند، وقتی گریفیث از خود پرسید که چه میشد؟ درست قبل از شروع کسوف، گریفیث به طور جدی به فکر رها کردن تمام رویاهای خود برای زندگی دنج با سعادت خانگی با کاسکا افتاد، ایده ای همدلانه و در عین حال ضداقلیمی برای گریفیث. با این حال، اگر گریفیث این کار را انجام میداد، تمام کارهایش بیهوده بود و مسیر اجساد مرده در نزدیکی قلعه متوقف میشد. وقتی گریفیث با عمیقترین احساسات و خواستههایش روبرو شد و احساس تعارض کرد، به هستهی اصلی وجودش رسید، و این هستهی هستهای توسط میل عملگرایانه برای ادامه دادن و به پایان رساندن کار هدایت میشد.
دلبستگی های شخصی گریفیث تقریباً او را خراب کرد
در حالی که پراگماتیسم گریفیث تعیین کننده ترین لحظات شخصی او را دیکته می کرد، مانند خلق هر دو نسخه از گروه هاوک، او هرگز نمی توانست انسانیت خود را انکار کند. گریفیث با توجه به هولناک ترین کارهایش، مانند داستان قوس قرون وسطایی عصر طلایی، بدون شک یک شرور و یک هیولا است، اما شخصیت او هنوز هم کمی انسانیت دارد، که هم او را بهتر کرد و هم به او کمک کرد تا قوس گریفیث را به شکلی معنادار هدایت کند. جهت ها نمونه اصلی رابطه عجیب و غریب گریفیث با گاتز، با گریفیث که رئیس، دوست و معشوق مرزی گاتز است و به مثلث عشقی آنها با کاسکا کمک می کند. گریفیث بلافاصله شیفته گاتز شمشیرزن تنها شد و برابر واقعی خود را در آن جنگجوی مو تیره دید. خود کاسکا به این نکته اشاره کرد که چگونه گریفیث تا زمانی که گاتز آمد، هرگز به هیچ کس دیگری اهمیت نمی داد.
نتیجه یک شمشیر دو لبه برای گریفیث بود، زیرا داشتن Guts به عنوان یک دوست کمک کرد تا گریفیث بسیار سختتر برای موفقیت پیش برود و تقریباً یک رقابت ظریف بین آنها ایجاد شد. گریفیث از شجاعت و قدرت گاتز شگفت زده شد و به گریفیث انگیزه داد که همگام شود و هرگز قدرت خود را از دست ندهد. با این حال، زمانی که گاتز گروه را پس از بازپس گیری فورت دالدری ترک کرد، گریفیث را آسیب پذیر کرد، چیزی که دوستی، غرور و جاه طلبی گریفیث نمی توانست آن را بپذیرد. این یک لحظه آشکار برای گریفیث بود، زیرا او در پرتو خروج گاتز وحشت زده بود و نشان می داد که چقدر کوچک و از نظر عاطفی می تواند وابسته باشد. وقتی گریفیث پرنسس شارلوت را اغوا کرد تا به خود اطمینان دهد که مردم هنوز او را دوست دارند و او را تحسین می کنند، بیشتر خود را نشان داد، و این برای جبران احساس بی کفایتی ناشی از رفتن گاتس بود.
این آسیبپذیرترین و انسانیترین جنبه رهبری گریفیث بود، زیرا او نمیتوانست با از دست دادن فردی که احساس میکرد برابر واقعی او است کنار بیاید، و به محض اینکه گریفیث از اتاق خواب شارلوت خارج شد، دستگیر و شکنجه شد. این به نوبه خود منجر به نابودی گروه شد و باعث شد گریفیث دیگر نتواند بجنگد یا رهبری کند، از این رو حرکت ناامیدانه او برای استفاده از Egg of King به عنوان قوانین علیت همه در کنار هم قرار گرفت. گویی جهان و دست خدا می دانستند که بزرگترین نقص شخصی گریفیث او را در موقعیتی قرار می دهد که به تخم پادشاه نیاز داشته باشد و به دست خدا بپیوندد، یعنی از طریق شخصیت گریفیث، جریان کیهانی رویدادها و احساسات انسانی یک فرد. انسان از قدرت برابر برخوردار بود. چنین طنین احساسی به گریفیث کمک می کند تا به یک شرور برجسته تبدیل شود و برزرک را به یک افسانه در دنیای مانگا تبدیل کند.
نظرات کاربران