تعیین کننده ترین کیفیت Berserk تاریکی نیست بلکه امید است
در سال ۱۹۸۹، کنتارو میورا فقید یکی از محبوبترین و نمادینترین مجموعههای مانگای سینن جهان را در تمام دورانها، با نام ساده «Berserk» راهاندازی کرد. داستان در ابتدا رشد متوسطی داشت، سپس با داستان قوس داستانی عصر طلایی، الهام بخش چند انیمه اقتباسی و بازی ویدیویی در سراسر جهان شد. اما در حالی که بازیها و انیمههای Berserk فقط تکههایی از داستان را بررسی میکردند، خوانندگان مانگا تجربه کاملی را کسب کردند و عمق کامل داستان سرایی کنتارو میورا، از جمله برخی مضامین عمیق را دیدند.
در یک نگاه، طرفداران جدید ممکن است یک داستان فانتزی وحشیانه و تاریک را ببینند که به خاطر خودش هاردکور و سخت است، اما Berserk خیلی بیشتر از این است. در واقع، داستان اغلب از سکانسهای اکشن درجهبندی R و لحظات آسیبدیدگی برای پیشبرد طرح استفاده میکند، اما برسرک صرفاً با غرور بیمورد نوشته نشده است. با تمام تاریکی هایش، برسرک داستانی از امید، عشق و استقامت است، به همین دلیل است که الهام بخش بسیاری از خوانندگان شده است. Berserk دارای یک هسته عاطفی قوی است که بر هر چیزی که Demon Slayer یا Jujutsu Kaisen ارائه می دهد برتری دارد و داستانی از امید دوباره را به روشی که فقط یک مانگای seinen دارای رتبه R می تواند ارائه دهد، بیان می کند.
Berserk یک ساختارشکنی جزئی از حماسه های اکشن قرون وسطی است
طرفداران مانگا و انیمه میدانند که جمعیتشناختی seinen نسبت به شونن، خشونت و خشونت شدید را راحتتر نشان میدهد، زیرا seinen برای مخاطبان مرد بزرگسالی طراحی شده است که شکم و پختگی لازم برای مدیریت محتوای دارای رتبه R را دارند. با این حال، این هرگز به این معنا نیست که داستانهای تخیلی مجبور به نمایش یا تمجید از خشونت و بیرحمی باشند. برخی از مشهورترین آثار سینن واقعاً نقشی را که خشونت در زندگی مردم ایفا میکند، تخریب میکنند یا حداقل زیر سوال میبرند. بهترین داستانهای اکشن سینن بیشتر بر انسانیت پیرامون صحنهی جنگ یا حماسهی جنگ تمرکز میکنند و سؤالاتی درباره سرنوشت، امید و هدف فرد میپرسند. سریال مشهور سامورایی Vagabond نویسنده Takehiko Inoue تا حدودی شبیه به داستان Vinland Saga ماکوتو یوکیمورا است. و سپس Berserk وجود دارد که انسانیت پیرامون خشونت را قبل از هر یک از آن دو سریال دیگر بررسی میکند. Berserk ممکن است سکانسهای اکشن افسانهای با خون و جرات داشته باشد، اما این هرگز هدف نبود. در حالی که برسرک یک داستان کاملاً ضد جنگ یا ضد خشونت نیست، روایت استدلال می کند که جنگ بی پایان هرگز شادی واقعی را برای فرد به ارمغان نمی آورد. حداکثر، در داستان برسرک، خشونت وسیله عملگرایانه برای رسیدن به هدف است، و گاهی اوقات حتی این هم نیست.
حتی به عنوان یک مزدور، گاتس فقط برای به دست آوردن پول و زنده ماندن می جنگید، و او هرگز آن را قویاً به عنوان یک جنگجو تشخیص نمی داد، حتی زمانی که این تنها چیزی بود که می دانست. روایت برسرک گاتس را به خاطر اعمال خشونت آمیز مکررش محکوم نمی کند، اما به وضوح نشان می دهد که گاتس برای داشتن یک زندگی رضایت بخش به چیز بیشتری نیاز دارد. قهرمان داستان ممکن است شمشیر اژدها کش خود را برای شکست دادن حواریون و سربازان دشمن بچرخاند تا زنده بماند و از افرادی که بیشتر به آنها اهمیت می دهد محافظت کند، اما این به تنهایی او را به یک قهرمان بزرگ تبدیل نمی کند. به طور خلاصه، اقدام به خاطر خودش هرگز جواب نمی دهد. برسرک به غیر از اینکه نویسنده صحنههای مبارزه را با مهارت و تکنیکی باورنکردنی ترسیم میکند، خشونت را تمجید نمیکند. خشونت ممکن است کاری باشد که گاتس انجام می دهد، اما چرا او این کار را انجام می دهد به همین دلیل است که برسرک چنین پایگاه طرفداران فداکاری در سراسر جهان دارد. گاتس برای اهداف شگفتانگیز اصیل و پاکی مانند عشق، دوستی و امید میجنگد. او ممکن است به تاریکی اطرافش عادت کرده باشد، اما هرگز خود را به طور کامل در آن گم نکرد، حتی زمانی که فکر میکرد. این مضامین زیربنایی به تعریف بهترین قوس های داستانی برسرک کمک کرد و به آنها وزن موضوعی داد.
شکی نیست که مانگای معروف دهه ۱۹۸۰ مشت ستاره شمالی به الهام بخشیدن به کنتارو میورا برای نوشتن برسرک کمک کرد، اما برسرک چیزی بیش از یک مشت ستاره شمالی قرون وسطایی است. قوس داستانی Black Swordsman واقعاً با لحن و ارائهاش چنین احساسی داشت، اما حتی در آن زمان، داستان نکاتی از یک طرح بزرگتر و احساسیتر داشت. مطمئناً، قوس داستانی عصر طلایی شبیه هر چیزی بود که در Fist of the North Star وجود داشت، جایی که Berserk واقعاً صدای خود را پیدا کرد. از آنجا، طرح برسرک شکل گرفت، از جمله قلب شوجوی آن با مثلث عشقی Guts/Griffith/Caca و قدرت دوستی و امید به سبک شونن. در حالی که Fist of the North Star یک مانگای قابل توجه است، خوانندگان ممکن است نسبتاً به خاطر داشتن آن انتقاد کنند. روایتی نسبتاً دایرهای، حلقهای بیپایان از عبور کنشیرو با راهزنان اراذل و اوباش، شکست دادن راهزنان، نجات مردم بیگناه و تأمل در طبیعت بیرحمانه جهان. کنشیرو جنبه احساسی خود را داشت، مانند ریختن اشک مردانه برای دوستان از دست رفته، اما برسرک آن را بسیار فراتر برد. گاتز، به مراتب بیشتر از کنشیرو، در مقابل بیرحمی و ناامیدی بیوقفه، دارای ریسکهای شخصی جدی و امیدی تازه بود. قوس شخصی کنشیرو فقط در دایره های کوچک می رفت، در حالی که قوس خود گاتز خطی بود و به صورت مرحله ای پیش می رفت. کنشیرو بیشتر خود را از طریق خشونت ابراز میکرد و ظاهراً برای آن زندگی میکرد، در حالی که گاتز برای زنده ماندن از خشونت استفاده میکرد، اما در درون با یک چالش واقعی روبرو شد تا امید و عشق از دست رفته را پس بگیرد و زندگی دشوار خود را در نهایت چیزی معنا کند.
نظرات کاربران