گندالف
گندالف (اولورین)
نژاد: مایا (آینو)
ورود به سرزمین میانه: حدود سال ۱۰۰۰ دوران سوم
ترک سرزمین میانه: ۲۹ سپتامبر ۳۰۲۱ دوران سوم
اقامتگاه: محل مشخصی ندارد
رنگ مو: سفید
حلقه: ناریا
شمشیر: گلامدرینگ
اسب: شدوفکس
گندالف یکی از پنج جادوگری بود که برای مقابله با سائورون به سرزمین میانه فرستاده شد و طی ۲۰۰۰ سال بی وقفه بر ضد نقشه های سائورون برای تسلط سرزمین میانه، تلاش میکرد و در جریان سلسله اتفاقاتی قرار گرفت که سرانجام موجب نابودی فرمانروای تاریکی شدند.
گندالف یکی از مایار بود، مینویانی که به والار کمک می کردند. زمانی که در والینور زندگی میکرد معروف به اولورین بود، خردمندترین مایار. گاهی درمیان الفها به صورت پنهانی یا در کالبد یکی از آنها حضور مییافت و دانش خود را با آنها به اشتراک میگذاشت. اولورین برای زمان زیادی در لورین، جنگل ایرمو ی والا زندگی میکرد و همچنین اغلب نیهنا را در خانهاش ملاقات میکرد و نزد او دلسوزی و بردباری را میآموخت. اما به نظر می رسد اولورین در خدمت مانوه و واردا بود و آنها بودند که اورا در حدود سال ۱۰۰۰ دوران سوم به سرزمین میانه فرستادند. اولورین آخرین نفر در میان ۵ جادوگر بود که به بندرگاههای خاکستری در شمال غربی سرزمین میانه وارد شدند. گیردان کشتی ساز به او ناریا یکی از سه حلقهی الفها را داد. در میان انسانها به گندالف معروف شد و الفها به او میتراندیر میگفتند، یعنی زائر خاکستری. او در سراسر سرزمین میانه در حرکت بود و جایگاه خاصی نداشت. ریشهای خاکستری بلندی داشت و شنل خاکستری بلندی میپوشید.
در حدود سال ۱۱۰۰ دوران سوم گندالف و فرماندهی الفها کشف کردند که یک قدرت شیطانی قلعهی دول گولدور در سیاه بیشه را ساخته است که فکر کردند آن قدرت، یکی از نزگول است. گندالف در سال ۲۰۶۳ به دول گولدور رفت اما سائورون به شرق فرار کرده بود. صلح تا سال ۲۴۶۰ که سائورون با قدرت بیشتر به دول گولدور بازگشت ادامه داشت. سه سال بعد شورای سفید توسط فرماندهی جادوگران و الفها تشکیل شد. رئیس شورای سفید سارومان بود. گالادریل معتقد بود که گندالف ریاست را بر عهده بگیرد اما گندالف قبول نکرد. گندالف در سال ۲۸۵۰ به دول گولدور بازگشت. او آنجا تراین پدر تورین سپر بلوط را پیدا کرد. تراین قبل از مرگش نقشهی تنها کوه و کلید در مخفی را داد. گندالف که متوجه شده بود قدرت حاکم بر دول گولدور خود سائورون است میخواست یک حملهی نظامی به دول گولدور انجام شود ولی سارومان قبول نکرد.
گندالف می دانست که اسماگ اژدها، تنها کوه را تصرف کرده است. او میترسید که سائورون از اسماگ به عنوان یک وسیله برای حمله به ریوندل و لوتلورین استفاده کند. به طور اتفاقی تورین پسر تراین را در مارس ۲۹۴۱ در بری ملاقات کرد که میخواست تنها کوه را از اسماگ پس بگیرد و گندالف آن را بهترین فرصت برای خلاص شدن از خطر شمالی دانست. آن دو با هم نقشه ای کشیدند و ۱۲ دورف دیگر را هم برای این کار انتخاب کرد و گندالف یک هابیت را. چرا که گندالف ارتباط خوب و دیرینه یی با هابیت ها داشت.
بدین ترتیب ۱۳ دورف به رهبری تورین و یک هابیت به نام بیلبو بگینز با گندالف راهی کوهستان مه آلود شدند. وی گروه را به ریوندل، سیاه بیشه، خانه ی بئورن و کنام عقاب ها برد و بارها جان آن گروه را نحات داد. او شمشیر خود گلامدرینگ را که متعلق به شاه گوندولین بود نیز در این سفر پیدا کرد. و در آخر سفر شاهد مرگ اژدها بود و در نبرد پنج سپاه شرکت کرد.
در اواخر تابستان ۲۹۴۱ شورای سفید تشکیل شد و او دوباره پیشنهاد حمله به سائورون را داد. سارومان قبول کرد و به دول گولدور حمله کردند و سائورون فرار کرد.
بعد از نبرد پنج سپاه گندالف و بیلبو به طرف شایر به راه افتادند اما در شایر توقف کردند زیرا گندالف و الروند باید برای حمله به مقر سائرون در سیاه بیشه مشورت میکردند.
در سال ۲۹۵۱ سائرون آشکارا اعلام وجود کرد و دوباره برج تاریک باراد-دور را ساخت. شورای سفید بار دیگر تشکیل جلسه داد. سارومان، که در زمینه حلقه های قدرت مطلع تر بود، در شورا گفت که حلقه یگانه سالها قبل در رود آندوین افتاده و به دریا رفته و سائورون هرگز آنرا پیدا نمیکند. گندالف نظریهی سارومان را قبول کرد اما هنوز شک داشت. او به شایر میرفت و بیلبو را ملاقات میکرد و متوجه شد هابیت در اثر گذر سالیان پیر نمیشود، وقتی که بیلبو به او گفت که حلقه ی خود را در سفر با دورف ها چگونه بدست آورده است، وی با خود فکر کرد که شاید این حلقه از چیزی که فکر میکرد قدرتمندتر باشد. به امید اینکه بفهمد گالوم حلقه را از کجا بدست آورده است، مراقبی برای او گذاشت.
اما ردش را در جنوب گم کردند و او دست از تعقیب گولوم برداشت اما بعدا وقتی متوجه شد گولوم به موردور رفته است از این تصمیمی که گرفته بود بسیار پشیمان شد.
در سپتامبر ۳۰۰۱ گندالف برای جشن تولد ۱۱۱ سالگی بیلبو به شایر آمد. گندالف برای اجرای مراسم آتش بازی و همچنین خداحافظی با بیلبو که قرار بود بعد از جشن شایر را ترک کند، آمده بود. وابستگی بیلبو به حلقه هنگام گذاشتن آن برای فرودو وی را بیشتر به شک انداخت که شاید حلقهی بیلبو همان حلقهی یگانه باشد. برای اطلاعات بیشتر به ملاقات آراگورن تکاور شمال و نوهی ایسیلدور رفت. اولین دیدار آنها در سال ۲۹۵۶ بود و آنها بعد از آن با یکدیگر دوست شدند. آنها تصمیم گرفتند به جستجوی گالوم بپردازند اما به مدت چندین سال این جستجو بی فایده بود. پس گندالف به میناس تیریت رفت تا اطلاعاتی در مورد شکست سائورون و حلقه ی یگانه از نوشته های ایسیلدور کس کرد. در سال ۳۰۱۷ گندالف به یاد آورد که سارومان یک بار به نوشتههای روی حلقه اشاره کرده بود بنابراین دوباره به میناس تیریت رفت و نوشتهای از ایسیلدور پیدا کرد که در آن نوشتههایی را که با حرارت دادن حلقه بر روی آن نمایان میشد، توصیف کرده بود.
آراگورن به او خبر داد که گالوم را دستگیر کرده است. بنابراین وی به سیاه بیشه رفت تا از او بازجویی کند. گالوم گفت که حلقه را در رودخانهی آندوین در دشتهای گلادن نزدیک جایی که ایسیلدور مرده بود پیدا کرده است. همچنین فهمید که او یک هابیت به اسم سمهآگول بوده و او دوستش دهآگول را به خاطر گرفتن حلقه کشته بود. او به کوهستان مهآلود رفته و برای ۵۰۰ سال تا زمان روبه رو شدن با بیلبو، آنجا مخفی شده بود.
در سال ۳۰۱۸ به شایر بازگشت و در مورد شکی که کرده بود با فرودو صحبت کرد و حلقه را در آتش انداخت تا نوشتهها نمایان شود و به این ترتیب متوجه شد که حلقه همان حلقه یگانه است. فرودو حلقه را به گندالف پیشنهاد کرد اما گندالف نپذیرفت و به فرودو گفت که به او کمک میکند اما تصمیم گیری با اوست که چه کاری انجام دهد. فرودو داوطلب شد تا حلقه را از شایر بیرون ببرد تا سائورون به شایر حمله نکند.
در روز اول می گندالف با آراگورن را در گدار سارن ملاقات کرد و از نقشهاش برای او گفت. در ژوئن به مرزهای جنوبی سفر کرد. در بازگشت او در راه سبز به طرف بری با راداگاست قهوهای برخورد کرد. راداگاست به او گفت که سارومان میخواهد او را ببیند و اخباری دربارهی اشباح حلقه که در راه شایر هستند بدهد.وی تصمیم گرفت که بلافاصله به دیدن سارومان برود، پس به راداگاست گفت که به پرندگان و حیوانات دربارهی اشباح حلقه هشدار دهد و آنها هر خبری که بدست میآورند به آیزنگارد بیاورند. او شب را در مهمانخانهی اسبچهی راهوار ماند و نامهای به بارلی من باتربار داد که برای فرودو بفرستد. در نامه نوشته بود که فرودو هرچه زودتر حرکت کند؛ اما به دلایل نا معلومی این نامه فراموش شد و هرگز به دست فرودو نرسید.
زمانی که گندالف وارد آیزنگارد شد سارومان که فاسد شده بود، به او پیشنهاد داد که با نیروهای سائورون متحد شوند یا حلقهی یگانه را برای خود بردارند ولی گندالف نپذیرفت و سارومان او را بالای اورتانک زندانی کرد. او از آن بالا دید که سارومان باغهای ایزنگارد را از بین برده و در آن ماشینها و لشکر متشکل از اورکها و وارگها را جایگزین کرده است.
در ۱۸ سپتامبر گوایهیر با خبرهایی از فرار گولوم به آیزنگارد آمد. او گندالف را از آنجا نجات داد و در ادوراس در روهان پیاده کرد. گندالف آنجا متوجه شد که شاه تئودن تحت کنترل سارومان است. او دربارهی سارومان به شاه هشدار داد ولی او هشدار گندالف را نشنیده گرفت اما به گندالف اجازه داد که اسبی بردارد و برود. گندالف شدوفکس را رام کرد و به راه افتاد.
در ۲۹ سپتامبر در هابیتون گندالف از پدر سم فهمید که فرودو یک هفته قبل رفته است. او خانهی فرودو را در کریک هالو ویران یافت ولی وقتی در بری فهمید که فرودو و گروهش به همراه آراگورن بری را ترک کرده است خیالش راحت شد. در ۳ اکتبر گندالف در ودرتاپ با نزگول رو در رو شد و در برج آمون سول محاصره شد. آتش و نور آن درگیری تا چند مایلی دیده میشد. در بامداد روز بعد گندالف برای اینکه نزگول را از فرودو دور کند از راه انحرافی به اتنمورز به ریوندل رفت.
در ۱۸ اکتبر گندالف وارد ریوندل شد و فهمید که گلورفیندل به جستجوی فرودو رفته است.
در نزدیکی ریوندل فرودو میان نزگول محاصره شد. الروند کاری کرد که امواج بالا بیایند. گندالف نیز آنها را به شکل اسبهای سفید در آورد و امواج به نزگول یورش آوردند. در ریوندل شورای الروند تشکیل شد و گندالف دربارهی خیانت سارومان گفت و شورا را متقاعد کرد که حلقه را برای نابودی به موردور بفرستند.
فرودو مأمور حمل حلقه شد و گندالف رهبر یاران حلقه شد. آنها از کوههای مه گرفته گذشتند و او میخواست که آنها از راه معادن موریا بروند اما آراگورن موافق نبود زیرا این راه خطرناک بود گرچه آنها بعد از حملهی وارگ ها مجبور شدند از راه موریا بروند. در ۱۳ ژانویه به دروازهی غربی رسیدند و گندالف به کمک مری در را باز کرد. زمانی که آنها میخواستند استراحت کنند، پی پین سنگی در گودال انداخت و ناگهان صدای بوم بوم بلند شد. گندالف از دست پی پین عصبانی شد و او را مجبور کرد که نگهبانی بدهد.
در تالار مزربول گندالف کتاب مزربول را که مربوط به بالین بود پیدا کرد. در صفحهی پایانی نوشته بود که آنها میآیند. ناگهان صدای بوم بوم عظیمی به گوش رسید و اورک ها به یاران حلقه حمله کردند. یاران جنگیدند و دروازهی شرقی را بستند. گندالف آنها را بیرون برد و بر روی پل خزد-دوم با بالروگ رو در رو شد. او به یاران گفت که بروند و خود در برابر بالروگ ایستاد. چوبدست خود را به پل زد و پل زیر پای بالروگ شکست و زمانی که داشت سقوط میکرد، شلاقش در هوا تاب خورد و به دور پای گندالف پیچید و او را نیز به درون مغاک برد.
گندالف و بالروگ برای رسیدن به سیلورتاین از پلکان بی پایان بالا رفتند و در مبارزهی بین آنها گندالف بالروگ را به پایین کوهها افکند. گندالف خاکستری مرد اما ارو ایلوواتار(Eru) او را به سرزمین میانه برگرداند تا ماموریتش را انجام دهد. او به گندالف سپید تبدیل شد، بزرگتر و قدرتمندتر از قبل. از خلسه بیدار شد و گوایهیر به کمک او آمد و او را به لوتلورین برد. گالادریل گندالف را لباسی سفید پوشاند.
گندالف در اول مارس در جنگل فنگورن آراگورن، گیملی و لگولاس را دید و به آنها اطمینان داد که جای مری و پی پین پیش چوب ریش امن است و به آنها گفت که باید برای هشدار به مدوسلد کاخ شاه تئودن بروند. گندالف، تئودن را در اختیار مشاورش گریما مارزبان پیدا کرد. گریما جاسوس سارومان بود. گندالف تئودن را از آن حال خارج ساخت و تئودن گریما را بیرون انداخت و دوباره شمشیرش را بلند کرد. گندالف توسط دیده وران فهمید که ارتش سارومان از گدار آیزن عبور کرده است پس به تئودن گفت که با مردانش به گودی هلم بروند و نیز خود نیز برای جمع آوری نیروی روهیریم راهی شد.
گندالف در نزدیکی گدار آیزن نیروهایی را پیدا کرد. او آنها را راهی گودی کرد و خود نیز به آیزنگارد رفت. او از چوب ریش درخواست کمک کرد و چوب ریش نیز موافقت کرد که تعدادی هورن را برای کمک بفرستد. سپس گندالف برای پیدا کردن ارکنبراند راهی شد.
گندالف و ارکنبراند با هزار جنگجوی روهیریم در ۴ مارس وارد نبرد شدند. اورک ها با دیدن آنها ترسیدند و به جنگل هورن ها گریختند ولی دیگر هرگز دیده نشدند. روز بعد تئودن و گندالف برای ملاقات با سارومان راهی شدند. سارومان سعی کرد با صدایش آنها را فریب دهد ولی موفق نشد. گندالف نیز چوبدستی او را شکست و او را از زمرهی جادوگران و همچنین شورای سفید خارج کرد. گریما نیز پلانتیر را پرت کرد و پیپین آن را برداشت ولی گندالف به سرعت آن را از دست هابیت گرفت.
شب وقتی که آنها مشغول استراحت بودند پی پین در سنگ پلانتیر نگاه کرد. وقتی که از حالت خلسه خارج شد و آنچه را که دیده بود شرح داد گندالف گفت که سائورون فکر میکند حامل حلقه اسیر سارومان است. ناگهان یک نزگول از بالای سرشان گذشت و گندالف به همراه پیپین سوار بر شدوفکس به طرف میناس تیریت راند.
گندالف و پیپین به میناس تیریت وارد شدند و با دنه تور کارگزار آن ملاقات کردند. دنه تور سوالهایی دربارهی مرگ پسرش پرسید. وقتی گندالف و پیپین خارج شدند گندالف به پیپین گفت که دنه تور چیزهای زیادی مثل مأموریت یاران حلقه و اینکه بعد از خروج از موریا فردی بالاتر از بورومیر گروه را هدایت میکرده است را از حرفهایش فهمیده است.
روز بعد فارامیر در حالی که پنج نزگول به دنبالش بودند به طرف شهر آمد. گندالف برای کمک به او رفت و با نوری که از چوبدستی اش خارج ساخت نزگول را فراری داد. فارامیر توضیح داد که فرودو و سام به کمک گالوم به طرف کیریت آنگول میروند. او نگران شد ولی نگرانیش از بین رفت زیرا میدانست که گولوم نقش مهمی در مأموریت حامل حلقه خواهد داشت.
دنه تور فارامیر را به ازگیلیات فرستاد. گندالف بازگشت ولی فارامیر همان جا ماند تا دفاع کند. روز بعد گندالف برای نجات زخمیها رفت فارامیر را مجروح آورد. نیروهای دشمن حمله کردند و گندالف دفاع را تقویت میکرد. فرمانروای نزگول میخواست وارد شود ولی گندالف اجازه نداد و سرانجام روهیریم رسیدند.
پی پین به گندالف خبر داد که دنه تور میخواهد خودش و پسرش را بسوزاند. گندالف فارامیر را نجات داد ولی نتوانست دنه تور را نجات دهد. دنه تور در پلانتیر نگاه کرده بود و سائورون تصویر شکست گوندور را نشانش داده بود. تئودن کشته شد و فرمانروای نزگول نیز توسط مری و ائووین نابود شد.
بعد از نبرد دشت پله نور شورایی تشکیل شد. گندالف معتقد بود که آنها باید برای منحرف کردن چشم سائرون از حلقه لشکری تدارک ببینند و به دروازهی سیاه حمله کنند.
لشکر غرب آماده شد. آنها در ۲۵ مارس به دروازه سیاه رسیدند. دهان سائرون به آنها نیم تنهی میتریل فرودو را نشان داد و جنگ مورانون آغاز شد. سپس ناگهان صدای بلندی به گوش رسید و برج سقوط کرد. گندالف گفت سائورون شکست خورد.
حامل حلقه وظیفهاش را انجام داد. او با کمک گوایهیر و برادرش برای نجات فرودو و سام که خفته بودند رفت. سپس آنها به میناس تی ریت بازگشتند. آراگورن به آنها گفت که جایی نروند تا مراسم تاجگذاریاش تمام شود. چند وقت بعد، پس از مراسم آنها بازگشتند. گندالف در بری هابیتها را ترک کرد زیرا میخواست تام بامبادیل را ملاقات کند.
گندالف تنها ایستاری بود که مأموریتش را در سرزمین میانه انجام داده بود و حالا باید به سرزمینهای فنا ناپذیر بازمی گشت. او در لنگرگاه خاکستری الروند و گالادریل را ملاقات کرد. فرودو هم آنجا بود. او اجازه یافته بود جایی در کشتی پیدا کند. گندالف و فرودو با مری، پی پین و سام خداحافظی کردند. کشتی لنگرگاه را ترک کرد و گندالف دیگر هرگز سرزمین میانه را ندید.
نظرات کاربران