۰

پرونده حل نشده سگ خندان

پرونده حل نشده سگ خندان

پرونده حل نشده سگ خندان

سلام من مت هستم رئیس یک مجله هفتگی خونگی.
ما مجله‌ موفقی داریم و من دنبال یه نویسنده بودم که روزانه متن ها و نوشته هاشو برام ایمیل کنه.
چند روز پیش با یه نویسنده اشنا شدم به اسم ماریا…یه خانوم جوان و موقر..
قرار شد چند وقت ازمایشی کار کنه تا به قرارداد مشخصی برسیم
من هرروز ازش پست ها و ایمیل هایی رو به صورت مرتب دریافت میکردم
تا اینکه یه سفر کاری برام پیش اومد پس به ماریا گفتم مطالبو برام ایمیل کنه و خودش چاپ کنه تا برگردم
سال ۲۰۰۷ بود و برای چند تا معامله باید یه مدت میرفتم کالیفرنیا
چند روز ماریا برام مطالبو پست میکرد
بعد از روزه ۲۲ اگوست ماریا برای اولین بار پستی برام ایمیل نکرد
گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده
مهم نیست فردا پست میکنه برام
ولی بازم خبری نشد…
چند روز گذشت تا بهش تلفن زدم حسابی نگران بودم اما تلفنم جواب نداد خیلی نگران شدم به همین دلیل سفر کاریمو لغو کردم و برگشتم به شهر خودم
ادرس خونه ماریا رو داشتم
رفتم جلوی خونش و هرچی زنگ زدم کسی باز نکرد
به ناچار درو شکوندم و وارد شدم…
چیزی که میدیدم برام عجیب بود
ماریا وسط خونه افتاده بود
تو یه دستش تیغ بود و شاهرگشو زده بود
دورش پر از خون‌ بود
نکته ای که توجه منو جلب کرد این بود که کامپیوترش روشن بود و تو صفحه ی ایمیل میخواست برای من یه چیزی بفرسته با این متن
“سلام اقای اسمیت بابته این چند روز واقعا ازتون عذر میخوام که نرسیدم براتون ایمیل کنم
این سگ منو دیوانه کرده از چند روز پیش نمیدونم از کجا وارده خونم شده و بیرون نمیره
بیشتر وقتا بهم زل میزنه و من حس میکنم فقط یک سگ نیست
جالبه اون همیشه یه جوری بهم نگاه میکنه انگار داره بهم میخنده من مطمعنم این یه سگ معمولی نیست
اون اصلا نمیزاره بخوابم من حالت عادی ندارم دارم دیوونه میشم لطفا کمکم کنید”
من با خوندن این ایمیل تعجب کردم
چون ماریا هیچ سگی نداشت
به پلیس اطلاع دادم و اونها اومدن و جسدشو بردن…
چند روز بعد به من یه ایمیل اومد و من تعجب کردم اون ایمیل از طرف ماریا بود…
هیچ نشانی یا ادرسی تو اون ایمیل نبود فقط یک متن بود که توش نوشته بود به دنیای smile dog خوش اومدی
تو هم مثله ماریا میشی
عکس زیر رو باز کن حاوی ۲ تا عکسه که سمته چپی عکسه اون سگه و سمت راستی سمت موجود واقعی که ظاهره سگو داره…
من از وقتی اون ایمیلو دیدم متوجه سگی شدم که هیچکس جز من اونو نمیبینه…
اون نمیزاره من بخوابم یا کار کنم
بعضی وقتا بهم زل میزنه و انگار یکی دیگه تو اون سگه یکی به من کمک کنه…

چند روز بعد پلیس جسده مت اسمیت رو تو خونه ی خودش پیدا کرد…
جوری که خودشو دار زده بود
پلیس دلیله این خودکشی هارو هیچوقت نتونست درک کنه.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *