نقد و بررسی بازی Firewatch
نقد و بررسی بازی Firewatch
این روزها تمایل دارم از بازی هایی لذت ببرم که شبیه یک کتاب خوب هستند: تجربه ای انفرادی که می توانم بدون هیچ وقفه ای از دنیای بیرون در آن گم بشوم. بنابراین، Firewatch به دلیل قدرت داستان جذاب، فیلمنامه شاخهای درخشان، اجراهای صداپیشگی کاملا حرفه ای و با معنا و کارگردانی هنری خیرهکنندهاش به راحتی یکی از محبوبترین و خاطرهانگیزترین تجربههای بازی من در این دهه است.
Firewatch به سرعت به شما این اطمینان را می دهد که بدانید که قرار نیست هیچ ضربه احساسی را در مدت زمان چهار تا پنج ساعته بازی به شماوارد کند، و بازی با مجموعه ای از انتخاب های متنی شروع می شود که درحال تعریف کردن زندگی کاراکتر بازی است و به طرز ماهرانهای بین خندهدار و دلخراش بودن حرکت میکند و به طور قابل قبولی نشان میدهد که چرا قهرمان داستان، هنری به عنوان یک جنگلبان به جنگلهای وایومینگ می آید.
به محض اینکه به آنجا رسیدید، فضایی عجیب و قدرتمند Firewatch را فرا می گیرد. داستان در طول یک تابستان کامل اتفاق میافتد، با روزهای مختلف که در ساعات مختلف روز و شب به عنوان مراحل داستان بازی اتفاق می افتد. رنگ های قرمز، زرد و نارنجی پررنگ اجازه مناظر زیبای نقاشی شده این جنگل خیالی وایومینگ را رنگ آمیزی می کنند که همه این زیبایی ها در یک چشمانداز اول شخص قابل تماشا کردن است. از درختان بلند و انبوه گرفته تا آبشار ها و برکه های جاری و یا غار های تاریک و ترسناک که صدای باران و رعد و برق در آن می پیچد ، همگی در این بازی وجود دارند و شاید یکی از چیز هایی این جنگل را کمی منحصر به فرد می کند، نبود هرگونه حیات وحش است.
فایرواچ به لطف یک داستان و دیالوگ نویسی در سطح جهانی که توسط دو گوینده آن به نوشته شده است، به همان اندازه که به نظر می رسد خوب به نظر می رسد.شما نقش نگاهبان تازه کاری به نام هنری را ایفا می کنید که توسط فردی در یک برج مراقبت دیگر در حال آموزش هستید. شما می توانید انتخاب کنید که جدی یا شوخ باشید، و تمام پاسخ هایی را که در بازی می دهید به عهده خودتان خواهد بود. رئیس هنری و نقطه اصلی تمام بازی، دلیلا است.او نیز همانند ما شکاف هایی در روح و روان خود دارد که در طی بازی در مورد آنها صحبت می کند.
درست از همان لحظه، رابطه آنها واقعی به نظر می رسد، علیرغم این واقعیت که آنها کاملاً از طریق رادیو با هم ارتباط برقرار می کنند، بدون اینکه چهره ای روی صفحه نمایش داده شود تا نشانه های احساسی را ارائه دهد. هنری یا هنک، همانطور که دلایلا گاهی او را اینگونه صدا می کند به عنوان یک مرد خوش قلب ظاهر می شود، اما یک مرد معیوب ، مردی که مطمئن نیست که آیا به زندگی ای که در بولدر، کلرادو پشت سر گذاشته است، برگردد یا نه. او و دلایلا کاملا همدیگر را درک می کنند و در باره مسائل بسیار زیادی در زندگیشان با هم صحبت می کنند.
این یک جفت دختر نوجوان که برای آتش بازی به این جنگا ها آمده اند داستان Firewatch را به حرکت در میآورند، همچنین شما میتوانید تقریباً هر زمان که بخواهید با بالا بردن رادیو دو طرفه خود با Delilah صحبت کنید. او تقریباً در مورد همه چیز حرفی برای گفتن دارد، چه نیاز به مشاوره در مورد نحوه رسیدگی به یک موقعیت خاص داشته باشید یا فقط پیشرفت خود را در کاری که به شما محول کرده است گزارش دهید، و مکالمه با او آنقدر جذاب است که مشتاق می شوید در مورد هر چیز کوچکی با او تماس بگیرید.
وقتی نوجوانان ناپدید می شوند و شما و دلایلا سعی می کنید پازل محل سکونت آنها را در حالی که تصمیمات حیاتی (گاهی دشوار) می گیرید، حل کنید و اینجاست که همه داستان تیره تر می شود. نویسندگی این بازی به سادگی یک سر و شانه بالاتر از هر بازی دیگری است که تا به حال تجربه کرده اید. در واقع، فیلمنامه Firewatch، بر خلاف اکثر بازیهای ویدیویی، رمانی خارقالعاده میسازد که به اندازه بازی جذاب است. پرتنش، ترسناک و خنده دار است ، گاهی اوقات همه در چند دقیقه از یکدیگر اتفاق می افتند و به جرعت می توان گفت بازی های زیادی وجود ندارند که بتوانند این کار را انجام دهند.
نقد و بررسی بازی Firewatch
شما در این بازی لازم نیست کارهای خیلی خاص یا عجیبی انجام دهید و تقریبا «شبیهسازیهای پیادهروی»، گیمپلی بازی در Firewatch است، اگرچه حداقل کارهای بیشتری در اینجا نسبت به اکثر بازیهای درون این سبک وجود دارد. بخش قابل توجهی از Two Forks Woods قابل کاوش است، با انبارهای ذخیرهسازی، مناظر منحصربهفرد، و حتی یک لاکپشت مخفی که میتوانید او را با خود حمل کنید! از کنارههای صخرهها به پایین می آیید، از صخرهها بالا میروید، برج دیدبانی را که در تابستان خانهتان میشود، کاوش میکنید و موارد خیلی موارد دیگر؛ و با این حال، همین اقدامات ساده که کاوش لذت بخش در محیط جدید شما در ابتدای بازی است، با پیشرفت بازی تقریباً وحشتناک می شوند، و به نقاطی منتهی می شوند که در آن، می ترسیم که به تنهایی در آن بچرخیم.
صحبت از جابجایی شد؛ شما در این بازی باید از طریق قطب نما و نقشه ای که دارید مسیرهای خود را پیدا کنید و باید گفت که با جلو رفتن و پهناور شدن نقشه بازی ، پیدا کردن بعضی از مکان ها واقعا یک چالش بزرگ به حساب می آیند که شما را مجبور می کند تا ساعت ها در جنگل های پهناور آن بچرخید تا مسیر خود را پیدا کنید. اما با تمام اینها ، اینکار بسیار لذت بخش و جذاب است و شما را برای ساعتی هم که شده از شر فلش ها و دایره های پر رنگ و بزرگ بازی های دیگر که به شما می گویند باید کجا بروید ، خلاص می کند.
در مورد پایان بازی نیز باید بگوییم که شاید خیلی پایانی نبود که همه ما به دنبالش بودیم ، اما نحوه اتمام آن به گونه ای بود که ساعت ها ذهن شما را پس از تمام شدن بازی به خود مشغول می کند و باعث می شود تا تمام دیالوگ هایی را که از اول تا آخر بازی با دلایلا رد و بدل کرده اید را دوباره به یاد بیاورید و شاید برای لحظاتی آن حس آرامش و بی وزنی ای که در طی بازی داشته اید را دوباره تجربه کنید.
Firewatch به دلایل زیادی شگفت انگیز است، اما مهمتر از همه به این دلیل که یک بازی مخصوص بزرگسالان است که با مسائل جدی و با گفتگوهای واقعی بزرگسالانه مطابقت دارد. و درست مانند بزرگسالان واقعی به آن مسائل می پردازد: گاهی با شوخ طبعی، گاهی با خشم و گاهی با غم. این یکی از بهترینهای بازی های داستانی اول شخص است که به ما یادآوری میکند که داستانسرایی بازیهای ویدیویی توسط افراد درست چه چیزی میتواند انجام دهد. این بازیای است که میتوانید هر یک یا دو سال به آن برگردید، فقط برای بازبینی مناظر زیبا و شخصیتهای به یاد ماندنی آن ،درست مثل یک کتاب خوب.
نظرات کاربران