۱

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club
در این مقاله بعضی از بهترین و جالب ترین دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club را برای شما قرار خواهیم داد ، پس با ما همراه باشید :
دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

تایلر(برد پیت) : به باشگاه مشت زنی خوش اومدین
قانون اول باشگاه این هست : در مورد باشگاه مشت زنی با هیچکس صحبت نمی کنین
قانون دوم : در مورد این باشگاه با هیچکس صحبت نمی کنین!
قانون سوم : اگه یکی فریاد زد «دیگه کافیه!»، یا چلاق شد یا جونش در رفت، دعوا تموم هست.
قانون چهارم : دعواها فقط دو نفره هست
قانون پنجم : در هر زمان فقط یه دعوا باید باشه، نه بیشتر
قانون ششم : دعوا باید بدون دستکش و باند و محافظ باشه، بدون پیراهن، بدون کفش و بدون اسلحه
قانون هفتم : دعوا تا هر زمانی که لازم هست طول می کشه
و قانون هشتم و آخرین قانون : اگه این اولین باری هست که توی باشگاه هستین، باید دعوا کنین

تایلر دردن (برد پیت): فقط بعد داغون شدنه که ما می تونیم دوباره احیا بشیم.

راوی : باب رو کشتن. با تیر زدن تو سرش.
تایلر : اگه بخوای املت درست کنی بالاخره باید چند تا تخم مرغ بشکونی!

وقتی یه خراش کوچیک تـو سقف دهنت ایجاد می شه اگه بهش زبـون نـزنی و بی خیالش بشی ، خود به خود خوب می شه .
اون زن ؛ برای من مثل اون خراش بود که نمی تونستم بی خیالش بشم!

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

فلسفه زندگی مارلا اینه که تو هر لحظه امکان داره بمیره!

ایلر: میدونی چرا تو هواپیما ماسک اکسیژن میذارن؟
راوی:برای اینکه نفس بکشیم.
تایلر: اکسیژن تو رو نئشه میکنه.
تو یه موقعیت فاجعه بار شروع میکنی به نفسای وحشت زده کشیدن یه دفعه سرخوش و مطیع میشی،
تقدیرتو قبول میکنی.

فقط وقتی همه چیزو از دست دادیم آزادیم هرکاری که میخوایم بکنیم!

تایلر :
شخصیت تو کارت نیست
به پولی که تو بانک داری نیست
به اون ماشینی که می رونی نیست
به محتویات کیف پولت نیست
نه به لباس ارتشیت
تو یه آشغال پر از ادا و اصولی

– ما چیزایی رو میخریم که بهشون احتیاجی نداریم تازه اونم با پولی که نداریم برای اینکه افرادی رو تحت تاثیر قرار بدیم که ازشون خوشمون نمیاد!

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

چیزایی که مالکشون هستی ؛ روزی مالک تو میشن !

وقتی مردم فکر میکنن که داری میمیری ؛ اونوقته که به حرفات گوش میدن!

بدون رنج و بدون قربانی کردن ، ما هیچ چیز نخواهیم داشت!

تایلر دردن : ما بچه وسط تاریخیم… نه هدفی، نه جایی … ما هیچ جنگ بزرگی نداشتیم , ما هیچ رکود اقتصادی نداشتیم، جـنگ بزرگ ما جـنگ بر سر روحه . رکود بزرگ ما زندگی ماست. از بچگی تلویزیون به خورد ما داد که یک روزی میلیونر و خدای سینما و ستاره راک می‌شیم ولی هیچ وقت نمی‌شیم …! ما تازه داریم این حقیقت رو می‌فهمیم و خیلی خیلی عصبانی هستیم.

تایلر  : همۀ چیزهایی که دوست داری باشی، منم. من شبیه اون چیزیم که تو دوست داری ببینی. من باهوش، توانا و از همه مهم‌‌تر آزادم، تو همۀ مواردی که تو نیستی.

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

تایلر : این زندگی توئه و بالاخره در عرض یک لحظه تموم می‌‌شه.

تایلر دردن : خیله خب، اگه داوطلب جوون بود، بهش بگین که خیلی جوونه. اگه پیرمرد بود بگین خیلی پیره. اگه چاق بود بگین خیلی چاقه. اگه داوطلب سه روز رو گشنه، بی‌‌سرپناه یا تشویقی منتظر موند می‌‌تونه بیاد تو و تمریناتش رو شروع کنه.

راوی : من عرق سرد جک هستم. من صفرای خشمگین جک هستم. من قلب شکسته جک هستم. من حس عمیق افسردگی جک هستم. من عمر تباه شده جک هستم …

تایلر : مرد… من توی باشگاه مشت زنی قوی ترین و باهوش ترین مردا رو دیدم.. همه ی این پتانسیل ها رو دیدم، همه ی این هدر رفتگی ها رو. خدا لعنت کنه، همه ی یک نسل، به ماشین ها گاز می زنن، سر میزها منتظرن؛ برده های یقه سفید…
تبلیغات مجبورمون می کنه دنبال ماشین و لباس باشیم، [تبلیغات] باعث میشه کارهایی رو بکنیم که ازشون متنفریم و با پول اش چیزهایی رو بخریم که نیاز نداریم. مرد، ما بچه وسطی های نسلیم. نه هدفی نه جایی. ما جنگ بزرگی نداریم. رکود بزرگی هم نداریم. جنگ بزرگ ما جنگ روحیِ ماست! همه ی ما جلوی تلویزیون بزرگ شدیم، به این امید که یه روز میلیونر بشیم، یه روز خدای فیلم بشیم، که یه روزی ستاره ی راک بشیم؛ ولی نمی شیم. و به آرومی با این حقیقت رو می شیم و از این قضیه خیلی، خیـلی عصبانی ایـم.

دیالوگ های فیلم باشگاه مشت زنی Fight Club

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. رضا گفت:

    منم فکر میکردم بزرگ بشم قرار مرد بزرگی بشم اما من فقط یه ادم معمولیم و درک این برام سخت بود ما نسل وسطی من یه تراشکارم و از کارم متنفرم اگر خدا رو نداشتم یه لحظه هم این زندگی رو تحمل نمیکردم چقدردلم میخواست یه باشگاه مشت زنی بود که توش صورت یکیو بزنم له کنم