۰

چه اتفاقی می‌افتاد اگر نویل پسر برگزیده میشد؟ (هری پاتر)

چه اتفاقی می‌افتاد اگر نویل پسر برگزیده میشد؟ (هری پاتر)

نویل

چه اتفاقی می‌افتاد اگر نویل پسر برگزیده میشد؟ (هری پاتر)

در کتاب هری پاتر و محفل ققنوس، هری با یک حقیقت شوکه کننده مواجه
می‌شود: سرنوشت او و لرد ولدمورت، همیشه در گره یکدیگر بوده است. این سرنوشت زمانی که تنها نوزادی بوده، در یک پیشگویی گفته شده است.

«شخصی با قدرت شکست دادن لرد تاریکی نزدیک خواهد شد. در پیش کسانی که سه بار سرپیچی کرده‌اند به دنیا خواهد آمد. زمانی که ماه هفتم به اتمام می‌رسد، متولد خواهد شد و لرد تاریکی او را برابر با خود می‌داند. اما او قدرتی دارد که لرد تاریکی از آن بی خبر است… و هر کدام از آنها باید به دست دیگری بمیرد تا شخص دیگر بتواند زنده بماند. شخصی با قدرت شکست دادن لرد تاریکی، زمانی که ماه هفتم به اتمام می‌رسد به دنیا خواهد آمد…»

-سیبیل تریلاونی، هری پاتر و محفل ققنوس

در یکی از پیشگویی‌های عجیب پروفسور تریلاونی که به وقوع پیوست، او از “شخصی با قدرت شکست دادن لرد تاریکی‌ها” سخن می‌گوید. همراه با توصیفات خاصی درباره‌ی اینکه او چه کسی می‌تواند باشد. با وجود اینکه این پیشگویی به آلبوس دامبلدور گفته شده بود، به شکل غیر منتظره‌ای به گوش اسنیپ نیز رسید و او اطلاعات به دست آمده را به پیش لرد ولدمورت برد. وی نیز از این پیشگویی برداشت کرد که این قاتل اسرارآمیز که در آینده به سراغ او خواهد آمد، فرزند لیلی و جیمز پاتر می‌باشد. اگرچه، همانطور که دامبلدور برای هری شرح می‌دهد، این پیشگویی می‌توانست معنی دیگری نیز داشته باشد. همکلاسی او، نویل لانگ باتم نیز در انتهای ماه جولای به دنیا آمده بود. و همچنین فرزند پدر و مادری بود که سه بار از لرد ولدمورت سرپیچی کرده بودند.

اما در نهایت، ولدمورت هری را بخاطر دلایلی که دامبلدور شرح می‌دهد انتخاب کرد.

هری گفت: «اما ممکنه که اون اشتباه کرده باشه. ممکنه شخص اشتباهی رو علامت گذاری کرده باشه»

دامبلدور گفت: «اون پسری رو انتخاب کرد که بنظرش تهدیدی براش محسوب می‌شد. و این رو بدون هری، اون یک اصیل زاده رو انتخاب نکرد (که با توجه به دیدگاه ولدمورت، تنها نوع جادوگران بودند که ارزشی داشتند) بلکه یک دورگه رو انتخاب کرد. درست مثل خودش. اون خودش رو درون تو دید، زمانی که حتی با تو ملاقاتی هم نکرده بود و با نشانه گذاری تو به وسیله اون زخم، اون نتونست تورو بکشه، بلکه قدرت‌هاش رو به تو منتقل کرد و تا الان، تو تونستی از دستش نه تنها یک بار، بلکه چهار بار فرار کنی. کاری که نه تنها پدر و مادر تو، بلکه پدر و مادر نویل هم از پسش بر نیومده بودند.»

-هری پاتر و محفل ققنوس

خب جواب این موضوع را دادیم. اما چه می‌شد اگر شرایط متفاوت بود؟ و آن شخص مورد پیشگویی نویل بود؛ که او هم در شکست پایانی ولدمورت نقشی اساسی را ایفا کرده بود.

آیا پدر و مادر نویل، همچون پدر و مادر هری به قتل می‌رسیدند؟ و آیا ولدمورت باز هم سقوط می‌کرد؟

درست مثل هری، نویل هم بدون پدر و مادرش بزرگ شد. هرچند که وضعیت او کمی متفاوت بود. با وجود اینکه مادرش آلیس، و پدرش فرانک، همچنان زنده بودند، اما آنها پس از سقوط لرد ولدمورت، توسط مرگخواران تا سر حد دیوانگی شکنجه شدند و بقیه‌ی زندگیشان را در بیمارستان سنت مانگو سپری نمودند. اما اگر خانواده‌ی نویل مورد هدف قرار می‌گرفت و لرد ولدمورت به دنبال آنان می‌رفت، این احتمال وجود داشت که آنان مستقیما کشته شوند. چون تنها دلیلی که پاترها از دست ولدمورت مخفی مانده بودند، اسنیپ بود که ماجرا را به دامبلدور گفت و به او التماس کرد از لیلی، زنی که عاشقش می‌باشد، محافظت کند.

اسنیپ چنین رابطه‌ای را با لانگ باتم‌ها نداشت و شاید حتی دخالتی نمی‌کرد. به این معنی که هیچ‌کس از حمله به آنها آگاه نمی‌شد. اگرچه، شاید آلبوس دامبلدور، پس از شنیدن پیشگویی، اقدام به محافظت از محل زندگی هر دو خانواده (لانگ باتم‌ها و پاترها) می‌کرد. اما حتی بدون شخصی مانند پیتر پتی گرو که به بقیه خیانت نماید، لرد ولدمورت راه‌های خودش را برای پیدا کردن افراد دارد و هیچ تضمینی وجود ندارد که خانواده‌ی نویل، راه مشابهی را برای محافظت از فرزندشان انتخاب ننماید. ممکن است که یک طلسم محافظ مشابه، برگرفته از عشق، جان نویل را نجات دهد؟

نویل

این کاملا محتمل است. چرا که دامبلدور به هری توضیح داد، لرد ولدمورت به دره‌ی گودریک رفت،

بدون دانستن این موضوع که، حمله به هری می‌تواند منجر به سقوطش شود. به این خاطر که اسنیپ پیشگویی را به طور کامل نشنیده بود تا برای ولدمورت بازگو کند.

«او تنها ابتدای پیشگویی را شنید. بخشی که درباره‌ی تولد پسری در جولای در خانواده‌ای که سه بار سرپیچی کرده‌اند توضیح می‌دهد.

در نتیجه، اسنیپ نتوانست به اربابش هشدار بدهد که حمله به تو می‌تواند خطر انتقال قدرت را به همراه داشته باشد و تو را با او برابر نماید. بنابراین، ولدمورت هیچ‌گاه نمی‌دانست که حمله به تو می‌تواند خطرناک باشد، که بهتر است صبر نماید تا اطلاعات بیشتری کسب کند. او نمی‌دانست که تو می‌توانی قدرتی داشته باشی که لرد تاریکی از آن بی خبر است.»

-هری پاتر و محفل ققنوس

نویل

بنابراین اگر لرد تاریکی، نویل را انتخاب می‌کرد، احتمالا اتفاقات یکسانی رخ می‌داد.

آیا نویل همچنان با هری، رون و هرماینی دوست می‌شد؟ یا اصلا سه گانه‌ی طلایی شکل می‌گرفت؟

بیایید فرض کنیم که این اتفاق افتاده بود، و لرد ولدمورت همچنان شکست می‌خورد و این نویل بیچاره بود که پدر و مادرش را از دست داده بود. برخلاف هری، نویل در هنگام بزرگ شدن می‌دانست که یک جادوگر است و احتمالا بازهم مسئولیت نگهداری از او را مادربزرگش آگوستا بر عهده می‌گرفت.

و احتمالا می‌توانیم تصور کنیم که اگر نویل بازهم با سخت‌گیری‌ها و سرزنش‌های مادربزرگش بزرگ شود، تبدیل به همان بچه‌ی دست و پا چلفتی پر استرس می‌شود و بیایید تصور کنیم که او همچنان در گروه گریفندور قرار بگیرد. چیزی که نامشخص است، تاثیرات این موضوع بر زندگی هری و تغییرات ناشی از آن می‌باشد.

جدای از این موضوع، بنظر شما، تجریبات هری در هاگوارتز چگونه می‌بود؟

آیا او همچنان به دنبال علایق یکسانی می‌رفت؟ همچنان به تیم کوییدیچ گریفیندور ملحق می‌شد؟ همچنان عاشق جینی می‌شد؟ مطمئنا مالفوی بدون شهرتش زیاد مزاحم او نمی‌شد. آیا همچنان با رون و هرماینی دوست می‌شد؟ پدر و مادر هری، مطمئنا ویزلی‌ها را می‌شناختند و با تصور آنکه هری و نویلریال همچنان در گریفیندور باشند، آنها از طریق گروهشان با یکدیگر دوست می‌شدند. به بیان ساده، ما نمی‌توانیم جهانی را تصور کنیم که در آن هری و رون با یکدیگر دوست نباشند. مهم نیست که اتفاقات را در کدام خط زمانی را دنبال کنیم، هرماینی جسور، همیشه به کمک نویل می‌آید تا قورباغه‌ی گمشده‌اش، ترور را پیدا کند. پس دوستی آنها، همیشه راهی را برای ایجاد شدن پیدا می‌کند.

واکنش نویل در برابر ماجراجویی‌های هری در هاگوارتز چه بود؟

هاگوارتز

پیدا کردن سنگ جادو… کشف رازهای تالار اسرار…عضویت در مسابقات سه جادوگر… خیلی موضوعات زیادی وجود دارد و در سال‌های جوانی‌اش، نویل دوست داشتنی، اولین گزینه‌ای که برای دفاع از قلعه در برابر خطرات احتمالی یا فرار کردن از دست اژدهای مجارستانی به ذهن می‌رسد، نیست. او نهایتا بتواند ترور را تحت کنترل خودش نگه دارد.

نویل، تنها زمانی به خودش آمد که هری، رون و هرماینی، ارتش دامبلدور را در سال پنجم تحصیلشان راه اندازی کردند. و بنظر نمی‌رسد که اگر هری زندگی آرام‌تری را در هاگوارتز سپری کرده بود، ارتش دامبلدور را راه اندازی می‌کرد. او دیگر مجبور نبود تا طلسم‌های دفاعی اضافه یاد بگیرد، مجبور نمی‌شد تا بخاطر قصد جانش توسط یک جادوگر سیاه، زودتر از حد معمول بزرگ شود. اما ممکن است که باز هم سر و کله‌ی آمبریج پیدا شود و همچنان نوعی اتحاد در برابر او مورد نیاز باشد. شاید هرماینی، که مطمئنا می‎توانیم تصور کنیم که با نویل دوست باشد، همراه با او ارتش دامبلدور را تشکیل دهد.

در حقیقت، تمام چالش‎هایی که هری در هاگوارتز با آنها مواجه شد، دوستانش را در کنارش داشت (دوستانی مثل نویل) که به او کمک کنند. پس ما می‎توانیم تصور کنیم که نویل هم پشتیبانی یکسانی را داشته باشد.

و چگونه همه چیز به اتمام می‎رسید؟

زمانی که همه چیز تکرار شود، لرد ولدمورت باز هم جان پیچ‎هایش را می‎سازد و نویل درباره‎ی این موضوع که یکی از آنها باید بمیرد تا دیگری زنده بماند اطلاع پیدا می‎کند. می‎توانیم تصور کنیم که دامبلدور به نویل درباره‎ی تاریخچه‎ی ولدمورت بگوید و همچنان می‎توانیم مردن دامبلدور را تصور کنیم. حالا یا به وسیله‎ی مالفوی یا به وسیله‌ی مرگخواری مثل اسنیپ. برای این موضوع، احتمال اسنیپ بیشتر می‌باشد.

با فرض بر اینکه هرماینی و نویل با یکدیگر دوست باشند و نویل اعتماد به نفسی داشته باشد که وی را تبدیل به یک جادوگر عالی کند، امکان پذیر است که نویل پیشگویی را محقق نماید. بنظر شما اگر هری پاتر، اطلاع پیدا می‌کرد که ممکن بود او شخص برگزیده باشد، آیا به نویل در طول ماجراجویی‌هایش کمک می‌کرد؟

البته که ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم متوجه شویم در حقیقت چه اتفاقی رخ می‌داد، اما نباید شجاعتی را که نویل از خودش به نمایش گذاشت فراموش کرد. از زمانی که یک دانش‌آموز جوان پر استرس بود که سعی داشت تا جلوی هری پاتر را از سرک کشیدن در هاگوارتز بگیرد، تا تبدیل شدن به یک قهرمان جنگجو که یکی از جان پیچ‌های عزیز ولدمورت را از بین برد. اهمیتی ندارد که معنای پیشگویی چه است، نویل همیشه نقش مهمی را در نبرد دنیای جادوگری ایفا می‌کند.

یادداشتی درباره اسنیپ

ما نمی‌توانیم تصور کنیم که اگر زنجیره‌ی اتفاقات، جور دیگری بود، زندگی اسنیپ چقدر می‌توانست متفاوت باشد. مخصوصا که این موضوع، باعث می‌شد لیلی پاتر هیچ‌وقت نمیرد. در تفکراتمان، می‌توانیم تصور کنیم که لیلی و جیمز با خوشحالی به زندگی مشترکشان ادامه دادند و شاید اسنیپ هم به مسیر حمایت از ولدمورت ادامه می‌داد و هیچ‌وقت تبدیل به یک جاسوس دو جانبه برای دامبلدور نمی‌شد. قابل ذکر است عشق و اندوه او برای لیلی بود که داستان اسنیپ را شکل داد. بدون غم و اندوه لیلی که مسیرش را هدایت کند، آیا اسنیپ جهتش را تغییر می‌داد؟

منبع

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *