نقد و بررسی فیلم Finch
نقد و بررسی فیلم Finch
فیلم Finch درباره یک مهندس بازنشست شده در یک دنیای پسا آخرالزمانی است که به همراه سگش در حال تلاش برای زنده ماندن است. او به وسیله علم مهندسی خود می تواند رباتی ( که بعدا نام او جف می شود ) را طراحی کند که تمام دانایی های او از کتاب های اسکن شده است و می تواند در کارهای روزمره اش به او کمک کند. در طی فیلم تلاشهای او برای جلب رضایت خالقش به طرز شگفتانگیزی انسانی است، اما خود فیلم فاقد همان جرقههای شگفت انگیز است.
در آینده ای نزدیک، شعله های خورشیدی لایه ازن زمین را پاره کرده و سیاره را به یک بیابان تحت تابش تبدیل کرده است. فینچ واینبرگ ( تام هنکس ) حتی قبل از این فاجعه انساندوست بود و واکنش ضعیف بشریت به بحران را عامل مخرب بودن آن میداند، و خارج بحث سینمایی آن ، این فیلم بیشتر یک هشدار به مردم جهان برای مراقبت کردن از زمین و جلوگیری از چنین فاجعه هایی است.
تنها بودن فینچ نقش هنکس را در فیلم Cast Away تداعی میکند، در حالی که راهحلهای روشمند و مهندسی او برای مجموعهای از بحرانهایی که به تنهایی باید با آن روبرو شود، بیشتر شبیه بازی مت دیمون در فیلم The Martian است. اما در بین هر دو آنها، عوارض تنهایی قوی تر به نظر می رسد. فینچ هرگز واقعا تنها نیست، چرا که سگش گودیر و دیوی، یک ربات جاروبرقی که شبیه Wall-E است او را همراهی می کنند. جف نیز قادر است مکالمات واقعی داشته باشد و حتی زمانی که قضاوتش درست نیست، ابتکار عمل داشته باشد.
تنش Cast Away و The Martian که حول محور زنده ماندن قهرمانانشان ایجاد شده است نیز در اینجا وجود ندارد، زیرا از همان ابتدا مشخص است که تشعشعات به فینچ رسیده است. جف با سه قانون روباتیک آسیموف ساخته شده است، که او را از آسیب رساندن به انسان ها باز می دارد، به علاوه قانون چهارمی که بر تمام قوانین دیگر اولویت دارد ، و آن این است که وقتی فینچ خودش نمی تواند این کار را انجام دهد ، جف از گودیر مراقبت کند.
اگر جف برای کمک به بهبود جهان یا نجات بشریت در قالب Wall-E یا ۹ برنامه ریزی شده بود، تلاش های فینچ معنادارتر می شد. در عوض، بیهودگی خاصی در کل فیلم نفوذ می کند. آهنگ غم انگیز آهنگساز سری The Last of Us، گوستاوو سانتائولالا، به احساس ناامیدی فیلم می افزاید، و با این حال، فیلم نمی تواند به طور جدی به موضوع متعهد شود.
ناکامی هایی که به نظر می رسد باید تلاش فینچ برای رسیدن به پل گلدن گیت قبل از مرگ او را از مسیر خارج کند، هیچ تاثیر واقعی فراتر از ناراحت کردن او در آن لحظه ندارد و خطرات مداوم بدون هیچ توضیح واقعی از بین می روند.
در حالی که داستان به هیچ وجه منسجم نیست، اما گاهی اوقات می تواند از طریق جلوه های بصری دیدنی اش بسیار مورد توجه قرار بگیرد. ویرانی های فیلم نیز بسیار یادآور فیلم های ۲۸ Days Later و I Am Legend است. فینچ در طی مسیرش به گلدن گیت به طور مداوم باید نگران طوفان های شن و رعد و برق های وحشتناک پسا آخرالزمانی باشد که باعث می شود حس زنده بودن و تلاش برای زنده ماندن را به مخاطب القا کند.
جذاب ترین بخش فیلم از نظر من ، دیالوگ های بین فینچ و جف است که بسیار به سرگرم کننده تر شدن آن کمک می کند و تلاش های جف برای ثابت کردن خود به فینچ و نشان دادن وفاداری اش در تمام طول فیلم بسیار خنده دار و پر احساس است. شاید در ابتدا جف برای بیندگان فقط یک روبات سخنگو ساده باشد ، اما با جلو رفتن داستان فیلم کم کم جای خود را در دل همگی باز می کند و باعث می شود تا خیلی از نگاه ها به سمت او برود.
هنکس برای بسیاری از نقشهایش جذابیت خاصی به ارمغان میآورد و فینچ نیز از این قاعده مستثنی نیست. او به زیبایی هرچه تمام تر توانست نقش پبرمردی که از نظر روحی و روانی شکست های بزرگی خورده است را ایفا کند و بدون نیاز به توضیحات فیلم درباره گذشته او ، تمامی آن احساسات را در صورت خود به نمایش بگذارد.
همچنین هم بازی بودن با یک ربات و یک و سگ کار بسیار پیچیده ایست ، چرا که تمام بار اصلی فیلم روی دوش یک نفر خواهد بود و درواقع انسان حقیقی ای در مقابل او بازی نخواهد کرد ؛ و باید گفت که تام هنکس از این نقش هم کاملا سربلند بیرون آمده است و یکبار دیگر هنر خود را در بازیگری به همگی اثبات کرد.
نظرات کاربران