یک فیلم ترسناک که در سایهی استعارهی مرکزی خود سیر میکند، The Thing with Feathers رمان کوتاه شاعرانهای آغشته به کمدی سیاه مبتذل را به یک فیلم ۱۰۴ دقیقهای طاقتفرسا تبدیل میکند. در حالی که بازی قوی از بندیکت کامبربچ در نقش پدری داغدار دارد، به شدت از مهارتهای بازیگری او نیز سوءاستفاده میکند. اما این فقط برجستهترین مشکل از بسیاری از مشکلات بزرگ آن است.
فیلم با شخصیت بینام کامبربچ که دو پسرش در دبستان (با بازی خواهر و برادر ریچارد و هنری باکسال) را پس از مراسم تشییع جنازه مادرشان دلداری میدهد، آغاز میشود. فقدان ناگهانی همسرش، او را سریعتر از آنکه بتواند قطعات زندگیشان را جمع کند، دچار بحران میکند و اندوه او در نهایت به شکل یک کلاغ غولپیکر انساننما ظاهر میشود. (همان چیز پردار در عنوان اقتباس شده از امیلی دیکنسون). این موجود که توسط اریک لامپرت تجسم یافته و دیوید تیولیس صدایش را دوبله کرده، این مرد بیوه را شبها با کنایههای رک و صریح دربارهی شکستهایش عذاب میدهد.
کارگردان دیلن ساترن چشم تیزبینی برای لحظات فردی دارد، اما آنها اغلب نمیتوانند به یک کل رضایتبخش تبدیل شوند. صحنههایی که به گذشته برمیگردند و پدر را در حال کشف جسد همسرش نشان میدهند، این حس را ایجاد میکنند که گذشته و حال همزمان از طریق حرکات و قاببندیهای مشابه آشکار میشوند – و ضربههای روحی گذشته را به اینجا و اکنون میکشانند. با این حال، این امواج احساسی ظریف به سرعت به نفع صحنههای ترسناک تکراری ناشی از توالیهای رویایی ناپیوسته کنار گذاشته میشوند. هر زمان که کلاغ غولپیکر در آپارتمان خانواده سرش را بلند میکند، به طرز عجیبی واقعگرایانه نمایش داده میشود و فرصتهای کمی برای واکنش یا درک، با جا افتادن حضورش، فراهم میکند. پرنده مخلوق شگفتانگیزی است، اما نحوه فیلمبرداری و تدوین آن تأثیر کمی دارد.
پدر در داستان پورتر یک دانشگاهی بود، اما در اینجا او یک هنرمند کمیک گوتیک است که در طرحهای خود از موجودات سیاه و پردار گم میشود، که به طور مستقیمتر ارتباط بین مکانیسم مقابله او و نحوه تسلط اندوهش را نشان میدهد. با این حال، کلاغ در نهایت عملکردی مخالف آنچه در نظر گرفته شده را انجام میدهد: در حالی که در لحظات نامناسب ظاهر میشود، به عنوان چیزی که باید بدون توجه به هر چیزی با آن روبرو شد، ورودش فیلم را از تمام وزن و تنش خود سلب میکند. روی کاغذ، قرار است آنتنی برای اندوه خانواده باشد. در عمل، حواسپرتی از آن است – مهم نیست که تیولیس چقدر توضیحات پرحرف در مورد هدف و معنای خودش ارائه میدهد.
همانطور که فیلم پیش میرود، با تغییر راویها و دیدگاهها در فصلهای بخشبندی شده، رویکرد بصری ساترن به طور فزایندهای برای حضور کامبربچ نامناسب میشود. هر بازیگری در فیلم (به ویژه پسران جوان باکسال) به طرز فوقالعادهای طبیعی بازی میکند، که فیلمبردار بن فوردسمن از طریق دوربین آزاد خود آن را منعکس میکند. با این حال، حضور کامبربچ به شدت برجسته است، شاید بدون تقصیر خودش. او کاملاً از نظر احساسی متعهد است، اما حرکت و حالت او در هر صحنه بیش از حد ریتمیک و حسابشده برای فیلمی است که نمیخواهد با رویکردی که شاید برای نوعی تئاتر اکسپرسیونیستی مانند نو یا کابوکی مناسبتر باشد، مطابقت داشته باشد. به طور خلاصه: The Thing with Feathers نمیداند چگونه او را در خود جای دهد. در مقابل باکسالها، تغییر شکلهای حیوانی کامبربچ در بدترین حالت کمدی و در بهترین حالت، به شدت نامناسب به نظر میرسند.
The Thing with Feathers معانی زیربنایی خود را آشکارا بیان میکند، اما برای داستانی که به آرامی آشکار میشود، این به سختی چیز خوبی است. پیامها و موتیفهای آن خیلی زود، پس از آن، کاملاً واضح میشوند، و پس از آن بیشتر زمان فیلم – که علیرغم کوتاهیاش، هنوز هم مانند یک ابدیت احساس میشود – صرف بازگشت به مراحل خود و تکرار خود میشود در حالی که ابعاد جدید کمی اضافه میکند. در همین حال، به عنوان یادآوری فیلمهای دیگر و بهتری (مانند بابادوک) عمل میکند که مفاهیم مشابه را با ظرافت بسیار بیشتری اجرا کردهاند.
سخن نهایی
کارگردان دیلن ساترن چند شکوفایی مفهومی به رمان کوتاه “اندوه چیزی است با پرها” اثر مکس پورتر اضافه میکند، اما مفهوم اصلی نسخه سینمایی بیش از حد طولانی میشود. استعارهی پوشیده از غبار یک کلاغ غولپیکر که شخصیتهای عزادار را عذاب میدهد، در نهایت داستان را از هرگونه قدرت احساسی سلب میکند – و برخلاف قصد خود عمل میکند. بندیکت کامبربچ خود را در نقش پدری که با فقدان دست و پنجه نرم میکند، غرق میکند، اما فیلم به شدت در مورد آنچه از او میخواهد – و چگونه او را در عوض قاب میکند – اشتباه میکند.
نظرات کاربران