یک پوسیدگی در هسته آزمایش بزرگ آمریکایی وجود دارد و این در سراسر فیلم «بروتالیست» (سبک معماری بیرحم) احساس میشود. این فیلم با یک نمای خیرهکننده آغاز میشود که طوری به نظر میرسد که یکی از نمادهای اصلی غرور ایالات متحده، مجسمه آزادی، از آسمان در حال سقوط است – و ۳ ساعت و ۳۵ دقیقهای (با آنتراکت) که پس از آن میآید، با دقت و ظرافت و نیرویی مطمئن با آن افتتاحیه جسورانه مطابقت دارد. وقتی از تاریکی غمانگیز کشتیای که در جزیره الیس لنگر میاندازد بیرون میآییم، شادیای که بر چهره معمار یهودی مجارستانی، لاسلو توث (با بازی آدرین برودی) نقش بسته است، اولین لحظه از لحظات بسیاری است که بازیگر دقیقاً احساس ویرانگر را به تصویر میکشد. او مانند تجسم کتیبه مجسمه است که از «تودههای درهم فشردهای که آرزوی تنفس آزاد دارند» استقبال میکند. اما این، مانند هر وعده رهایی دیگر در سرزمین مادری پذیرفته شده لاسلو، بیش از حد خوب است که درست باشد. هیچ تنفس آزادی برای او – یا در واقع، برای ما، به عنوان ناظران سفری دردناک که به طرز ماهرانه و تأثیرگذاری توسط کارگردان بردی کوربت هدایت میشود – وجود ندارد.
«بروتالیست» نه تنها بهترین اثر تا به امروز از کوربت و همکار و شریک دیرینهاش، مونا فاستولد، است، بلکه یکی از بهترین و قدرتمندترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ است. فیلمنامه دقیق آن ما را در یک تصویر غنی از آمریکای پس از جنگ غرق میکند در حالی که بر زندگی یک هنرمند متمرکز میشود و رسانه انتخابی او را منعکس میکند. مانند سازههای باشکوه و بیتزئین بروتالیسم (به ساختمان شهرداری بوستون، خانههای عمومی بلوکی اتحاد جماهیر شوروی، اضافات مدرن به هر پردیس دانشگاهی فکر کنید)، گاهی اوقات میتواند عمداً زشت یا ابتدایی به نظر برسد. اما همچنین اثری نفسگیر است که همزمان ماکسیمالیست و مینیمالیست است – فیلمی سوزان که در سطح رسمی، داستانگویی و موضوعی شاعرانه است.
سال ۱۹۴۷ است. لاسلو پس از آنکه هولوکاست ویرانی بر او، خانوادهای که به زور از آنها جدا شده بود و خانهاش وارد کرد، به ایالات متحده مهاجرت میکند. او همسر بیمارش، ارژبت (با بازی فلیسیتی جونز) و خواهرزادهاش، ژوفیا (با بازی رافی کسیدی) را به امید شروعی دوباره رها کرده است و برخورد تکاندهندهاش با بانو آزادی – پژواکی از روش تهدیدآمیزی که کوربت اولین فیلم بلند خود، «کودکی یک رهبر» محصول ۲۰۱۵ را با آن به پایان رساند – صرفاً اشارهای به مشکلات پیش رو است. داستان با ظرافت نوشته شده است، اما وزن زیادی را به دوش میکشد: از آنجا که لاسلو در کنار پسرعمویش، آتیلا (با بازی الساندرو نیوولا) در پنسیلوانیا پناهگاه و کار پیدا میکند، با یک مشتری ثروتمند، هریسون لی ون بورن (با بازی گای پیرس) که او را برای یک مرکز اجتماعی بزرگ استخدام میکند، درگیر میشود. همانطور که این کار او را در خود فرو میبرد، کوربت و فاستولد ما را به واقعیت بازی با حاصل جمع صفر زندگی آمریکایی میکشانند. آنچه در آنجا مییابیم، به طرز چشمگیری بازی شده و با ریتمی عالی پیش میرود، با تشدیدهایی که زندگی روزمره لاسلو را زیر و رو میکنند، به سرعت رخ میدهند و سپس در طول ماهها، اگر نگوییم سالهایی که در چشم بر هم زدنی میگذرند، گسترش مییابند.
کوربت کار لاسلو روی مرکز اجتماعی را با دستی مطمئن کارگردانی میکند و باعث میشود هر صحنه ضروری و پیشرفت هر شخصیت بسیار روشنگرتر به نظر برسد. به طور خاص، نحوه سوءاستفاده ون بورن از هر کسی که میتواند و افزایش آن، به تصویر کوربت و فاستولد از یک بیرحمی منحصربهفرد آمریکایی شکل میدهد. در اینجا مردی با همهچیز وجود دارد که به نظر نمیرسد از گرفتن از کسانی که بسیار کمتر دارند، دست بردارد. او لاسلو را مسخره میکند، در حالی که آزادی و رضایت را در مقابل او آویزان میکند، او را تحقیر میکند، اما به زودی آسیب بیشتری به او وارد خواهد کرد. پیرس این شخصیت را با جذابیتی چاپلوسانه بازی میکند و حرکات حسابشده و حس برتری ون بورن را با تأثیری تهوعآور به نمایش میگذارد. در نماهای نزدیک، خشم نهفته اما سردی در چشمان بازیگر وجود دارد. او ون بورن را به شخصیتی دردناک و آشنا تبدیل میکند: او و مردانی مانند او کسانی هستند که دنیای ما و مردم آن را بیرحمتر میکنند.
و آن دنیا به چرخش خود ادامه میدهد، با «بروتالیست» که به طور فزایندهای به آنچه در آن سوی دید شخصیتهایش اتفاق میافتد اشاره میکند تا اینکه اهمیت نهایی مانند یک قطار به آن برخورد کند. هنگامی که پخش رادیویی اعلامیه استقلال اسرائیل – یکی از حوادث تحریکآمیز جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ – شنیده میشود، کوربت عمیقترین برش خود را میزند: «بروتالیست» فیلمی درباره تجربه مهاجرت و همچنین چرخههای خشونت است که ما در تلاش برای اطمینان از اینکه هرگز در موقعیتی قرار نگیریم که دوباره مورد سوءاستفاده قرار بگیریم، ایجاد میکنیم. استفاده عالی از مونتاژ و موسیقی متن همراه آن توسط دانیل بلومبرگ در این سکانس، چیزی زیباست. همانطور که من را با عظمت تاریخی که به تصویر کشیده میشد رها کرد، مرا کاملاً مبهوت کرد. همانطور که کوربت دوربین خود را با سرعت فوقالعاده در جاهای دیگر در امتداد زمین میفرستد، ما را در داستانی غرق میکند که به همان اندازه که در شخصیتپردازیاش صمیمی است، در مضامینش نیز متفکرانه است.
فیلمسازی بیباکانه است و همه بازیگران در آن قفل شدهاند. در حالی که برودی نقطه کانونی برجستهای را ایجاد میکند، این پیرس است که روح تاریک فیلم است. او در بازی کردن نقش یک مار لزج بسیار خوب است. شما جرأت نمیکنید چشمان خود را از او بردارید، از ترس اینکه اگر این کار را انجام دهید، ممکن است چه کاری انجام دهد. وحشت از این درک ناشی میشود که ثروت او، که شخصیتها به آن نیاز دارند، او را نیز مصون میکند. اینجاست که جونز به عنوان یک وزنه تعادل قوی برای برودی عمل میکند: ارژبت، که در نهایت به همراه ژوفیا وارد داستان میشود، لاسلو را وادار میکند تا دقیقتر به حامی اصلی خود نگاه کند. همانطور که آنها سعی میکنند زندگی مشترکی بسازند، هر دو از نحوه از دست دادن ژوفیا، که بیشتر ساکت میماند، اما همیشه گوش میدهد، بیخبرند. او بر اساس آنچه میبیند، متقاعد میشود که اشتباهاتی که خانوادهاش متحمل میشوند فقط در دنیایی که او تمام قدرت را در دست دارد، میتواند جبران شود. این ترسناکترین بخش از یک فیلم ترسناک است و رشتهای در مورد خانوادهای که از هم دور میشوند را به داستانی به طور فزاینده شوم از یک هنرمند و حامی او پیوند میدهد.
این چیزی است که «بروتالیست» را از نظر احساسی و وجودی بسیار طنینانداز میکند و روشی که کوربت همه چیز را به هم گره میزند، مرا مبهوت کرد. پس از یک جهش زمانی، ما میتوانیم آیندهای را که لاسلو میساخت ببینیم و درباره آن بشنویم. اما هیچکدام از اینها با صدای او به اشتراک گذاشته نمیشود. شخص دیگری به جای او صحبت میکند، به گونهای که سه ساعت و بیشتر قبلی از پیروزی و آزمایش را تطهیر میکند. این تراژدی نهایی «بروتالیست» است: لاسلو، مرد، هنرمند و معمار، بار دیگر کنار میایستد تا به میراثی که ربوده شده است، نگاه کند. این یک نکته نهایی سنگین از نظر موضوعی و به طور مناسب خاردار است. فیلم با افسانههای پوچی که در مورد آمریکا به خود میگوییم آغاز میشود و با مجموعهای از اظهارات مناسب در مورد دستاوردهای شخصی و حرفهای لاسلو به پایان میرسد. چرخههای خشونت بیشتر، الگوهای خفهکننده بیشتر. اما، از قضا، کوربت و شرکت با قرار دادن سنگ بنای این بنای فریب، صداقتی وهمآور تولید میکنند.
سخن نهایی
فیلم «بروتالیست» ساختهی بردی کوربت، نگاهی جسورانه، زیبا و بیرحمانه به ایالات متحده است، نه آنگونه که ما دوست داریم دربارهی کشور فکر کنیم، بلکه آنگونه که در واقع برای کسانی است که زیر یوغ آن خفه میشوند. این فیلم نه تنها یکی از بهترین فیلمهای سال است، بلکه یکی از صادقانهترین و خوشساختهترین آثار کوربت و مونا فاستولد است که به پایانی پرتنش و درخور میرسد که هم توجه شما را میطلبد و هم تماشای دوباره را برای مشاهدهی چگونگی قرار گرفتن دوبارهی تمام قطعات دردناک تاریخ در جای خود.
نظرات کاربران