نقد و بررسی فیلم Saturday Night 2024
Saturday Night، که مرز بین بیوگرافی برند و مستند پشت صحنه را در هم میآمیزد، به شکل یک بازگشت هیجانانگیز به سبک گذشته است که با پیشرفت داستان، عمیقتر به آشفتگی فیزیکی و عاطفی میپردازد. از همه مهمتر، این فیلم همچنان به حس زمان و مکان خود پایبند است و بنابراین تمایل به بزرگنمایی موضوعات خود (و موسسه تلویزیونی همنام خود) را برای تقریباً کل زمان پخش خود اجتناب میکند.
تعداد کمی از افرادی که این فیلم را تماشا میکنند، از میراث تقریباً ۵۰ ساله این نمایش طنز بیخبر خواهند بود، بنابراین حتماً طعنه دراماتیکی برای کسانی که به تهیهکننده لورن مایکلز (با بازی گابریل لابل از The Fabelmans) شک دارند، وجود خواهد داشت، نه تنها یک اشاره به موفقیت این سریال. پس از همه، Saturday Night توسط جیسون ریتمن کارگردانی شده است، که پدر فقید او، ایوان ریتمن، کارگردان Ghostbusters، سابقه نزدیک، شخصی و حرفهای با برخی از شخصیتهای دیده شده در صفحه نمایش داشت. با این حال، این لحظات احساسی از نظر سبک و عاطفی با بقیه Saturday Night جدا شدهاند – گواهی بر همه چیزهایی که در جاهای دیگر درست انجام میدهد.
همه چیز در ساعت ۱۰:۰۰ شب ۱۱ اکتبر ۱۹۷۵، تنها یک ساعت و نیم قبل از پخش زنده ایده جوان، چشمگشاده و مضطرب مایکلز آغاز میشود. به نظر میرسد هیچ چیز برای او درست پیش نمیرود: او در مورد ایدههایش انعطافناپذیر و بیکلام است، اما در مورد به اشتراک گذاشتن آنها نیز بسیار پرشور است، تنشی که یک تکانه عاطفی شبیه به Steve Jobs دنی بویل ایجاد میکند.
با اعضای باتجربه تیم تولید که این نمایش را کودکانه میدانند و مدیران قدرتمندی که مانند کرکسهای چروکیده پرسه میزنند، مشتاق هستند شکست او را ببینند، مایکلز با موانع خارجی غیرقابلتصور روبرو است. با این حال، این فرضیه گسترده نیز با زیرمجموعههای میکرو شامل بازیگران افسانهای SNL تقویت میشود که منجر به یک اثر دومینویی از درگیری داخلی میشود، که به لطف سرعت سرسامآور فیلم کار میکند.
با استفاده از نماهای طولانی و بدون وقفه در یک فضای استودیویی محدود، دوربین از نظر فیزیکی به دنبال افرادی که عجله دارند، در گوشهها و بین اتاقها حرکت میکند – ایده آرمانی این رویکرد، یادآور Magnolia پل توماس اندرسون – به هر داستان اجازه میدهد تا به زیبایی و به سرعت در داستان بعدی ادغام شود. در این میان، ریتمن و فیلمبردار اریک استیلبرگ از لنزهای بلند استفاده میکنند تا حس خفگی در حال نزدیک شدن را افزایش دهند، زیرا کارتهای عنوان گاه به زمان شب اشاره میکنند، با یک صدای تیکتاک به ویژه برجسته، هر لحظه به زمان پخش نزدیکتر میشوند. هر دقیقه مهم است.
استیلبرگ همچنین از فیلم ۱۶ میلیمتری برای بازسازی ظاهر شدید و احساس خشن فیلمهای “هالیوود جدید” آن دوره استفاده میکند – یک بازگشت مشابه Joker تاد فیلیپس، اما با استفاده بسیار متمرکزتر از سایههای دراماتیک و یک زیباییشناسی نور کم و کنتراست بالا. همه چیز حیاتی و در لحظه یازدهم به نظر میرسد، و ریتمن – که چندین سال را با Ghostbusters: Afterlife و Ghostbusters: Frozen Empire صرف بازسازی فیلمهای پدرش کرده است – به نظر میرسد که سرانجام صدای خود را به عنوان یک ارائه دهنده پاستیش پیدا میکند. تأثیرات او این بار مارتین اسکورسی و جان کاساوتیس هستند، اما با ادای احترام آشکار کمی به کار آنها. در عوض، او رویکرد آنها به انرژی پر جنب و جوش و شرمآور شهر نیویورک را تقلید میکند و تقریباً نسخه تکمحلی After Hours اسکورسی را میسازد.
به لطف انسداد دقیق و ضربآهنگ وحشی آهنگساز جان باتیست، Saturday Night ریتمی سریعالسیر ایجاد میکند. انرژی الکتریکی آن، در عین حال، بدون گروهش امکانپذیر نخواهد بود. این یک فیلم فوقالعاده خوب بازی شده است، اما به دلایلی که بلافاصله واضح به نظر میرسند. با چنین چهرههای سرگرمکننده شناخته شده، احتمال تقلید روت وجود دارد، اما هر بازیگر به نظر میرسد که رویکرد بسیار متفاوتی در نقش خود دارد، هرچند با دلایل خوبی. به عنوان مثال، دیلن اوبراین، از شخصیت تلویزیونی دن ایکروید تقلید نمیکند، بلکه ماهیت دقیقنگر او را در پشت صحنه به طور ماهرانه تجسم میکند. مت وود برای یک تصویر زنده از جان بلوشی واقعی ساخته شده است، اما حتی لحظات بیشترین کاریکاتور خود را با یک غمگینی مناسب برای قوس عاطفی که ریتمن و نویسنده همکارش به قوس بلوشی خود میدهند، آمیخته میکند: یک میل به جدی گرفته شدن.
برجستهترین بازیگر فیلم، کوری مایکل اسمیت در نقش شوی چاپلین خودشیفته (آیا نوع دیگری وجود دارد؟) است؛ او بسیار باهوش و پر حرف است، اما لحظات گذرای ناامنی را نشان میدهد. با این حال، حتی شخصیتهای حاشیهای یا پشت صحنه SNL نیز احساس کامل دارند. نیکلاس براون در نقش کمدین آوانگارد اندی کافمن و مجری موپت جیم هنسون، به اندازه کافی عجیب است که کار کند. دیک ابرسول کوپر هافمن بین بوسیدن استودیو و تنها تشویق کننده اجرایی نمایش خط باریکی را طی میکند. تامی دیوی عملاً نویسنده تحریکآمیز اصلی مایکل اودونوگو را به یک فویل شیطانی برای قهرمان سادهلوح مایکل تبدیل میکند – آنها نیز یکسان لباس میپوشند – و راشل سنوت عملاً از لحظه اول ظاهر شدنش به عنوان همسر مایکل و نویسنده کمدی، رز شوستر، رفتار ستاره فیلم را دریافت میکند. او نه تنها تهیهکننده آهسته در حال از هم گسیختن را آرام میکند تا افکار خود را جمع کند، بلکه حضور او نیز به Saturday Night اجازه میدهد نفس بکشد.
با این حال، مؤثرتر از هر تصمیم بازیگری فردی، رویکرد کلی در مورد اینکه چه کسی کیست است. کمدینها، نویسندگان و تهیهکنندگان این نمایش، نسبت به تلویزیون مبتدی بودند و Saturday Night آنها را از بین بازیگرانی انتخاب میکند که نه تنها روی کاغذ جوان هستند، بلکه ظاهری جوانتر دارند و نسبت به تکنسینهای باتجربهتر و فرسودهتر روی صحنه، احساس جوانی میکنند، که ممکن است مانند پدربزرگ و مادربزرگ ناراضی باشند. همه افراد روی صفحه احساس میکنند که ۲۰ یا ۶۵ سال دارند، که برجستهکننده شکاف نسلی بزرگی است که باعث شد SNL چنین نفسی از هوای تازه در ابتدا باشد – و همچنین شکاف قدرت و تجربه که باعث شد اجرای آن در ابتدا چالش بزرگی باشد.
این فیلم به طور تقریباً مداوم خندهدار و جذاب است، با گفتگوی گردبادی و همپوشانی از شخصیتهای لذتطلب آن که باعث میشود کل فیلم احساس شود که با مهارت بداههپردازی شده است. اگر شکست بخورد، تنها در نحوه بسته شدن اتفاقات است؛ به عنوان فیلمی درباره شکستهای مکرر، موفقیتهای نهایی برای مایکلز و تیمش بسیار آسان به نظر میرسند. با این حال، اگر تحمل چند ضرباهنگ بیش از حد احساسی در مورد غلبه بر مشکلات از طریق شجاعت محض به معنای گرفتار شدن در هرج و مرج کامل و خندهدار در ۹۰٪ دیگر زمان است، پس مشتهای چند لحظه ناامیدکننده فیلم یک معامله ارزشمند است.
Saturday Night، جیسون ریتمن، کارگردان، با عقبنشینی از نوستالژی تا حد ممکن، جایگاه خود را به عنوان یک هنرمند کاور پیدا میکند. با بازیگران که رویکردهای بسیار متفاوتی در مورد شخصیتهایی که قبلاً از فیلم و تلویزیون میشناسیم دارند و یک دوربین که هرگز کند نمیشود، Saturday Night به روشهای بسیار لذتبخشی آشفته است. پیشروی برای اولین نمایش تاریخی SNL مانند یک اوج ۹۰ دقیقهای گسترده پخش میشود.