داستان کوتاه ترسناک نوشته روی دیوار

داستان کوتاه ترسناک نوشته روی دیوار

پسر جوانی در حالی که خوابیده بود، صدای قدم‌هایی را بیرون از اتاقش شنید. برای اینکه ببیند چه خبر است، کمی چشمانش را باز کرد. در اتاق باز شد و قاتلی را دید که جسد والدینش را حمل می‌کرد. قاتل به آرامی آن‌ها را روی صندلی گذاشت، سپس با خون اجساد روی دیوار چیزی نوشت. بعد از آن، زیر تخت پسر پنهان شد.

پسر وحشت‌زده شد. نوشته روی دیوار را نمی‌توانست بخواند و می‌دانست که مرد زیر تخت اوست. او مانند هر کودکی وانمود می‌کرد که تمام مدت خواب بوده و بیدار نشده است. او به همان ساکتی اجساد، بی‌حرکت دراز کشیده بود و به نفس‌هایی که از زیر تختش می‌آمد گوش می‌کرد.

یک ساعت گذشت و چشمانش به تاریکی عادت کرد. سعی کرد کلمات را تشخیص دهد، اما دشوار بود. سرانجام، وقتی جمله را خواند، نفسش در سینه حبس شد.

او در حالی که احساس می‌کرد زیر تختش چیزی در حال حرکت است، با نوشته را خواند: «می‌دونم بیداری…!»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *