فیلم «سلطنت سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) فیلمی بوده که درکش برای من سخت بوده. تک تک لحظات فیلم به خوبی کار میکند – شخصیتها جالب هستند، صحنههای اکشن به خوبی اجرا شدهاند و دنیای فیلم جذاب است و دوست دارید بیشتر دربارهاش بدانید. اما داستان فیلم به شکل عجیبی شبیه داستان «جنگ برای سیاره میمونها» (War for the Planet of the Apes) است، و مطمئن نیستم که ما اصلاً «سلطنتی» را که در عنوان فیلم وعده داده شده بود، ببینیم. این باعث میشود فیلم سرگرمکننده باشد، اما در نهایت کمی توخالی به نظر برسد.
فیلم کمی بعد از وقایع «جنگ برای سیاره میمونها» شروع میشود، در مراسم تشییع جنازه سزار که تاریکی بر آن سایه انداخته است. این صحنهای تقریباً نحس است که باعث یادآوری تاجگذاری ترسناک ملکه سرسی در «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) میشود، اما دیری نمیگذرد که صحنه به تابلوی عنوان فیلم و پرش زمانی به «چند نسل بعد» تغییر میکند.
در اینجا، در این آیندهی جدید که تحت سلطهی میمونهاست، روی میمون جوانی به نام نوا (با بازی اوون تیگ) تمرکز میکنیم که به گروهی به نام «قبیله عقاب» تعلق دارد – به این دلیل که هر میمون در این قبیله با یک عقاب پیوند میخورد و آن را بزرگ میکند و شراکت مادامالعمر با آن برقرار میکند. اما نوا این فرصت را به دست نمیآورد، زیرا برخورد اتفاقی او با یک زن انسان (با بازی فریا آلن) به سرعت منجر به حملهی گروهی از میمونهای ترسناک نقابدار میشود که به دنبال زن هستند.
این میمونهای جدید با فکر اینکه قبیله عقاب زن را در اختیار دارد به دهکدهی آنها حمله میکنند، پدر نوا را میکشند و همه را به اسارت در میآورند – به جز خود نوا که بعد از تلاش برای مبارزه، او را به حال مرگ رها میکنند.
اما نوا زنده میماند و به دنبال قبیلهاش میرود. در راه با اورانگوتانی به نام راکا، یک دانشمند، برخورد میکند که میگوید آن میمونهای خصومتورز پیام صلح سزار را تحریف کردهاند، و سپس آنها با هم با زن مرموزی که در اطراف پرسه میزد، ملاقات درستی میکنند. معلوم میشود که این زن، برخلاف سایر انسانهایی که این افراد با آنها ملاقات کردهاند، در واقع میتواند صحبت کند. مردم این زن هم توسط آن میمونهای خصومتورز کشته شدهاند، و حالا او و نوا باید برای رسیدن به خواستهشان با هم همکاری کنند.
آنها باید مستقیما با دشمن خود روبرو شوند، کسی که خود را پروکسیما سزار می نامد و خود را پادشاه می پندارد. او و نیروهایش در یک درب گاوصندوق عظیم در ورودی یک پناهگاه قدیمی دولتی ایالات متحده مستقر شده اند و ماه ها را صرف تلاش برای شکستن و به دست آوردن فناوری پیشرفته ای کرده اند که احتمالاً در داخل آن نگهداری می شود.
بهترین ویژگی فیلم شخصیت های آن است. نوا شخصیت محوری خوب و شبیه به لوک اسکای واکر است که به راحتی می توان با او همراه شد، اما این مجموعه افرادی است که او با آنها ملاقات می کند که باعث جذابیت فیلم می شود. راکا، که وظیفه دارد نوا و ما را از اتفاقات دنیای بزرگتر مطلع کند، ویژگی شخصی را دارد که دوست دارید برایتان داستان تعریف کند – پیتر مکون فقط یکی از آن صداها را دارد و دنیاسازی که او انجام می دهد کاملاً قانع کننده است.
و می (مای) غم و اندوه عمیقی در چهره دارد که آلن به طور قانع کننده ای آن را به تصویر می کشد. او یک شخصیت اصلی نادر است که از ابتدا تا انتها بدبخت است، بدون اینکه هرگز بدبختی او برای خنده به کار گرفته شود.
اما این پروکسیما سزار، با بازی کوین دوراند همیشه سرگرم کننده است، که در نهایت بر فیلم مسلط می شود. پروکسیما چندین تک گویی بزرگ ارائه می دهد، زیرا او سعی می کند فلسفه و برنامه خود را برای نسل میمون ها به نوا و سایر اعضای قبیله عقاب بفروشد، و تماشای هر ثانیه از آنها لذت بخش است. او صادقانه حرف های خوبی می زند، حتی اگر روش های او بیش از حد خشن باشد. دوراند بازیگری است که می داند چگونه به خوبی صحنه را کنترل کند.
با وجود اینکه خود دوراند به طور واضح سزاوار اعتبار زیادی برای عملکردش است، باید به کار ضبط حرکت و ضبط چهره توسط هنرمندان جلوه های ویژه در ويتا ديجيتال اشاره کرد – به ویژه اینکه آنها چقدر توانسته اند اجرای صورت بازیگران را به خوبی ترجمه کنند. کار CGI در مجموعه راه اندازی مجدد سیاره میمون ها از همان ابتدا دیدنی بوده است، اما با نفوذ انسانیت به رفتار و حالات چهره میمون ها، حتی بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد.
با این حال، به همان اندازه که دوست داشتم این فیلم را دوست داشته باشم، اما چیزی در مورد داستان عجیب است. شباهت ها با فیلم قبلی کمی زیاد است – هر دو فیلم در مورد گروهی از میمون ها هستند که زندگی شاد و آرامی دارند تا اینکه گروهی از مزاحمان بیشتر آنها را می ربایند و شخصیت اصلی را مجبور می کنند تا به دنبال آنها برود و در طول مسیر با گروهی از افراد خارجی هم گروه شود. تغییر اصلی فقط این است که این بار، مزاحمان نیز میمون هستند، اما مطمئن نیستم که این به اندازه کافی چالش برای توجیه تمام این شباهت ها باشد.
علاوه بر این، اینکه هرگز نمی توانیم ببینیم پروکسیما و مردمش واقعاً کجا زندگی می کنند – قلمرو واقعی او – باعث می شود درک درستی از تصویر کلی دشوار شود. مطمئناً، پروکسیما ارتش کوچک خود را دارد، اما آیا او واقعاً یک پادشاهی دارد؟ با تماشای این فیلم نمی توان گفت.
نظرات کاربران