۰

داستان وحشتناک زنی به اسم ناگویا در لس آنجلس

داستان وحشتناک زنی به اسم ناگویا

داستان وحشتناک زنی به اسم ناگویا

داستان وحشتناک زنی به اسم ناگویا

در ژانویه سال ۱۹۷۲ زنی با لباسی خونین در بیمارستانی به نام cedar senai واقع در لس انجلس بستری میشود.
همین امر به خودی خود باعث تعجب کارکنان بیمارستان شد زیرا منطقه ای که این بیمارستان در ان قرار داشت سابقه بستری کردن افراد به این شدت مجروح را نداشت و به نظر میرسید برای اولین بار است که این بیمارستان تا این حد خون را به خود دیده است.
اما دو چیز از هر چیز دیگری بیشتر تعجب مردم را برانگیخت و حتی باعث احساس شدید تهوع انها میشد.به طوری که هرکس این زن را میدید دچار سرگیجه و استفراغ میشد.
اولین مورد این بود که این زن دقیقا یک انسان نبود.چیزی شبیه به یک مانکن لباس با صورتی بی احساس و اغشته به ارایش شدید.بدون ابرو و موژه و با لبخندی سرد که هرگز حتی برای لحظه ای این لبخند قطع نمیشد.
مورد دوم دندان های جلویی گربه مانندش بود که با هر تماسی از جایشان کنده میشد و او هر بار که دندانی را از دست میداد انرا روی زمین با مقدار زیادی خون بیرون پرت میکرد و از حال میرفت.

ناگویا

از لحظه ای که اورا از بخش نگهداری به بخش مراقبت های ویژه بردند بدون حرف و بدون حرکت و با همان لبخند ساکن بود.
پزشکان هرگز نمیتواستند عکس العمل خاصی از او بگیرند.او بدون حرکت و با صورتی ساکن و ساکت به چشمان دکتر نگاه میکرد و هیچ دردی را احساس نمیکرد.
در همین لحظه بود که یکی از پرستاران که سعی داشت اورا از روی تختش جابه جا کند به طرز شدیدی با عکس العمل این زن عجیب روبرو شد.او پرستار را مجروح کرد و پزشکان مجبور شدند برای نگهداری او روی تخت و برای جلوگیری از آسیب رساندن وی به بقیه از نیروی مرد بیشتری استفاده کنند به طوری که ۳ مرد قوی هیکل با تمام قدرتشان قادر به نگه داری این زن عجیب نبودند.
سپس چشمان بی احساس خود را روی دکتر معالج خود برد و لبخند سرد و ترسناکی زد.
لبخند او باعث باز تر شدن دهانش شد و بلافاصله بعد از اینکه دهانش را باز کرد تمام اشخاص داخل اتاق از تعجب و ترس فریاد کشیدند و تعدادی از انها اتاق را ترک کردند.
دهان زن مانند کوسه به صورت ردیفی دارای دندان های بسیار تیز بودپنج ردیف دندان از ابتدای دهان تا انتهای دهانش ادامه داشت.
دکتر بعد از دیدن این صحنه به چشمان زن نگاه کرد و گفت : تو دیگه چه موجودی هستی؟
سکوت کوتاهی برقرار شد که ناگهان زن از روی تخت با همان وضع خونین بلند شد و روبری دکتر ایستاد و به صورتش نزدیک شد و ارام در گوش وی گفت: “من خدا هستم”
بعد از این حرف به سمت مامورین امنیتی حمله کرد و به طرز فجیحی انان را گاز گرفت و از پنجره ی اتاق به بیرون فرار کرد.
از ان روز به بعد هیچ اثری از وی گزارش نشد و پلیس همچنان پرونده این زن را که به وی لقب “ناگویا” را داده اند را هنوز مختوم اعلام نکرده است.

این تنها داستانی است که برای این عکس در میان مردم لس انجلس رد و بدل میشود.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *