۰

داستان ترسناک دخترک گمشده

داستان ترسناک دخترک گمشده

داستان ترسناک دخترک گمشده

داستان ترسناک دخترک گمشده

یه شب حدود ۱۱ شب به شدت بارون گرفت‌
من قصد داشتم که بخوابم که ناگهان در خونه کوبیده شد. شوکه شدم، چرا که خونه من بالای کوهه و خونه ای تو نزدیکی خونه من وجود نداره. وقتی درو باز کردم یه دختر نوجوون رو دیدم که کاملا خیس شده و جلوی خونه من به دنبال پناهگاهه.
چشمهای مرواریدی، لب قرمز، گونه های نرم با فرورفتگی و موی صاف و بلندی داشت.
اون یه لباس سفید پوشیده بود. من از اون پرسیدم که چی میخواد و اون گفت وقتی با دوستاش به جنگل اومده گم شده و دنبال پناهگاهه.

اون گفت كه دوستاش باید دنبال اون باشن و اون مجبوره تا پایان بارون صبر کنه‌.
از اون خواستم که به داخل خونه بیاد، من به اون حوله دادم و از اون خواستم که حموم کنه، لباس خواهر بزرگترم که خارج از کشور تحصیل می کنه رو بهش دادم. شکلات داغی براش درست کردم و منتظر موندیم تا بارون بند بیاد و برگرده.

با رسیدن ساعت به ۱ بامداد و دیدن این که بارون هنوز متوقف نشده بهش پیشنهاد کردم که توی خونه من بخوابه و فردا برگرده. اون قبول کرد.
من از اون خواستم که توی اتاق خواهرم بخوابه و من توی اتاق خودم.

فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی توی خونه نیست، دستمو توی جیبم کردم که دیدم کلید هنوز توی جیبمه و کسی بهش دست نزده.
من به خودم دلداری دادم که ممکنه همش رویای من باشه اما لیوان شکلاتی که روی میز غذاخوری به اون دادم هنوز توی خونه بود. من به جنگل مجاور رفتم و به جستجوی اون پرداختم. دیدم حدود ۱۲ جنگلبان توی جنگل در حال پرسه زدن هستن. از اونها پرسیدم که چه خبره که اونها گفتن دنبال دختری می گردن که حدود ۲ هفته پیش توی جنگل گم شده.

یکی از افراد فریاد زد که بدن دختری رو لای بوته ها پیدا کرده، وقتی همه ما برای دیدن اون دویدیم‌، همون دختر رو، روی بوته با لباس سفیدی که دیشب موقع اومدن به خونه‌ام به تن داشت، دیدم اما همه بدنش زخمی بود و پوستش بد رنگ شده بود.
دکتر گفت که دختر قبلا، بیش از ۱ هفته پیش، جون خودش رو از دست داده.

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *