۰

دیالوگ های فیلم تروی Troy

دیالوگ های فیلم تروی Troy

در این مقاله قصد داریم تا دیالوگ های فیلم تروی Troy به کارگردانی ولفگانگ پترسن و بازیگری برد پیت را برای شما قرار بدهیم ؛ با کنترل امجی همراه باشید.

دیالوگ های فیلم تروی Troy

پاریس: منو دوست داری برادر؟ از من در برابر هر دشمنی محافظت می کنی؟
هکتور: آخرین باری که این حرفو بهم زدی ده ساله بودی و اسب پدر رو دزدیده بودی، الان چیکار کردی؟

آشیل: چرا باید الان تو رو بکشم شاهزاده تروآ؟ بدون این که کسی سقوط تو رو ببینه …

آگاماممنون: صلح کردن برای زن ها و افراد ضعیفه

آشیل: وقتی صبح برسه تو دشمن من خواهی بود
پریام: تو امشب هم دشمن من هستی اما حتی دشمنان هم می تونن به هم احترام بزارن

دیالوگ های فیلم تروی Troy

شاه پریام: واقعا فکر می کنی الان مرگ می تونه منو بترسونه؟ من مرگ پسر بزرگم رو با چشمام دیدم

بریسئیس: چرا این زندگی رو انتخاب کردی؟
آشیل: کدوم زندگی؟
بریسئیس: این که یه جنگجوی بزرگ باشی
آشیل: من هیچی رو انتخاب نکردم، من به دنیا اومدم و این چیزیه که هستم

هکتور: می گی حاضری برای عشقت بمیری اما نه چیزی از مردن می دونی و نه چیزی از عشق!

ادیسه: این جنگ و قهرمانانی که در آن جنگیدند هرگز فراموش نمی شوند

پاریس: پدر! تو پادشاه بزرگی هستی چون کشورت رو خیلی دوست داری. هر ساقه علف، هر دانه شن، هر سنگ رودخانه … تو همه تروآ رو دوست داری، منم به همون اندازه هلن رو دوست دارم

دیالوگ های فیلم تروی Troy

آگاممنون: هکتور برای سرزمینش می جنگه اما آشیل فقط برای خودش می جنگه!
ادیسه: من به وفاداری اون مرد اهمیتی نمیدم، فقط تواناییش برای پیروزی در جنگ هاست که برام مهمه

بریسئیس: من هنوز اسیر تو هستم؟
آشیل: تو مهمانم هستی
بریسئیس: مهمان ها هر وقت بخوان می تونن مهمانی رو ترک کنن

شاه پریام: من در دوره خودم در جنگ های زیادی حضور داشته ام. بعضی از اونا به خاطر سرزمینم بوده، بعضی از اونا برای قدرت، بعضی هم برای کسب افتخار. به نظرم جنگیدن برای عشق از همه اونا منطقی تره

دیالوگ های فیلم تروی Troy

هکتور: همه زندگیم با یه قانون زندگی کردم، این قانون ساده که: به خدایان احترام بگذارید، زن خودتان را دوست داشته باشید و از کشور خود دفاع کنید. تروآ مادر همه ماست، برای او بجنگ!

ادیسه: مردان در دام عظمت جاودانگی اسیرند و ما از خودمان می پرسیم: آیا پژواک کارهای ما در طول قرن ها طنین انداز خواهد شد؟ آیا بیگانگان نام های ما را مدت ها بعد از رفتن ما می شوند و از خود می پرسند که ما چه کسانی بودیم، چطور شجاعانه جنگیدیم و تا چه حد عاشق بودیم؟

هکتور: از جنگ طوری صحبت می کنی که انگار یه بازیه اما می دونی چند تا زن توی دروازه تروآ منتظر شوهرایی هستند که دیگه هیچ وقت اونا رو نمی بینن؟
آشیل: شاید برادرت بتونه به اون زن ها دلداری بده، شنیدم مهارت زیادی توی جذب زنان مردای دیگه داره

برچسب‌ها:

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

بامداد نوروزیان

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *