نقد و بررسی فیلم Fly Me to the Moon
با وجود گذشت سالها، هنوز تعداد قابل توجهی از مردم معتقدند که آمریکا فرود روی ماه را جعل کرده است. در یک نظرسنجی که به مناسبت پنجاهمین سالگرد ماموریت آپولو ۱۱ برای شبکه سی-اسپن انجام شد، حدود ۶ درصد از پاسخ دهندگان بر این باور بودند که «گام کوچک» نیل آرمسترانگ نه روی سطح ماه، بلکه در یک صحنه فیلمبرداری برداشته شده است. کمدی جدید هالیوودی «مرا به ماه ببر» تفسیری باورپذیرتر از این وسواس همیشگی آدمهای عجیب و غریب و آنهایی که «فقط سوال میپرسند» ارائه میکند. این فیلم روایتی از تاریخی جایگزین را به تصویر میکشد که در آن ناسا در نهایت برای جعل فرود روی ماه، در صورتی که چنین نقشه اضطراری ضروری به نظر برسد، آماده بوده است.
این فیلم این توهم توطئهآمیز را با داستانی نسبتاً دلپذیر و نوستالژیک ترکیب میکند – یک کمدی رمانتیک کمی قدیمی که با پسزمینه هیجانانگیز رقابت فضایی همراه شده است. گرگ برلانتی، کارگردان فیلم «عشق، سایمون» و رئیس سابق مجموعه تلویزیونی «اروورس»، بدون توسل به تظاهرهای کاملاً قدیمی، با روحیه دوران گذشته شیرینیهای استودیویی با محوریت ستارهها ارتباط برقرار میکند، همانهایی که در زمان اولین تلاش آمریکا برای رسیدن به ماه مد بودند. به فیلمی با بازی دوریس دی فکر کنید که در آن او هم به سنگ ماه و هم به راک هادسون فکر میکند.
فیلمنامه اثر رز گیلیروی، از نسل هالیوود (پدرش فیلم «شبگرد» را ساخته، مادرش در دو قسمت آخر «سلاح مرگبار» با ریگز و مورتا همکاری کرده و عمویش کارگردانی فیلم «آندور» را برعهده داشته است)، ما را به دوران پیش از آپولو ۱۱ میبرد. ماه عسل آمریکا با ناسا عملاً به پایان رسیده است و برنامه فضایی به سرعت در حال از دست دادن حمایت مردم و واشنگتن است، زیرا تیتر روزنامهها به باتلاق در حال وقوع در ویتنام تغییر میکند. در این میان، کلی جونز (اسکارلت جوهانسون)، یک نابغه با اعتماد به نفس در زمینه بازاریابی، توسط یکی از حلقههای نزدیک ریچارد نیکسون (با بازی وودی هارلسون) برای بازسازی کل تصویر عملیات روشنفکرانه در فلوریدا استخدام میشود. کلی که با تسلط بر اتاقی پر از مدیران زنستیز صنعت خودرو معرفی میشود، اساساً شبیه دونا دراپر است، با یک هویت مخفی غمانگیز به سبک دیک ویتمن. دیدن جوهانسون که با یکی از پرشورترین نقشهایش از جدیت مرموزانه نقشهای اکشن مارول فاصله میگیرد، دلپذیر است، هرچند شخصیت او در اینجا به اندازه ناتاشا رومانوف مرموز است: یک زن کلاهبردار که بسته به نیاز لهجه و شخصیتهای جدیدی را به خود میگیرد.
کلی با کول دیویس (چانینگ تاتوم)، مدیر ماموریت آپولو ۱۱، گاهی اوقات با شیطنت سر به سر میگذارد – او یک پیشاهنگ خوشتیپ با رازهایی در گذشته است (مرگ فضانوردان حادثه آپولو ۱ که در آن نقش داشته او را آزار میدهد). به سبک کمدیهای رمانتیک کلاسیک، آنها در یک رستوران محلی با هم آشنا میشوند و سپس با شوخیای شبیه فیلمهای تاپ گان و انکامن متوجه میشو باشیم که آنها همکاران ناخوشایند جدید یکدیگر هستند. اما کول به جای یک مرد خودخواه و لافزن، بیشتر یک فرد رک و پوستکنده است که از تاکتیکهای فریبنده کلی برای تبلیغ ناسا به ملتی که روز به روز شکاکتر میشود، ناراحت است. (به عنوان مثال، استخدام بازیگرانی برای نقش همکارانش). تاتوم وظیفه دشواری بر عهده دارد که از مردی که بخش زیادی از این داستان عاشقانه را صرف عصبانیت از معشوقهاش میکند، یک مرد پیشرو رمانتیک بسازد. در حالی که تصور ستارهای دیگر (مانند کریس پاین که در ابتدا برای این نقش انتخاب شده بود) که بتواند از بیاعتمادی به عشق تغییر جهت دهد، آسانتر است، تاتوم جدیت خاصی را ارائه میکند. او یک فرد با ایمان و اندکی غمزده است، مانند تجسم زندهی روحیه ناسا که چهرهای زیبا به جاهطلبیهای ستارهنگاری یک کشور میدهد.
در واقع، «مرا به ماه ببر» رابطه تلخ و شیرین کلی و کول را به عنوان تضاد ارزشها در نظر میگیرد – نه یک نبرد جنسیتی، بلکه نبردی نیابتی بین انگیزههای رقابتی پشت ماموریت. بر اساس تخمین فیلم، آپولو ۱۱ همزمان یک جهش الهامبخش فراتر از مرزهای قبلی تجربه انسانی و پیروزی در جنگ تبلیغاتی با اتحاد جماهیر شوروی بود. بخش بزرگی از جذابیت فیلم در این است که چگونه جنبههای رمانتیک و بدبینانه رقابت فضایی را با هم تطبیق میدهد و نشان میدهد که هر دو برای رسیدن به ماه ضروری بودهاند. همچنین، چیزی در مورد چگونگی نشان دادن یک عملیات غولآسا و چند میلیارد دلاری توسط برلانتی به عنوان یک محیط کاری صمیمی با مهمانیهای دورهمنشینی بعد از ساعت کاری و شخصیتهای دوستداشتنی اداره که توسط ری رومانو، دونالد الیس واتکینز و نوآ رابینز بازی میشوند، جذاب است. در حالی که درامهای جدیتر مانند «مخاطره درست» و «اولین انسان» مخاطبان را به پیچ و خمهای (گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه) آموزش فضانوردان بردهاند، برلانتی با تمرکز بر تصویر بزرگ، به طور متناقضی توجه را روی شخصیتهای انسانی کوچکتر درون ماشین ناسا نگه میدارد.
فیلم «مرا به ماه ببر» با وجود سرگرمکنندگی سرزندهاش، گاهی اوقات باعث عرق کردن مخاطب میشود. فیلمنامه گیلروی در شوخیهای مسخرهآمیز گاه و بیمورد است و با علم به پیشینه تاریخی که تماشاگر دارد به او چشمک میزند. (در یک صحنهی خستهکننده، کلی با اشتیاق به دهه ۱۹۸۰ نگاه میکند، دورهای که «در آن هیچ سلاح هستهای و برابری حقوق برای همه وجود خواهد داشت.») به همین ترتیب، حس استایل برلانتی – با صحنههای تقسیمشده زیاد و مونتاژهایی با موسیقی متن موتاون – ممکن است باعث شود آرزو کنید که استیون سودربرگ، همکار همیشگی تاتوم، با این مواد چه میکرد. از طرف دیگر، این فیلم درخششی استودیویی معمولی دارد که نباید آن را در دورهای که تشنهی فیلمهای خوشساخت هالیوودی است، دست کم گرفت. هر زمان که شخصیتها در غروب آفتاب با پسزمینه مرکز فضایی کندی نفس میکشند، متوجه میشوید که چرا این فیلم از محتوای صرفاً آنلاین به اکران سینمایی ارتقا یافته است.
نیمی از فیلم میگذرد تا اینکه ترفند اصلی و جسورانهاش را معرفی میکند: کلی، تحت دستورات سختگیرانهی شخصیت مهم پنهانی و گیج و مبهوت با بازی هارلسون، باید بر شبیهسازی فرود روی ماه نظارت کند، نسخهی پشتیبانی که قرار است در صورت شکست تیم کول به خانههای سراسر جهان پخش شود. این عملیات مخفیانهی فریبکارانه با کارگردانی یک کارگردان تبلیغاتی متکبر و کنایهآمیز با بازی جیم راش از سریال «کمیونیتی» و با اسم رمز پروژه آرتمیس، بدون شک باید موتور محرک کمدی «مرا به ماه ببر» باشد. مطمئناً پتانسیل زیادی برای طنز آشوب در صحنهی فیلمبرداری یک راهپیمایی جعلی روی ماه، به موازات راهپیمایی واقعیای که ناسا برای رسیدن به آن تلاش میکرد، وجود دارد. («عملیات بهمن» ساختهی کارگردان کانادایی مت جانسون، یک تریلر مستقل را با همین فرضیه ساخته است.) اما برلانتی عجیبانه این عنصر را کمرنگ میکند و با کل این تولید فریبکارانه مانند یک فکر پسینی برخورد میکند که با مقداری طنز لودگی با سیمکشی و چند شوخی ضعیف دربارهی استنلی کوبریک پوشش داده میشود. این یک فرصت از دست رفته است.
کلید داستان در اوج فیلم باهوشانهتر چیده میشود. در این بخش، برلانتی و گیلیروی شگفتی واقعی دستاورد ناسا را با شایعات همیشگیای که همهچیز را یک توهم بزرگ برای تلویزیون ساختهشده جا میزنند، باهم ترکیب میکنند. تعلیق ناشیانه به عملیات مخفیانهای درون یک عملیات مخفیانه دیگر بستگی دارد. شعار فیلم این است که «آیا آنها این کار را انجام میدهند یا وانمود میکنند؟» و به لطف فیلم است که این توپ را تا دقایق پایانی در استراتوسفر نگه میدارد. در مورد کول و کلی، آنها بخش زیادی از صحنههای پایانی فیلم را از هم دور میگذرانند و مانند ارتباطات راه دوری که هیوستون با سه مردی که در ۲۰ ژوئیه ۱۹۶۹ تاریخساز شدند برقرار کرد، باهم ارتباط برقرار میکنند. یک فیلم بهتر شاید پیچیدگیهای کمدیوار آپولو ۱۱ و پروژه آرتمیس را با قوس عاشقانه جوهانسون و تاتوم بهتر ادغام میکرد، عشقی که هرگز به طور کامل اوج نمیگیرد. اما به هر حال، همبازیهای سابق فیلم «درود، سزار!» جذابیت گرانشی زیادی ایجاد میکنند. جذابیت قدیمی ستارگان سینمای خوشچهره که باهم شوخی رد و بدل میکنند، همچنان مانند یک آهنگ سیناترا یا دیوانهوارترین تئوری توطئه ملی ما، ماندگار است.
نتیجه گیری
از کارگردان فیلم «عشق، سایمون»، یک اثر خوشحالکنندهی کوچک میآید که تا حدی بر اساس یک تئوری توطئه بزرگ ساخته شده است. برای دیدن جذابیت سرگرمکننده (اگرچه گاهی دست و پا گیر) این کمدی رمانتیک که مدیر ماموریت آپولو ۱۱ را در برابر متخصص بازاریابیای قرار میدهد که برای احیای عشق آمریکا به ناسا آورده شده، لازم نیست باور داشته باشید که فرود روی ماه را جعل کردهایم. زیرمجموعه شامل تولید یک سفر کاوشگری ماه مصنوعی پشتیبان، هرگز از نظر کمدی به طور کامل اوج نمیگیرد، اما در کنار هم قرار دادن یک اسکارلت جوهانسون به طور غیرمعمولی پرشور با یک چانینگ تاتوم صادق و خوشایند، جذابیت زیادی وجود دارد. این کار به اندازهی علم موشکسازی پیچیده نیست، اینکه از عاشق شدن دو ستاره سینمایی زیبا در مقابل پسزمینهی جهش عظیم بشر لبخند بگیرید.
نظرات کاربران