دیالوگ فیلم ناخدا و فرمانده Master and Commander
در این مقاله قصد داریم تا بهترین دیالوگ فیلم ناخدا و فرمانده Master and Commander به کارگردانی پیتر ویر و نقش آفرینی راسل کرو و پل بتانی را برای شما قرار دهیم.
کاپیتان جک اوبری: برای انگلیس، برای خانه، برای غنیمت!
کاپیتان جک اوبری: این یه کشتی جنگیه و من برای انجام وظیفه ام هرچی که آسیاب احتیاج داشته باشه رو خرد می کنم.
دکتر ماتورین: تاوانش چقدره؟
کاپیتان جک اوبری: هر تاوانی که داشته باشه.
کاپیتان جک اوبری: هیچ وقت فکر نمی کردم مطالعه طبیعت بتونه باعث پیشرفت علم جنگ دریایی بشه.
دکتر ماتورین: حتی در طبیعت هم سلسله مراتب وجود داره، هیچ اهانت و بی احترامی توی طبیعت وجود نداره.
ناو آموز بلاکنی: حقیقت داره که آخرین کوک رو از دماغ رد می کنن؟
ناو آموز کالامی: منظورت چیه؟
ناوآموز بلاکنی: جو پیر بهم گفت وقتی می میری توی یه ننو می زارنت و آخرین کوک رو از دماغت رد می کنن تا مطمئن شن خواب نیستی. از دماغم نه، بهشون می گی اینو؟
کاپیتان جک اوبری: خب استفان … گفتی این پرنده پرواز نمی کنه؟
دکتر ماتورین: بله!
کاپیتان جک اوبری: پس نمی تونه جایی بره!
کاپیتان جک اوبری: حقیقت ساده اینه که همه ما اون مردایی نمی شیم که روزی امیدوار بودیم بشیم اما همه مون مخلوقات خدا هستیم.
دکتر ماتورین: خب! آقای بلاکنی به نظر می رسه تو می تونی یه طبیعت شناس بشی.
ناوآموز بلاکنی: خب! قربان شاید بتونم اونا رو با هم ترکیب کنم و یه جور … طبیعت شناس جنگنده بشم، مثل شما قربان.
دکتر ماتورین: به نظرم این دو تا با هم جور در نمیان.
دکتر ماتورین: جک! من می ترسم، تو بدهیمو خیلی سنگین کردی طوری که شاید هیچ وقت نتونم اونو کامل بهت برگردونم!
کاپیتان جک اوبری: اسمم رو روی یه بوته بزار، یه بوته خار دار که از ریشه درآوردنش سخت باشه
دکتر ماتورین: یه بوته؟ مزخرفه. من یه لاک پشت بزرگ رو به اسمت می کنم. لاک پشت اوبری.
کاپیتان جک اوبری: این دومین باره که این کارو با من می کنه، بار سومی در کار نخواهد بود.
نظرات کاربران