نقد فیلم Sweeney Todd
نقد فیلم Sweeney Todd
این فیلم اقتباسی از داستان استفان سندهایم و هیو ویلر است. داستان ملودرام فیلم در دوره ویکتوریا روایت میشود و داستان شخصی به نام سویینی تاد است، یک پیرایشگر انگلیسی و یک قاتل زنجیرهای که مشتریان خود را با یک تیغ ریشتراشی به قتل میرساند.
در میان آثاری که از (تیمبرتون) تماشا کردهام،(سویینی تاد) برایم جایگاه بالاتری دارد. اثر دهشتناک ،وحشی و بی پروایی که بدون شک باب میل ذائقههای تکراریپسند و افکار ترسو و محافظهکار نخواهد بود.برتون در یکی از سیاهترین آثار کارنامهاش به هیچ شخص و هیچ مفهومی رحم نمیکند. سویینیتاد همچون داگویل(فونتریر) آمده تا از بیخ و بن جامعه غرق درفساد ،دروغ ،خیانت ،بی عدالتی و نکبتش را درهم بشکند. در سویینیتاد به جز آن زوج عاشق (که در خردهپیرنگ اثر نقش دارند) باقی محکوم به فنا هستند. مرد وزن ،پیر وجوان ، فقیر وغنی ، جملگی در لایههایی از شر و تباهی غوطه ورند که تنها با یک پاکسازی بیرحمانه میتوان از شر تمامشان خلاص شد.پاکسازی که خود نیز به دست یک قاتل زنجیره ای رخ میدهد و گویی اصلا قرار نیست با شمایلی از یک آدمیزاد قابل دوستداشتن،طرف باشیم.(ظاهر جانی دپ با آن گریم و نوع لباسش آشکارا شمایل کلاسیک دراکولا را یادآوری میکند!)
برتون با هوشمندی خاصی تمام مفاهیم از پیش آشنا را به بادانتقاد گرفته و از روی تمامشان رد میشود: عشق میان زن و مرد ، رابطه مادر فرزندی ، عدالت و افراد مجری آن ،قشرعامه و مرفه جامعه و درنهایت محرک اصلی داستان: (انتقام !) همه آنها دراثر رنگ باخته تا درنهایت یاس و دلسردی برمخاطب فائق آمده و او را در حسی از سرگشتگی و حیرانی آغشته به خشم و خون و تباهی رها سازند.
سویینیتاد به مانند برخی از شاهکارهای تاریخ سینما و تلویزیون (گاوخشمگین، کشتیگیر، بوجکهورسمن و…) از همان تیتراژ است که قلابش را با مخاطب چفت میکند: شبی بارانی را شاهدیم که در کنار قطرههای آب ،قطره های خون نیز بر زمین سرازیر گشته اند! خونها در مجرایی جمع گشته و خود عاملی میشوند برای حرکت چرخ دهندههای عظیم و سنگین چرخگوشتی که قرار است شکم شهروندان را سیر کند(دستگاهی که به شکلی طعنه آمیز ،گوشت خودشهروندان را چرخ کرده و خوراک آنها را اینچنین تامین میکند) تیتراژ از همان ابتدا به مخاطب وعده لحظاتی خونین و ملتهب را داده که در آن قرارنیست این شهر و شهروندانش روی خوشی وآرامش راببینند.
سویینیتاد اثری است که تماما برپایه (تعلیق) بنا گشته و اگرچه در انتها با یک (غافلگیریاساسی)، احوالمان را دگرگون ساخته و به تراژیکترین شکل ممکن به داستان مخوفش پایان میدهد (والبته که بر پوچی عمل انتقام نیز تاکید میکند) اما آشکارا این تعلیق است که مخاطب را از ابتدا تا واپسین دقایش پای کار نگه میدارد. برتون از همان ابتدا اصل ماجرا را برایمان شرح میدهد(چندسکانس که با فلاش بک روایت میشوند و از آنجا که از معدود دقایقی هستند که ضد قهرمان اثر را آرام و مهربان درکنار خانواده شاهدیم ،پس شاهد ضیافت رنگ و نور نیز هستیم تا برخلاف باقی دقایق ،گرما و طراوت و لذت بخشی یک زیست انسانی را حس کنیم) و میفهمیم که با فردی انتقامجو وخشمگین طرفیم که تنها موردی که میتواند چهره عبوس و مصممش را تغییر داده همان تیغهای بزرگ و برنده و براق مربوط به اصلاح سروصورت هستند! حضور این فرد خطرناک و غیر قابل پیشبینی در میان خیل عظیم جمعیت و خطری که هرلحظه شهروندان را تهدید میکند خود کششی غیرقابل انکار در ما کاشته که مدام در انتظار تقابل و کشمکشهای قطب های مختلف داستانی باشیم. نمایی از شخص سویینیتاد را به یادآورید که در آن دوربین خودرا عقب کشیده و از سالن اصلاح خارج شده و به (اکستریم لانگ شاتی)از لندن میرسیم. گویی این فرد خطرناک و تشنه انتقام در هیاهو و ازدحام شهری گم است و کسی از وجود شرارت بارش خبردارنیست.
برتون این حجم از سیاهی و تلخ اندیشی را تماما در میزانسن آورده تا هرآنجا که چشم کار میکند و گوش میشنود جز این سیاهی ،نصیبش نشود.(لندن) در گاتیک ترین شکل ممکن تصویر سازی میشود(کاری که با ساخت آثاری نظیر: بتمن ،بازگشتبتمن ،انیمیشن عروسمرده و…نیز ثابت کرده بود در آن تبحر خاصی دارد) ساختمانهایی بلند و نوکتیز و تیرهرنگ ، مجسمههایی با شمایل اژدها، آسمان همیشه ابری و گرفته ، حضور موشهای فاضلاب و سوسکهایی بزرگ در کوچه و خیابان و حتی مغازه شیرینیفروشی! بافت رنگی که عمدتا شامل سیاه ،قهوه ای ،خاکستری بوده و از لباس و جزییات نماهای داخلی گرفته تا وسایل نقلیه و… را شامل میشود .رنگهایی برآمده از چرک و تباهی پنهان در جامعه که در لایه بیرونی هم نمود عینی داشته به علاوه اشعاری غالبا القا کننده حس خشم و خلاعاطفی که با موسیقی پرحجم و گاها سرسامآوری همراه گشته اند تا سویینیتاد لحظه ای مخاطب را آرام نگذاشته و او را برای فرجام خونین اثر آماده کنند.
اثر موزیکال است تا اندکی از اتمسفر خوفناکش بکاهد اما همانطور که پیشتر نیز اشاره شد محتوای خشن اشعار و موسیقی پرحجمی که برتصاویر مینشینند هم در راستای همان بافت بصری دلسرد کننده کار ،تعبیه شده اند.
دکوپاژ برتون هم در خدمت جهانبینی دهشتناکش اجرا میشود: نگاه کنید به پرده ابتدایی اثر و جایی که قرار است لندن را به عنوان محل اصلی رخدادهای ماجرا به ما معرفی کند: دوربین به منظور القای دلهره و ناامنی به شکلی (فستموشن) در کوچه و پس کوچه های شهر جولان داده تا از همان ابتدا نکبت و دلمردگی شهر را شاهد باشیم. (ترکینگهای رو به جلو دوربین به علاوه پن به چپ و راست) از موشهای پرشمار،افراد بی خانمان و افرادی از سطح اجتماعی پایین خبر میدهند که بخش قابل توجه ای از شهر را شامل میشوند. همچنین نگاه کنید به کنتراست در نورپردازی (آشکارا نماهای مربوط به جانی دپ) که چگونه او را فردی چندوجهی و ابهام برانگیز ،پیش چشم مخاطب قرار میدهند. فردی که گویی در ابتدا در تلاش است تا تنها افرادی که زندگیاش را تباه ساخته اند را قربانی کند ،اما درادامه در چرخه پوچ انتقام گرفتار شده و همه را از دم تیغش میگذراند.مردی که حتی به معدود دوستان وافراد قابل اعتمادش نیز رحم نخواهدکرد!
برتون برای القای (التهابدرونی) شخصیتها به درستی از نماهای بسته، بهره گرفته و با نماهایی( کلوز و اکستریم کلوز) طرفیم که البته به کمک توانایی هنرپیشگان در بازی با میمیک صورت به بهترین شکل ممکن عمل کرده اند تا تماما شریک غم و حسرت و خشم آنها درقاب باشیم.تمهیدی اصولی که باردیگرثابت میکند برای خلق شرایط ملتهب وبحرانی،لزوما نیازی به دوربین روی دست و لرزشهای پرتکرار دوربین نداریم.
اگرچه عناصر فانتزی و سکانسهایی (سوبژکتیو) در اثر خودنمایی میکنند ( تکه تکه کردن مقتولین با ساطور و پختن شیرینی از گوشت آنها و سکانسهای ظاهرا شاد و خوش و رنگ و لعابی که در آن شاهد آرزوهای زن شیرینی فروش «همچون وصالش به ضدقهرمان اثر» هستیم) اما در نهایت برتون پلشتی های ملموس زندگی واقعی را نشانه میرود: شهری که در آن مرد قانونش خود با ظلم درحق دیگران و نابودی زندگی افراد بیگناه به خواسته خود میرسد،شهری که در آن دادگاهی تشکیل شده و هیئت منصفه و رییسش به اعدام آن کودک رای میدهند! شهری که افراد حقه باز وکلاه بردار در آن جولان داده و از حماقت شهروندان سواستفاده میکنند. شهری که درآن هیچ کس به زنی که خانواده و زندگی اش را ازدست داده توجهی نداشته و شایعه خودکشی اش را به راه میندازندو… برتون با خلق چنین جامعه ای، ضدقهرمان انتقام جوی خویش را نیز همچون دیگران پست فطرت ،فاقد عاطفه انسانی و درنده خو بتصویر کشیده تا درنهایت او نیز همچون دیگر موذیان شهر در کثافت و نکبت تلنبار شده در وضع موجود دست وپا زده و خودش هم جزیی ازهمین موقعیت پست و شرورانه باشد. فردی تابع شرایط وجو حاکم که اگرچه درابتدای اثر شهر وشهرواندانش را نفرین میکند اما خود نیز غرق درهمان نفرین شده و روحش را به شیطان میفروشد. سویینیتاد روایتگر سقوط آزاد دسته جمعی انسانهاست.سقوطی که درنهایت پای کودک بی گناهش را نیز به قتل و خونریزی باز میکند…
نظرات کاربران