این یک کلیشهی تکراری است، اما اندی سرکیس واقعا در نقشهایش ناپدید میشود.
به لطف او که برای اولین بار تکنولوژی موشنکپچر بلادرنگ (جایی که حرکات بهصورت زنده برای خلق شخصیتهای کامپیوتری اجرا میشوند) را به سینماهای مطرح آورد، نقش او در دو دههی گذشتهی فیلمسازی غیرقابل انکار است. بدون او، جلوهی بصری پرفروشترین فیلمهای ما قطعا همینطور نبود.
این هنرمند اهل میدلکس که در برخی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما، از ارباب حلقهها تا ظهور سیارهی میمونها، اجراهای موشنکپچری فوقالعادهای ارائه داده است.
در این مقاله ردهبندی بهترین موشن کپچرهای اندی سرکیس قرار داده شده است؛ با کنترل امجی همراه باشید.
Baloo (Mowgli: Legend of the Jungle)
این دقیقا فیلمی بود که انگار اندی سرکیس برای ساخت آن به دنیا آمده بود. او در این اقتباس به طرز تعجبانگیزی خشن از کتاب جنگل اثر رودیارد کیپلینگ، هدایت نقش بالو، خرس پدری داستان، را برعهده گرفت. اما برخلاف فاورو در دیزنی، سرکیس در اینجا پشتوانهی مالیِ قدرتمندِ میکیماوس را نداشت و این موضوع کاملا مشهود است. جلوههای ویژه کمی خام به نظر میرسند و بالوی او به اندازه گالوم که ۱۵ سال پیش ساخته شده بود، واقعگرایانه به نظر نمیرسد.
Captain Haddock (The Adventures of Tintin)
استیون اسپیلبرگ برای کمک به ساخت اقتباس ترکیبی موشنکپچر/انیمیشن خود از کمیکهای بلژیکی، سرکیس را فراخواند. سرکیس با ذوق و لهجهی اسکاتلندیِ متقاعدکنندهای، نقش کاپیتان هادوک، ملوان مست شبیه کاپیتانِ برند «چشمعقاب» را بازی میکند. با این حال، از نظر بصری، همه چیز کمی عجیب به نظر میرسد و جای تعجب ندارد که از آن زمان تاکنون فیلمی شبیه به آن ندیدهایم…
King Kong
حیف که بعد از درخشش ارباب حلقهها در اسکار و هجوم احتمالی مدیران استودیو و کامیونهای پر از پول به خانهی او، پیتر جکسون تصمیم به ساختن یک بازسازی سه ساعته از کینگکنگ گرفت. فیلم به هیچ وجه یک شکست نبود، اما خوب هم نبود و باور کردن این اتفاق هنوز کمی سخت است. سرکیس، در نقش هیولای اصلی فیلم، پرسه میزند، با دایناسورها – به شکل کاملاً قانعکنندهای – کشتی میگیرد و مثل موجودی که مورد حمله قرار گرفته، دست و پا میزند. جلوههای ویژه حتی با گذشت ۱۵ سال هنوز هم به طرز چشمگیری چشمنواز هستند. البته هرگز زمانی که او آن (عروس فیلم) را در دست دارد، کاملاً درست به نظر نمیرسد، اما کمی از مضحک بودنِ نسخهی اصلی کاسته شده است.
Supreme Leader Snoke (Star Wars: The Force Awakens, Star Wars: The Last Jedi)
Supreme Leader Snoke، شاید به لطف بودجهی هنگفتِ لوکاسفیلم، واقعگرایانهترین ساختهی اندی سرکیس باشد. او قرار بود شرور اصلی سهگانهی جدید باشد، تا اینکه برنامهها در فیلم دوم تغییر کرد. او بیشتر کارها را با چهرهاش انجام میدهد – اسنوک بیشتر یک شخصیت متکی به نیرو است – و سرِ ترسناکِ قلبیشکلش را که به شدت نیاز به مرطوبکننده دارد، جان میبخشد. اما سلطنت او در آخرین جدای کوتاه شد؛ آن هم با صحنهی مرگی که راستش را بخواهید، کاملا مسخره بود.
Caesar (the Rise of the Planet of the Apes )
راهاندازی مجدد سری سیارهی میمونها هرگز ایدهی خوبی به نظر نمیرسید. هیچ دلیلی وجود نداشت که به اندازهی امتیاز نهاییاش خوب باشد. این مجموعه با تکیه بر اندی سرکیس که نقش سزار، میمونِ همدلِ داستان را بازی میکرد، به اوج خود رسید؛ سزری که توسط انسانها بزرگ شده و بین دو دنیا درگیر است. در اینجا بازیگر کاملا در عنصر خودش قرار دارد و جلوههای ویژه به مراتب از کینگکنگِ چند سال قبل، با جزئیات بیشتری همراه است. در طول مجموعه فیلمها، شاهد تغییر و تحول بدن سزار در جریان همبسته شدن مجدد او با نژاد خودش هستیم و همهی اینها در اجرای سرکیس منعکس میشود.
Gollum (The Lord of the Rings, The Hobbit)
اولین نفري که همهچیز را شروع کرد و جلوههای ویژهاش حتی بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ سال هنوز فوقالعاده به نظر میرسد. اگر در دنیا عدالتی وجود داشت، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای «بازگشت پادشاه» به اندی سرکیس میرسید. او غر میزد، خشمگین میشد، میخزید و مثل یک موجود نفرتانگیز واقعی گاز میگرفت، درحالیکه آن حس انسانیت لازم را هم به همراه داشت که به ما اجازه میدهد با گالوم/اسمیگل، بهترین نمونهی یک موجود وسوسهپذیر، همدردی کنیم. یک قطعهی درجه یک و بینظیر که حاضرید هر کاری برای به دست آوردنش انجام دهید؟ ما درکتان میکنیم.