گیملی
تولد :
او دورفی از قوم دورین بود، نسل آنها مستقیماً به دورین بی مرگ منتهی میشد. او در زمان جستجوی ارهبور بسیار جوان بود
گیملی یکصد و نه سال بعد از ویرانی دیل و تسخیر ارهبور بوسیله اسماگ طلایی، در کوهستان آبی بدنیا آمد.
حضور در یاران حلقه:
در سال ۳۰۱۷ د. س. گیملی شاهد اغواگری فرستاده موردور درباره حلقه یگانه بود. او برای هشدار دادن به بیلبو و مشورت با الروند درباره مسائل پیش آمده با پدرش به سمت ریوندل رفت.
گیملی بیشتر از بقیه اعضای گروه برای پیش گرفتن مسیر از معادن موریا با گندالف اختلاف نظر داشت. شاید این پافشاری او بخاطر این بود که قصد داشت هرچه سریعتر از پسر عمویش بالین که برای بازیابی تمدن گذشته پدرانش به آنجا رفته بود، خبری بگیرد و البته دلیل دیگر به اخلاق طبیعی او بر میگشت.
گندالف با اجازه دادن به گیملی برای جلو حرکت کردن در راههای تاریک معدن، از مهارتهای او بعنوان یک دورف استفاده میکرد و زمانی که گروه به راههای مشکوک بر میخورد راهنماییهای گیملی بسیار کارساز بود. این نشان میداد که گندالف به مهارتهای دورفی گیملی بیشتر از دانش خودش درباره موریا تکیه میکرد، با اینکه گیملی هرگز قبل از این موریا را ندیده بود.
گیملی کمک به گندالف را ادامه داد و در نبرد اتاق مزربول مقابل اورکها محکم و دلیرانه جنگید و از آرامگاه بالین محافظت کرد. وقتی که گندالف در حال متوقف کردن بالروگ بود.
بعد از سقوط گندالف بهمراه بالروگ، زمانی که به نزدیکی دریاچهٔ خزد-زرم رسیدند او فرودو را با خود برد تا آن دریاچه را به وی نشان دهد. با اینکه یکی از مفیدترین اعضای گروه بود اما در لوتلورین موجب دردسر شد. زمانی که الفها آنها در در مرزهای لوتلورین پیدا کردند هالدیرسردسته الفها بخاطر گیملی مانع از ورود آنها به جنگل طلایی شد و پس از اصرار فراوان موافت کرد، به شرط آنکه چشمان گیملی را ببندند. گیملی شرط را نپذیرفت و همین موجب مشاجره دوباره بین او و لگولاس شد و گیملی گفت در صورتی قبول خواهد کرد که چشمان لگولاس را نیز ببندند.
در نهایت آراگورن آنها را متقاعد کرد و همه یاران حلقه با چشمانی بسته وارد لوتلورین شدند. در کرینآمروث هالدیر چشمان او را باز و از او طلب بخشش کرد و پیام «بانوگالادریل» و «کلبورن» را بازگو کرد که گفته بودند دورف و یارانش باید آزادانه در لوتلورین قدم زنند. در ملاقات یاران حلقه با گالادریل و کلبورن، زمانی که کلبورن فهمید گاندالف سقوط کرده گفت هرگز گیملی و همراهیانش را در لوتلورین نخواهد پذیرفت، زیرا میدانست که دورفها به اعماق زمین نفوذ کرده و باعث بیدار شدن بالروگ شدهاند. اما بانو گالادریل مهربانانه با گیملی سخن گفت و کلبورن نیز حرفهایش را پس گرفت و گفت هر کاری از دستشان بر بیاید برای یاران حلقه میکنند.
در مدت اقامت در لوتلورین گیملی و لگولاس مدت زیادی را با هم به قدم زدن در بیشه گذراندند و رابطه دوستانه میان آن دو پررنگتر شد. آنگاه که یاران حلقه آنجا را ترک میکردند گالادریل به هر کدام از آنها هدیهای داد. گیملی فقط یک تار از موهای او را طلب کرد و گالادریل سه تار از موهایش را برید و به او داد.
در مسیر رودخانه آندوین گیملی و لگولاس باهم در یک قایق بودند. زمانی که به آمونهن رسیدند وقت آن بود که مسیر بعدیشان را مشخص کنند. گیملی با رفتن به میناستریت موافق بود، با این حال میگفت فرودو هر تصمیمی بگیرد او نیز با او همراه خواهد شد. در حالی که فرودو برای تصمیم گیری از گروه جدا شده بود، آراگورن پیشنهاد کرد که اگر فرودو تصمیم به رفتن به سمت موردور را بگیرد، گیملی، سم و خودش باید همراه او بروند و دیگران مسیر میناستریت را پیش گیرند.
اما برومیر به آنها گفت که او و فرودو مشاجره کردهاند و فرودو ناپدید شده. یاران حلقه هر کدام مسیری را پیش گرفته و به جستجوی او پرداختند. گیملی و لگولاس در بیشه با اورکها روبرو شده و بسیاری از آنها را به هلاکت رساندند، اما چندی بعد صدای شیپور برومیر را شنیده و به کمک او شتافتند. اگرچه دیر شده بود و برومیر در راه محافظت از مری و پیپین جان داده بود. فرودو و سم راهی مرودور و مری و پیپین توسط اورکها اسیر شدند.
شکار اورک ها :
بعد از جدایی یاران حلقه به دنبال مری و پیپین رفتند و مسافت زیادی را از میان دشتهای روهان در کمتر از چهار روز طی کردند. در ۳۰ فوریه با ائومر، ارتش سوم سرزمین سواران، روبرو شدند. زمانی که ائومر فهمید آنها از لوتلورین به روهان آمدهاند مشکوک شد، گیملی بخاطر بیاحترامی ائومر به گالادریل با او مشاجره کرد و لگولاس نیز به کمکش آمد. اما قبل از اینکه دعوا جدی شود آراگورن مداخله کرد.
وقتی که ائومر داستان آنها را شنید عذرخواهی کرد و به آنها اسبهایی داد تا به حرکتشان سرعت بخشند. آنها اجساد سوزانده شده اورکها را دیدند اما اثری از هابیتها نبود. وقتی که شب در حال استراحت بودند، گیملی پیرمردی رداپوش را دید و فریاد زد. پیرمرد ناپدید شد و اسب هایشان هم فرار کردند. او گمان میکرد که پیرمرد همان سارومان باشد.
روز بعد ردپای هابیتها آنها را به داخل جنگل فنگورن کشاند. در آنجا دوباره پیرمرد را دیدند و گیملی اینبار او را تهدید کرد و در مورد هابیتها پرسید. پیرمرد ردایش را کنار انداخت و چهرهاش را آشکار ساخت، او گندالف بود. او از مبارزه با بالروگ گفت و پیغام گالادریل را به آنها رساند، که از همه بیشتر موجب خوشحالی گیملی شد. سپس آنها بهمراه گندالف به سمت ادوراس تاختند.
«پیغام گالادریل به گیملی چنین بود:»
(به گیملی پسر گلوین درود بانویش را برسان. ای کلیددار هرکجا که تو راهی شوی، فکر و خیالم با توست، اما مراقب باش که تبرت را بر تنهٔ درختی مناسب فرود آوری!)
هلمز دیپ:
وقتی که گندالف شاه تئودن را متقاعد کرد که به نبرد با سارومان برود، گیملی یک سپر روهان که متعلق به دوران کودکی شاه بود را حمل میکرد. ائومر گیملی را سوار اسب خود کرد و آنها با هم به جنگ رفتند.
در هلمز دیپ ، در حالی که گیملی بیشتر از همیشه مشتاق کشتن اورکها بود لشکری ده هزار نفری از اورکهای سارومان به قلعه حمله کردند. او دو اورک را در حالی که نزدیک بود ائومر را بکشند، گردن زد اما فهمید که لگولاس هم اکنون بیست اورک را به هلاکت رسانده. از این رو آن دو تا پایان نبرد رقابتی شمارشی با یکدیگر داشتند. زمانی که اورکها از طریق آبگذر نفوذ کرده بودند گیملی اولین کسی بود که به مقابله با آنان رفت، او قهرمانانه از بالای دیوار به میان آنها پرید و در مسدود کردن آبگذر هم نقش مهمی را ایفا کرد. زمان عقب نشینی، گیملی یکی از کسانی بود که وارد غارهای درخشان شد. او از دیدن شکوه این غارها شگفت زده شده بود. در انتها گیملی چهل و دو و لگولاس چهل و
یک اورک را کشتند.
نبرد پله نوری:
زمانی که یاران حلقه دوباره از هم جدا شدند، گندالف با پیپین به سمت میناس تریت رفت .گیملی بر خلاف خواسته آراگورن، به همراه او با لگولاس، پسران الروند و تک آوران دونهداین به جاده مردگان رفتند. او از ورود به در تاریک وحشت داشت، اما فکر اینکه مبادا الفی در رفتن به زیرزمین از یک دورف پیشی بگیرد، او را وادار به داخل شدن کرد.
او به همراه آراگورن و دیگر همراهیانشان با کشتیهای سیاه به نبرد دشت پلهنور رسیدند و گیملی با تبرش از کشتی پایین پرید و دلیرانه جنگید، تا زمانی که جنگ به پیروزی ختم شد.
گیملی در میناستریت به آراگورن وعده مهارت مردمش در سنگکاری، برای بازسازی شهر را داد، اما نبرد هنوز تمام نشده بود. در ۱۸ مارس او بهمراه ارتش غرب به طرف دروازههای سیاه رفت و آنها در نبرد دشت توجه سائورون را به خود جلب کردند تا حامل حلقه ماموریتش را به پایان برساند. بعد از نبرد او پیپین را زخمی، روی تپهای پیدا کرد و او را به اردوگاه دشت کورمالن برد.
بعد از تاجگذاری آراگورن، گیملی به دوست قدیمی اش ائومر، بدرود گفت. زمانی که آنها به هلمز دیپ رسیدند، لگولاس همانطور که قول داده بود به همراه گیملی به غارهای درخشان رفت و از دیدن آن منظره حیرتزده شد. در آیزنگارد آن دو از همراهانشان جدا و راهی فنگورن شدند.
گیملی با گروهی از دورفهای تنهاکوه به غارهای درخشان در هلمز دیپ آمد و بدین ترتیب ارباب غارهای درخشان شد. او و مردمش درهای میناستریت را از فولاد و میتریل ساخته و کارهای بزرگ دیگری نیز در گاندور و روهان انجام دادند. گیملی سالهای بسیاری را با خشنودی در غارهای درخشان زندگی کرد و دوستش لگولاس نیز در باغهای ایتیلین ساکن شد. او دوستیاش را با مری و پیپین که به گاندور آمده بودند نیز ادامه داد.
در سال ۱۲۰ دوران چهارم، آراگورن فوت کرد. لگولاس تصمیم گرفت به غرب برود، کاری که مدتها میل فراوانی به انجام آن داشت. گفته شده گیملی بخاطر دوستی عمیقش با لگولاس و همینطور بمنظور دیدن دوباره گالادریل در این سفر همراه لگولاس رفته (ممکن است گالادریل مجوز زندگی گیملی در غرب را گرفته باشد). و در پایان او و لگولاس، آخرین بازماندههای یاران حلقه نیز سرزمین میانه را ترک کرده و از مسیر آندوین وارد دریا شدند.