۰

مورگوت (ملکور) بزرگترین فرمانروای تاریکی سرزمین میانه

مورگوت

اسامی دیگر: آلکار (تابان)، باگلیر (کسی که در فشار میگذارد)، بلگروت (مرگ بزرگ)، دشمن بزرگ، قدرتمندترین، کهن ترین نیرو، ارباب، خداوند سیاه، پادشاه جهان، سایه و شیطان تاریکی. مورگوت

ملکور اولین تن از آینور بود که به وجود آمد و به او موهبت داشتن بیشترین قدرت و دانایی عطا شده بود و ذره ای از تمام موهبتهای دیگری که به برادرانش بخشیده شده بود. ملکور دوست داشت بیافریند و به دنبال مکانی خالی برای شعله های فنا ناپذیر بود؛ هرچند با ایلوواتار صبور نبود.
هنگامی که ایلوواتار به همراه والار شروع به خلق موسیقی آینور کرد، ملکور سعی کرد تا اهداف خود را در برنامه های ایلوواتار بگنجاند تا از این طریق قدرت و شکوهش بیشتر شود. اما آهنگهای خشن و جسورش باعث ناهماهنگی در بقیه ملودی ها شد.
ملکور به وسیله ی ایلوواتار توبیخ شد و بسیار خجالت کشید، اما پس از خجالت خشم به سراغش آمد و رویاهای پنهانی اش درباره ی فرمان راندن و ارباب نامیده شدن را برای خود نگه داشت. هنگامی که والار کارهایشان را برای شکل دادن آردا شروع کردند، ملکور فرماندهی را به عهده گرفت، اما کارشکنی می کرد و ساخته های آنان را به میل خود تغییر می داد. او شکل مرئی گرفت، شاید به خاطر اینکه تنفر مانند آتشی در درونش می سوخت، هیئت او تاریک و وحشتناک بود، با جادو و قدرتی بیشتر از بقیه ی والار. چشمانش مانند شعله زبانه می کشید اما گویا گرما در آنها پژمرده شده و سرما به آن نفوذ کرده.

ملکور هنوز خواستار فرمان راندن بر جهان بود و به بقیه والار گفته بود که آردا سرزمین مختص به اوست. مانوه، برادر ملکور از پذیرش این سرباز زد و بدین ترتیب اولین درگیری میان ملکور و دیگر والار بر سر مالکیت آردا شکل گرفت.
پس تولکاس به آردا آمد و به والار پیوست و بعد از جنگهای مفصل ملکور از خشم تولکاس گریخت و در تاریکی پنهان شد.
بعد از خلق چراغ ها٬ والار هنگامی که بقیه والار مشغول خوشگذرانی بودند، ملکور پنهانی به سرزمین میانه بازگشت و اوتومنو را ساخت. شرارت او باعث ویرانی سرزمین شد و بدین دلیل والار از وجود او باخبر شدند. اما او حمله ی آنان را با نابود کردن چراغ ها به تاخیر انداخت. او زمان رشد کردن دو درخت والینور به اوتومنو عقب نشینی کرد. ملکور سپس آنگباند را به عنوان سنگری در برابر والار ساخت و آنجا او سپاهی را معین و مسلح کرد.
هنگامی که الفها بیدار شدند، ملکور در هیئت سوار سیاهی ظاهر شد که هم بدگمانی نسبت به اورومه را، که برای بردن الفها به والینور آمده بود، زیاد می کرد و هم تعدادی از الف ها را اسیر کرد. با شکنجه آنها را به اورک تبدیل کرد.
والار پس برای الف ها نگران شدند و به ملکور حمله کردند. اوتومنو کاملا در جنگ قدرتها نابود شد. در خرابه های دژ، تولکاس با ملکور کشتی گرفت و او را شکست داد، سپس با آنگینور، زنجیری که آئوله ساخته بود او را بست.
ملکور به والینور بازگردانده شد و محکوم شد تا سه دوران را تنها و اسیر در تالارهای مندوس بگذراند.
بعد از سه دوران ملکور نقاب زیبایی به چهره زد و هیئت زیبایی به خود گرفت.
و اینگونه مانوه را که توانایی درک شرارت را نداشت فریب داد. ملکور مجبور به ماندن در والیمار شد و هنگامی که آنجا بود آرزومند سیلماریل ها شد. همچنین در والینور، انتقام خود ا از الدار گرفت، کسانی که آنها را دلیل سقوط خویش میدید.

او وانمود کرد که الف ها را دوست دارد و می خواهد دانش پنهانی اش را به آنها تقدیم کند و این دانش چیزی نبود جز دروغ و مشاوره اشتباه. نولدور از پیشنهاد او خوشحال شدند و به حرف هایش گوش کردند، حرف هایی که هیچگاه نباید به آن گوش می سپردند، از میان همه ی الفها فئانور بیش از دیگران و به طور جدی با حرفهای ملکور گمراه شد.
هنگامی که فئانور اندیشه های شرورانه ملکور را دریافت، این والا گریخت و برای همیشه به شکل قدیمی خود در هیئت فرمانروای تاریکی بازگشت.
ملکور به کمک موجودی بنام اونگولیانت در زمان جشن به والینور بازگشت و هرکدام از دو درخت را با نیزه اش زخمی کرد. سپس اونگولیانت شیره ی دو درخت را نوشید و آنها را سمی کرد. ملکور و اونگولیانت سپس به محل زندگی فئانور در فورمنوس رفتند، پدرش فینوه را کشتند و سیلماریلها را دزدیدند. بعد از این وقایع فئانور او را مورگوت نامید و با این اسم تا ابد شناخته شد.
ملکور قسمتی از معامله اش را با اونگولیانت پرداخت اما از دادن سیلماریل ها به او سرباز زد، اونگولیانت به او حمله کرد و ملکور نیز بالروگ هایش را به یاری خواست و آنها اونگولیانت را از آنجا راندند.
ملکور پس از ترک فورمنوس به آنگباند رفت و زیرزمین ها و سیاهچال های جدیدی زیر برجش تانگورودریم حفر کرد. او تاجی از آهن برای خود ساخت و سیلماریلها را در آن گذاشت و خود را پادشاه جهان خواند، هرچند دستهایش به علت لمس سیلماریل ها سوخت و تا ابد سیاه و دردناک ماند.

ملکور سیلماریل ها را از خشم الف ها دور نگه داشت و بعضی از آدمیان تازه بیدار شده را فاسد کرد.
او از نور خورشید و ماه ترسید و با آمدن الف ها مدتی در آنگباند محاصره شد. اما پس از دوباره مجهز کردن نیروهایش به نولدور حمله کرد و آنها را شکست داد.
در میان این جنگ فینگولفین شاهنشاه نولدور او را به مبارزه تن به تن دعوت
کرد و هفت بار او را زخمی کرد و با رینگیل٬ شمشیرش٬ پای او را چاک داد. ملکور، فینگولفین را با گرزش گراند خرد کرد و بدنش را برای گرگ هایش برد اما توروندور، شاه عقاب ها بدن فینگولفین را ربود و صورت ملکور را زخمی کرد. بعد از آن ملکور همواره می لنگید، اثر پنجه توروندور باقی مانده بود و زخم هایش هیچگاه شفا نیافتند.
بعد از سقوط فینگولفین، برن و لوتین به آنگباند آمدند و یکی از سیلماریل ها را دزدیدند. بعد از آن مورگوت در جنگ اشک های بی‌شمار بر الدار و اداین، به علت خیانت آدمیان، تا حدی پیروز شد. اما هورین از دورلومین٬ در برابرش قد علم کرد و مورگوت خانواده ی او را نفرین و خودش را اسیر کرد.
مورگوت تنها این جنگ را نبرد بلکه ترس و نفرت را میان گروه های مختلف الف ها و آدمیان حکمفرما کرد.
قدم بعدی برای حمله ای سخت به الفها با خیانت مائگلین میسر شد. او زیر شکنجه محل شهر مخفی گوندولین را فاش کرد. مورگوت سپس با بالروگها، اورکها، اژدهایان و گرگ هایش به گوندولین حمله کرد و آنجا را ویران برجای گذاشت.

بعد از این پیروزی مورگوت به قدری مغرور شد که باور نمی کرد کسی جرات جنگ کردن با او را داشته باشد. هرچند با درخواست ائارندیل ، ارتشی از سوی والار به سرزمین میانه آمدند و مورگوت را در جنگی به نام جنگ خشم یا نبرد بزرگ ملاقات کردند.
دژ مورگوت و نیروهای اهریمنی او نابود شدند و در آخر والار با خود او جنگیدند و او را شکست دادند، او دوباره تقاضای بخشش کرد اما او را با آنگینور بستند و دو سیلماریل باقی مانده را از تاجش کندند.
هرچند سیلماریل ها بوسیله دو پسر باقی مانده ی فئانور دزدیده شد اما در نهایت آنها در دریا و زمین گم شدند.
والار مورگوت را در مکان بی‌زمانی در دروازه ی شب، پشت دیوارهای جهان انداختند. هنگامی که مورگوت از دنیا بیرون انداخته شد، تاثیراتش تا مدت ها در زمین باقی ماندند، بسیاری از مخلوقاتش به زندگی خود ادامه دادند. همان طور که بدخواهی و نفرتی که او در قلب الف ها و آدمیان نشاند باقی ماند.
ملکور در کوئنیا به معنای کسی که از توانایی برخاست، می باشد.

نکته:
سائوون خدمتکار ملکور، تنها کسی بود که پس از نابودی اربابش توانست هاله ای از ترسی را که او می آفرید بازگرداند. ملکور در دوران اول پنج بار با الف ها جنگید که تنها در یک جنگ ( داگور آگلارب ) شکست خورد و در چهار جنگ دیگر پیروزی از آن او بود. بلریاند پس از این وقایع نابود شد.

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

عرفان سعید زنوزی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *